🐊🌿ما دوتا 🌿🐊
خزنده ایم و دم داریم
نه مارمولک، نه سوسماریم
چشمانِ ریزِ ریز داریم
نگاهِ خیلی تیز داریم
دهانی چون دره داریم
دندان نگو، اَره داریم
تمساحیم و خطرناکیم
هر دو تا خیلی بی باکیم
#شعر
🐊
🌿🐊
🐊🌿🐊
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼دشت گل🌼
خیاط می دوزد
با چرخَش لباس
رویش می کارد
چندتا گل یاس
بعد هم میدوزد
کنارش بلبل
آواز می خواند
او روی یک گل
چقدر زیبا شد
پیراهنِ من
یک دشت زیبا
شد دامنِ من
#باران
👈انتشار دهید
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه :
آرزو🐜🐜🐜🐞
سه مورچه که باهم دوست بودند ؛ درحال بردن دانه به لانه به یک سه راهی رسیدند.
مورچینه راه اول را نشان داد و گفت:« بهتره از این راه بریم چون این راه میانبره و زودتر به لونه می رسیم.»
مورانه گفت:«نه اتفاقا أین راه دورتره بایداز راه وسط بریم »
موراچه شاخک هایش را تکان داد وگفت:« اصلا بیایید مسابقه بدیم هر کسی از راهی که فکر می کنه نزدیکتره حرکت کنه هر کس زودتر رسید برنده ست»
مورانه و مورچینه هم قبول کردند . موراچه تا سه شمرد و هر سه به راه افتادند .
موراچه همین طور با سرعت قدم بر می داشت . صدایی شنید. انگار کسی از بین بوته ها کمک می خواست. جلوتر رفت کفشدوزک غریبه ای را دید ؛ کفشدوزک به پشت افتاده و دست و پا می زد. اونمی توانست برگردد. موراچه خیلی ناراحت شد . می خواست به کمک کفشدوزک برود، یادش افتاد اگر به او کمک کند حتما دیر میشود و مسابقه را می بازد. شاخک هایش را به هم زد . کمی فکر کرد. با خودش گفت:« اگر من کمکش نکنم ممکنه ساعت ها همین طور بمونه اون اینجا غریبِ نباید تنهاش بذارم ، برای مسابقه هم فکری می کنم» بعد هم جلوتر رفت دانه اش را بر زمین گذاشت و گفت:« سلام کفشدوزک الان کمکت می کنم »
کفشدوزک که از دیدن موراچه خیلی خوشحال شده بود آهی کشید و گفت:« سلام خداروشکر شما اینجایید ، من تازه به این دشت اومدم ، داشتم پرواز می کردم که به این بوته ها خوردم و افتادم .»
موراچه با کمک یک تکه چوب به کفشدوزک کمک کرد و او را برگرداند.
کفشدوزک از موراچه تشکر کردو گفت:« دوست خوبِ من هر زمان کاری داشتی روکمک من حساب کن خونه ی جدیدِ من درست کنار رودخونه زیر بوته تمشکه » موراچه دانه اش را برداشت و گفت:« ممنون حتما به دیدنت میام الان باید برم تا دیر نشده ،وگرنه مسابقه رو می بازم .» کفشدوزک بالهایش را باز و بسته کرد و گفت:« مسابقه؟!» موراچه ماجرای مسابقه را برای کفشدوزک تعریف کرد.
کفشدوزک دستش را روی چانه گذاشت ؛ کمی فکر کرد بعد از جا پرید و گفت:« فهمیدم پاهای منو بگیر من پرواز میکنم و تو رو به لونه می رسونم و برای دوستانت می گم که بهم کمک کردی و برای همین دیر رسیدی» موراچه با خوشحالی پاهای کفشدوزک را گرفت . آن ها با هم به آسمان پرواز کردند. موراچه از ان بالا همه دشت را می دید . خندید و گفت:«همیشه دوست داشتم یه روزی پرواز کنم تو منو به ارزوم رسوندی»
#باران
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
خرگوشک پشمالو
تو دفترم نشسته
اخماشو کرده تو هم
دلش کمی شکسته
مداد نارنجی رو
از روی میز میارم
تو دستای کوچیکش
زود یه هویج میذارم
حالا دیگه خرگوشک
خنده اومد رو لباش
دلش هویج می خواسته
منم کشیدم براش
#باران
🐰🌼🍃🌸🌼🍃🌸🐇
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه:شتر ایرادگیر🐫
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اختلال جنسی نوجوانان.mp3
3.84M
#چند_دقیقه_با_بزرگترها
اختلال جنسی نوجوانان
پاسخ «حجت الاسلام و المسلمین سید علیرضا تراشیون» مشاور و کارشناس تربیتی کودک و نوجوان به این پرسش که «با پسر بچه ای که دچار اختلال جنسی شده است چه برخوردی می توانیم داشته باشیم؟»؛ (برگرفته از رادیو سراسری معارف)
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🛤جاده های پیچ پیچی🛤
🚂قطاری مسافرهایش را سوار کرد و راه افتاد.
🌲توی راه می خوند:
🌲هو هو هو... چی چی
🌲هو هو هو... چی چی
🌲این جا خیلی پیچ پیچی
🌲آن جا خیلی پیچ پیچی
🚂همان طور که می خواند یک هو ایستاد و حرکت نکرد. مسافر ها پیاده شدند و دورش جمع شدند. آقای دکتری که بین مسافرها بود گفت: بروید کنار ببینیم چی شده؟
🚂آقای دکتر دنبال قلب قطار گشت تا او را معاینه کند، اما هر چه گشت قلب قطار را پیدا نکرد. دامپزشکی که میان مسافران بود گفت: یک دامپزشک می داند قلب قطار کجاست.اما او هم هرچه گشت فلب قطار را پیدا نکرد
🚂 مکانیکی که آن جا بود گفت: فقط یک مکانیک می داند قلب قطار کجاست.
🚂همه پرسیدند: قلب قطار کجاست؟
مکانیک گفت: قطارها قلب ندارند فکر کنم موتورش خراب شده.
🚂موتور قطار را معاینه کرد و گفت: چیزیش نیست فقط غش کرده.
🚂کم کم قطار به هوش آمد و گفت: وای چه قدر جاده پیچ پیچی و میچ میچی بود. سرم گیج رفت.
🚂این طوری شد که مسافرها سوار قطار بعدی شدند . از جاده های پیچ پیچی و مار پیچی گذشتند و به شهرستان رسیدند. قطارر قبلی هم بازنشسته شد. رفت توی پارک کودکان ایستاد و منتظر شد بچه ها بیایند سوارش بشوند و باهاش عکس یادگاری بگیرند و بخوانند:
🌲هوهو... چی چی
🌲هو هو... چی چی
🌲این جا خیلی پیچ پیچی
🌲آن جا خیلی پیچ پیچی
🌲هو هو ... چی چی چی
🌲هو هو... چی چی/ماهنامه نبات
👫👫👫👫👫👫👫
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اژدهای مهربان.mp3
4.58M
#قصه_صوتی
🌸عنوان: اژدهای مهربان
🍃🍂🌼🌸🍃🍂🌼🌸🍃🍂
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
👇🍂👇🍂👇
آدرس کانال قصه های کودکانه جهت ارسال برای دوستان 👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
16.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه:روباه و بز
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4