49.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
#ادریس_نبی
#قسمت_اول
🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
44.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
#ادریس_نبی
#قسمت_دوم
🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
48.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
#ادریس_نبی
#قسمت_سوم
🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#بنفشۀ_غمگین
در شهر بزرگی پارکی وجود داشت پر از درختان و گلهای زیبا مانند گل رز سفید، رز صورتی، بنفشه ، لاله عباسی و...
در میان این گلها ، کنار گل بنفشه به تازگی گل آفتابگردانی با ساقۀ بلند و گلبرگ های زرد ، رو به خورشید قد کشیده بود و در میان گلها خودنمایی می کرد
گل بنفشه از آن روزی که گل آفتابگردان را دید ، غمگین شد و دیگر با کسی حرف نمی زد و حتی آب هم نمی خورد . طوری که روز به روز پژمرده تر میشد
گلها ی دیگر همه شاد بودند و در نسیم برگ های خود را تکان می دادند
گل رز صورتی که دوست صمیمی گل بنفشه بود ، وقتی حال او را دید ، ناراحت شد . از بنفشه پرسید:
چرا ناراحتی، چرا صحبت نمی کنی و دیگه مثل قبل نمی خندی؟
بنفشه با ناراحتی گفت:
دوست ندارم ... و ساکت شد و سرش را به زیر انداخت
رز صورتی با تعجب گفت:
نکنه از دست ما ناراحتی؟
بنفشه با ناراحتی گفت:
نه ، من از دست خودم ناراحتم
چرا؟
چون دوست دارم گل آ فتابگردون باشم... و بعد از مکثی شروع به گریه کرد
گل رز از دیدن اشک های بنفشه ناراحت شد و گفت:
تو به این زیبایی ، عطرت همه جا پیچیده ، چرا ناشکری و حسرت یک گل دیگه رو می خوری ؟
آفتابگردان با گلبرگ های زرد ، با برگ های پهن قلبی شکلش ، با اون ساقۀ بلند ، خیلی از من قشنگ تره . من چی؟ کسی منو این پایین نمی بینه
رز صورتی با مهربانی گفت:
ناشکر نباش ! درسته که گل آفتابگردان قدبلنده و گلبرگ های زیبا ی زرد رنگ داره و همه اونو به خوبی می بینن اما گل آفتابگردان چون درونش پر از دانه های خوراکیه ، گنجشک ها میان سراغش و دانه هاشو می برن و آدم ها هم چند روز دیگه میان و گل رو از ساقه ا ش جدا می کنن و می برن
خدا رو شکر کن که گل آفتابگردان نیستی . تو هم زیبایی، هم عطر خوبی داری
بنفشه از شنیدن حرف های گل رز ناراحت شد و دلش برای آ فتاب گردا ن سوخت او مدام به حرف های گل رز فکر می کرد
پس از چند روز پسرکی آمد و گل آ فتابگردان را چید
بنفشه خدا را شکر کرد که گل آفتابگردان نیست . به خودش قول داد که دیگر ناشکری نکند.
🍃با تشکر از:
نویسندە: بهاره سلطانی
ویراستار: رنگین دهقان (ژنینی)(نویسنده برنامه های کودک شبکه استانی کردستان)
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#نقاشی_بستنی
آموزش در مطلب بعدی👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
31.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نقاشی_بستنی
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مامان باباهای عزیز
کوچولو های ناز
قصه زیبای صوتی امشب رو از دست ندهید.
#عنوان_قصه
گلی برای ساقه سبز
🌸قصه در مطلب بعدی امشب👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لالایی خرگوشها.mp3
3.55M
#لالایی_صوتی
لالایی برای خرگوشها🐰🐇
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
یکی بود یکی نبود
در همین نزدیکی ها روستای بود
زیبا، با نام ترس آباد.
در اطراف ترس آباد درختان زردآلو، گیلاس، البالو و گوجە سبز وجود داشت. برروی شاخەهای درختان لانەی پرندگانی همچو بلبل و گنجیشک و کلاغ و سارقرار داشت پرندگان بابدنی پراز پر ونوک ویا منقاریهای رنگی آوازمی خواندند.
مزارعەهای ترس آباد سرسبز با گندمزاری بدون آفت و بوتەزاری مملو از خیار و کدو و گوجە فرنگی بودند
در زیر خاک مزار ترس آباد پر از لانە خزندگان مثل کرم خاکی و هزاربا ومارمولک حتی، مارهای بی آزار بود.
ریشە گیان هان خوراکی مانند هویج وچغندر،شلغم وسیب زمینی پیاز وسیر
وجود داشت.کە اهالی از داشتن این همە نعمت خوشحال بودند..و مرتب خداوند بزرگ را شکر می کردند.
مردم ترس آباد آدمهای با ادب و مهربان، اما یکم ترسو بودند
دراین روستا بچەها، رفتار پدر ، مادر و بزرگترهارا یاد می گرفتند و مانند آنها رفتار می کردند.
در یک روز خوب آفتابی یک اتفاق عجب رخ داد.واین اتفاق این بود.
صدای عجیبی از جادە ترس آبادبە گوش اهالی رسید. این صدا نزدیک و نزدیکتر میشد صدا هرچە نزدیکتر میشد گوش اهالی را آزار بیشترمی داد
کسانیکە در خانە بودند باشنیدن صدای گوش خراش در پنجرهای چوبی خانە هارا باز کردند و گوش های خودرا با دو دست گرفتند وچشم بە دور دستها یعنی جادە روستا دوختند تا بدانند این صدای گوش خراش چیست کە بە روستا نزدیک می شود.
دودی غلظی همراە با صدا بە روستا نزدیک و نزدیکتر میشد.
کم کم بوی بدو آزار دهندی دود نیز به مشام رسید.
هرکسی چیزی میگفت
یک آقای جوان کە سرش را از پنجرەخانە بیرون آوردە بود گفت: صدای تراکتورە، دیگری گفت:نە صدای ماشینە . خلاصە
کسی دیگر گفت: مطمن هستم این صدا هرچی کە باشە اگر بەداخل روستا برسە گوش مارو کر می کن
مردی دیگر گفت:این بوی بد، از دورهم بسیار آزار دهندس، وای بە روزیکە بە اینجا برسە حتما همگی مریض میشیم و میمیرم.
خانمی دیگر گفت: من مطمن هستم اگردود بەاینجا برسد هوای روستا بقدری الودە میشە کە کل محصولات خراب میشن قعطی میاد هممون از گرسنگی میمیریم
خلاصە هرکس چیزی گفت و ایە یاسی خواند
مدتی گذشت، صدا دیگر نزدیک نشد فقط گاهی کم و زیاد میشد وشب تاصبح چندین بار قطع وباز بە گوش رسید
همگی از ترس شنیدن حرفهای یکدیگر بە داخل خانە ها رفتند درهارا از پشت کلید کردند و پردەهارا کشیدند. گوشها و بینی خود و فرزندانشان را از پنبە پر کردند دیگر صداهارا راحت نمی شنیدند
با دهان نفس می کشیدند ونفس شیدن نیز برایشان سخت و دشوار شدە بود
جرات تماشای بیرون رانداشتند.کودکان با دیدن رفتار بزرگترها انگشت بە دهان برند و ترسشان بیشتر شد.شب تا صبح را کاووس دیدند.
هیچ کس حواسش بە کودکان نبود.
کودکان از ترس حتی جرات گریە کردن نداشتند.
پدر و مادر ها گاهی
فقط گوشەی پردە را کنار می زدند بایک چشم و ترس نیم نگاهی بە بیرون می انداختند
آن شب هیچ کسی میل خوردن شام ونوشیدن حتی قطرەای آب را نداشتند
بە سختی صبح شد طوری کە خواب بە چشم هیچ یک از اهالی نرفتە بود.همگی خستە وگرسنە وکلافە بودند.
صبح آن روز باز صدا بلند و بلندتر شد خلاصە صدا کم کم بە روستا رسید.
همگی وحشت زدە ازپشت پردها بیرون را تماشا کردند.
دیدندکە پستچی با موتوری خراب و فرسودە وارد روستاشد.
از موتور پیادە شد موتورش را خاموش کرد. وقتی کسی راندید فریاد زد
کسی در این روستا نیست بە داد من برسە؟
اهالی وقتی صدای ناهنجار را نشنیدند پردەهارا کنار زدند و سرشان را بیرون اوردند
با تعجب مرد پستچی را دیدند.از رفتار خودشان خجالت کشیدند.
مرد جوان کە متوجە شد بی دلیل ترسیدە پنبە هارا از گوش وبینی اش دراورد.پردە راکنار زد پنجرە را باز کرد. سلام داد و پرسید: اون صدای ناهنجار تو بودی؟
مرد پستچی سرش را بالاگرفت جواب سلام مرد جوان را داد وگفت: اون صدای ناهنجار مالە موتور منە ، موتورم توی مسیر خراب شدە نامە ها و امانت مرد توی خورجین موتورمە ،کسی در این روستا هست کە از تعمیر موتور سر در بیارە و موتور منو درست کنە کە امانت مردم رو بە دستشون برسونم؟
خانمی کە قبلا از سرو صدای موتور ترسیدە بود گفت: تو نباید بااین موتور خراب وارد روستای ما می شدی همەی ما و بچە رو ترسوندی بعدش کلی دود وارد روستا کردی
پستچی کمی ناراحت شد و گفت: من چارەای دیگر نداشتم بعدشم فکر می کردم اهالی این روستا ادمهای مهربان و منطقی و عاقلی هستن و در تعمیر موتورم کمکم می کنید.
مرد جوانی کە تحت تاثیر شایعات اهالی قرار گرفتە بود واز رفتار خودش شرمسار شد ەبود بە کمک پستچی مهربان رفت.
🍃با تشکر از:
نویسنده : رنگین دهقان
(نویسنده برنامه های کودک شبکه استانی کردستان)
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#تربیتی
📳بازی علاوه بر ایجاد سرگرمی، منجر به شکل گیری شخصیت کودک و آماده سازی او برای بر عهده گرفتن نقش هایش در بزرگسالی است.
📳با کم شدن ارتباطات خانوادگی و تبدیل خانواده ها به خانواده های تک فرزندی، بازی های کامپیوتری سهم بیشتری از اوقات فراغت کودکان را به خودش اختصاص داده است.
🔻از جمله آسیب این بازی ها🔻
💧افزایش رفتارهای پرخاشگرانه
💧انزوای اجتماعی
💧یادگیری ارزش های غلط
💧افت تحصیلی
💧اثرات سوء بر سلامت
💧کاهش قابل توجه مرحله REM خواب.
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
#درنگ
🕰جای خالی این بازی ها در میان کودکان!
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4