🌼داستان های مثنوی
🌸الاغ و شتــر
الاغ و شتری در راهی با هم میرفتند. الاغ تند تند و بدون احتیاط راه میرفت و هی زمین میخورد و تمام سر و صورتش زخمی شده بود ولی شتر با احتیاط راه میرفت و زمین نمیخورد. شتر از مصاحبت و همراهی با الاغ در رنج و عذاب بود. الاغ که دید شتر زمین نمیخورد، گفت:
«ای رفیق کوه و دشت به من بگو چرا من هی زمین میخورم ولی تو زمین نمیخوری. بگو تا طریقه راه رفتن را از تو بیاموزم.» شتر گفت:
«میان من و تو فرقهای بیشماری است. اول این که من سر و گردنی بلند و دو چشم بینا دارم. دوم این که قدمهایم را آهسته و با احتیاط برمیدارم مخصوصاً زمانی که از کوه بالا یا پایین میروم. سوم این که نژاد من از تو برتر است.» الاغ گفت:
«راست گفتی شتر.» الاغ این را گفت و شروع به گریه کرد و ساعتی گریست. شتر گفت:
«در طول این سفر من از دست تو بسیار عذاب دیدم و رنج کشیدم. چون به نادانی خود اقرار کردی تو فعلاً از خشم و کینه من دور ماندی. تو دشمن من هستی برو که اگر یک بار دیگر تو را ببینم به تو رحم نمیکنم.»
وقتی حرف شتر تمام شد آنها از هم جدا شدند و هر کدام به راه خود رفتند.
🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
روز جهانی کودک
امروز چه روز خوبیست
روز قشنگ کودک
روز جهانی توست
باشد بر تو مبارک
پوست هر کی یه رنگه
سرخ و سیاه و سفید
هر آدمی را خدا
به یک شکلی آفرید
اگر باشیم متحد
جهان میشه گلستان
ما همه را دوست دارم
ما بچه های ایران
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
خرگوش کوچولو_صدای اصلی_220064-mc.mp3
4.06M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🐰 خرگوش کوچولو
🐇خرگوش کوچولویی با خرگوش تند پایی سال های سال دوست بود.
روزی خرگوش تند پا به خرگوش کوچولو پیشنهاد کرد تا خانه ای امن بسازند؛ اما آنها برای ساختن خانه ابزار و وسایل مورد نیاز را نداشتند ، به همین دلیل تصمیم گرفتند تا این وسایل را فراهم
کنند.
🌼کودکان با شنیدن این داستان می آموزند که با کمی فکر و دقت میتوانند تصمیمات خوبی بگیرند و آنها را عملی کنند.
* این داستان از افسانه های قدیمی ایران است.
🌼🌸🌼🌸🌼
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸️شعر
﴿ پل هوایی ﴾
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸 چقدر قشنگی
🌱 پلِ هوایی
🌸 مسیرِ اَمن و
🌱 راحتِ مایی
🌸🍃
🌸 هر جا که باشی
🌱 تویِ خیابون
🌸 رفتنِ ما رو
🌱 میکنی آسون
🌸🍃
🌸 پله رو آروم
🌱 میریم به بالا
🌸 پایین میآییم
🌱 با احتیاط ما
🌸🍃
🌸 از بالا پیداست
🌱 سقفِ ماشینها
🌸 میشن نزدیک و
🌱 دور میشن از ما
🌸🍃
🌸 این پل و ساخته
🌱 شـــهرداریِ مـا
🌸 مـمنونـیم از ایـن
🌱 شهردارِ دانا
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر : سلمان آتشی
#پل_هوایی
#شعر_کودک
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
باغ پدر بزرگ.pdf
2.47M
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌸عنوان:باغ پدر بزرگ
🍃 مترجم: مصیب شیرانی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
پل و رودخانه_صدای اصلی_92897-mc.mp3
4.21M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🌼 پل و رودخانه
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
.
🔸️شعر
﴿ کتاب ﴾
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸 منچیستم؟ کتابم
🌱 مانندِ دُرِّ نابم
🌸 من نورِعلم و ایمان
🌱 بر مؤمنان بتابم
🍃🔸
🌸 گـــاهی مـــنم کـــتابِ
🌱 قرآن به دستِ انسان
🌸 نهج البلاغهام گاه
🌱 در دستِ یکمسلمان
🔸🍃
🌸 در پیشِ دانـش آمـوز
🌱 هستمهمیشهمحبوب
🌸 مــانندِ گُــل بــبوید
🌱 منراکه هستم ازچوب
🍃🔸
🌸 هرکس به هر مقامی
🌱 در علم و دین رسیده
🌸 از کــودکـی نـــهاده
🌱 من را به روی دیده
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر:سلمان آتشی
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
داستان الاغ باهوش و شیر جنگل
🍃👇🍃👇
الاغی بود که خیلی باهوش بود. روزی الاغ در بیشه می چرید و علف می خورد که ناگهان صدای غرش شیری را شنید. خیلی ترسید. با خودش گفت : حالا چکار کنم. به کجا بروم نکند شیر سر برسد و مرا بخورد.
فکری کرد و با خودش گفت : نباید بترسم. بهتر است فریادی بزنم و با صدای کلفتم شیر را بترسانم.
الاغ هر چه زور داشت گذاشت روی صدایش و فریاد بلندی کشید. صدای الاغ در دشت و بیشه پیچید و به گوش شیر رسید. شیر جا خورد و راستش را بخواهید یه کمی هم ترسید.
با خودش گفت : ای داد و بیداد! چه صدای کلفت و ترسناکی. حتما صاحب این صدا خیلی قوی و پرزور است. باید زودتر از اینجا فرار کنم.
از اینطرف شیر راهش را کج کرد و از آن طرف هم الاغ رفتند و رفتند تا به هم رسیدند. الاغ تا چشمش به شیر افتاد ترسید. اما به روی خودش نیاورد. شیر هم که تا آنروز الاغ ندیده بود از دیدن قد و بالای الاغ جا خورد.رفت توی فکر که این دیگر چه جور جانوری است.
الاغ که فهمید شیر ترسیده است ، صدایش را کلفت کرد و پرسید: آهای تو کی هستی؟ اینجا چکار می کنی؟شیر گفت : من شیرم تو کی هستی
الاغ گفت : من هم شیر شکارم
شیر تا این را شنید بیشتر ترسید و گفت: اگر تو شیر شکاری پشت سر من بیا تا چیزی را نشانت دهم.
الاغ به ناچار دنبال شیر راه افتاد. رفتند و رفتند تا به لاک پشتی رسیدند. لاک پشت خیلی بزرگ بود.
شیر گفت : این جانور را می بینی؟ وقتی من نیستم از آن خانه سنگی بیرون می آید و غذای من را می خورد تا من می روم سراغش ، خودش را در خانه اش قایم می کند. اگر راست می گویی حساب این را برس و با این بجنگ.
الاغ گفت این که چیزی نیست و اصلا ارزشی ندارد که من بخواهم از روبرو با او بجنگم و نگاه کن. من پشتم را به او می کنم و این طوری می زنمش.
الاغ پشتش را به لاک پشت کرد و چنان جفتکی به آن پیچاره زد که لاک پشت به هوا بلند شد و بیست متر آنطرف تر به زمین افتاد.
شیر با خودش گفت : ای داد و بیداد ! عجب گیری افتاده ام. ببین چه زور و بازویی داره . با این زوری که دارد اگر هم از پشت مرا نکشد از جلو می کشد.
الاغ که دید شیر خیلی ترسیده است با خودش گفت بهتر است خودم را به خواب بزنم تا شیر راهش را بگیرد و برود.
آن وقت زیر درختی دراز کشید و گفت : من خسته شده ام. می خواهم کمی بخوابم . مواظب باش کسی سر و صدا نکند.
شیر گفت : باشد.
الاغ چشمهایش را بست و خودش را به خواب زد. شیر آمد فرار کند ترسید الاغ بیدار شود. یکدفعه مگسی آمد و روی پیشانی الاغ نشست. شیر دستپاچه شد. اما رفت جلو و خیلی آرام مگس را پراند. الاغ که دید شیر ول کن نیست . چشمهایش را باز کرد و با عصبانیت فریاد کشید : کی به تو گفت مگس را بپرانی. چرا این کار را کردی. مگس داشت در گوش من لالایی می خواند. حالا می دانم چه کارت کنم.
شیر تا این حرف را شنید پا به فرار گذاشت . حالا ندو کی بدو. مثل باد می دوید و پشت سرش را هم نگاه نمی کرد. همان طور که می دوید به روباه رسید. روباه پرسید. چه شده است. با این عجله کجا می روی.
شیر گفت : نمی دانی دچار چه بلایی شده ام. زودباش زودباش تو هم فرار کن.
روباه پرسید آخر برای چه.
شیر گفت : توی این بیشه جانوری پیدا شده است که خیلی از من بزرگتر و قویتر است.
روباه گفت : من که فکر نمی کنم چنین جانوری پیدا شود. چه شکلی است؟ اسمش چیست؟
شیر گفت: قدش از من بلندتر است. چشمهایش هم درشت تر است. گوشهای درازی هم دارد. اسمش هم شیر شکار است.
روباه خندید و گفت : این نشانی هایی که می دهی نشانی الاغ است. تو بیخودی از او ترسیده ای و شیر شکارش کرده ای. بیا برگردیم و بخوریمش.
شیر گفت : فکر نمی کنم آن جانور الاغ باشد . من که خیلی از او می ترسم.
روباه گفت : نترس . من جلو می روم و تو هم از پشت سرم بیا
با هم راه افتادند و رفتند و رفتند تا به نزدیک الاغ رسیدند.الاغ که آنها را دید فکری کرد و با صدای بلند گفت : آفرین روباه ! کارت را خوب انجام دادی محکم او را نگهدار تا من بیایم.
شیر تا این حرف را شنید گفت : ای روباه بدجنس. مرا گول می زنی.
آن وقت روباه را بلند کرد و محکم به زمین زد و کشت. بعد هم پابه فرار گذاشت . از آن به بعد دیگر کسی شیر را آنطرف ها ندید . الاغ هم نفس راحتی کشید و مشغول چرا شد.
قصه ما هم تمام شد.
⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _
✅ كانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
پیراهن چین دار_صدای اصلی_50970-mc.mp3
4.6M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🌼پیراهن چین دار
🌸نسترن کوچولو پیراهن چین داری داشت که سوغاتی مکه بود و خاله اش آن را برای او آورده بود و نسترن پیراهن را خیلی دوست داشت.
نسترن همیشه خودش پیراهن چین دارش را می شست و اتو می کرد یک روز که نسترن پیراهنش را شسته بود و...
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4