eitaa logo
قصه های کودکانه
34.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
328 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
توضیحات:pdf 🍃👇🍃👇🍃
هدیه تولد.pdf
3.27M
:pdf(کتاب تصویری) ⭕️كپی و ارسال مطالب به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
12.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌈🦋 قصه های قرآنی 🌸🌈 این قسمت "فقیر و انگشتر" 🌈🌈🌈🌈 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
:خرگوش باهوش و گرگ طمع کار روزی همه‌ی حیوانات، در وسط جنگل دور هم جمع شده بودند. از بزرگ‌ترین تا کوچک‌ترین حیوان، همه آمده بودند اسب، گاو، خرگوش، روباه، اردک، موش، پرنده و تمام حیواناتی که در جنگل زندگی می‌کردند. همه ترسیده بودند؛ چون یک گرگ بزرگ به جنگل آمده بود و گفته بود که اگر هر روز برای من غذا نیاورید، شماها را خواهم خورد بدین ترتیب حیوانات تمام روز را مجبور بودند برای گرگ غذا جمع کنند و چیزی برای خودشان نمی‌ماند. برای همین دور هم جمع شده بودند تا راه حلی پیدا کنند. اردک گفت: «باید چه کار کنیم؟» اسب گفت: «باید چه‌کار بکنیم؟» و همه با هم، هم صدا گفتند: «باید چه کار بکنیم؟» خرگوش گفت: «من می‌دانم چه کار باید کرد، باید گرگ بزرگ را کشت... و من این کار را انجام می‌دهم.» و به طرف خانه‌ی گرگ رفت. اردک به بقیه گقت: « او می‌خواهد چه کار بکند؟» هنگامی که خرگوش از جنگل عبور می‌کرد چشمش به یک رودخانه افتاد و فکری به ذهنش رسید. به داخل آب پرید و وقتی که بدنش خیس خیس شد از آب بیرون آمد و به روی زمین غلتید تا خاکی شد خرگوش الان ظاهری زشت و کثیف پیدا کرده بود و به سوی خانه‌ی گرگ رفت... گرگ گفت: «تو کی هستی؟» خرگوش جواب داد: «غذای امروز شما هستم.» گرگ گفت؛ «تو موجود زشت و کوچولو؟ من گاو یا اسب می‌خواهم و آنها تو را فرستاده‌اند.» خرگوش گفت: «گرگ‌های دیگر، همه گاوها و اسب‌ها را خورده‌اند چون آنها هم از شما بزرگ‌ترند و هم با هوش‌تر.» گرگ گفت: «گرگ‌های دیگر؟ کجا هستند؟ آنها را به من نشان بده.» سپس خرگوش او را به جنگل و کنار رودخانه برد. خرگوش گفت: «در آنجا زندگی می‌کنند.» گرگ روی رودخانه خم شد و صورت زشت خود را در آب دید، فکر کرد که گرگ دیگری در آنجاست و او را نگاه می‌کند، برای همین به داخل آب پرید تا با گرگی که در آب دیده بود مبارزه کند. و جریان آب او را با خود برد. خرگوش نزد دوستانش بازگشت و ماجرا را برای آنها تعریف کرد و گفت: «کشتن یک گرگ سخت نیست فقط باید بدانی چه‌طور این کار را باید انجام داد؟» بچه‌ها پیام داستان این است که شما با فکرتان می‌توانید در برابر کسانی که فکر می‌کنند از لحاظ نیروی بدنی از شما قوی‌تر هستند پیروز شوید. 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
: حامد در دنیای خرگوش ها🐰🐇 :پی دی اف(کیفیت بالا) (کتاب قصه تصویری) 👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
New Document.pdf
3.89M
:اقتصاد مقاومتی به زبان کودکانه : حامد در دنیای خرگوش ها🐰🐇 :پی دی اف(کیفیت بالا) (کتاب قصه تصویری) 🐰🌼🍃🌸🌼🍃🌸🐇 🐇کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🐰لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز در اتاقم تنها نشسته بودم بی حال و کم حوصله ، غمگین و خسته بودم برادرم به من داد ، چند کتاب قصه گفت بخوان ای خواهر دوری بکن ز غصه من آن کتابها را خوشحال و شاد خواندم با قصه غصه ها را از قلب خویش راندم شد باز در به رویم ، درهای روشنایی می یافتم از آن پس رفیق آشنایی 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🧀🐭موش فراموش کار🐭🧀 موشی ناز کوچولو  همه چیز را فراموش می کرد. فراموش می کرد دست و پاها و دهانش را بشوید. فراموش می کرد به بزرگ تر ها سلام کند. فراموش می کرد از بازی سر وقت به خانه بیاید. مامانش دوست داشت موشی ناز هیچ چیز را فراموش نکند، اما نمی شد. یک روز مامانش مهمون داشت می خواست برای  مهموناش خوراک پنیرک درست کند. به موشی ناز گفت: می تونی برای من گل پنیرک بچینی؟ موشی ناز اما فراموش کرد و مامانش خیلی ناراحت شد. فردا که شد موشی ناز دید صبحانه آماده نیست. گفت: مامان مامان، صبحانه کو؟ من خیلی گرسنمه. مامان، مامان کجایی؟ من صبحانه می خوام. مامان موشی ناز گفت: ای وای، ای وای من فراموش کردم صبحانه ات را آماده کنم. حالا هم باید بروم بیرون کلی کار دارم. آن روز موشی ناز تا ظهر گرسنه ماند اما خیلی فکر کرد و به خودش قول داد چیزی را فراموش نکند. 🐭 🧀🐭 🐭🧀🐭 🧀🐭🧀🐭 🐭🧀🐭🧀🐭 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔰آیا لازم است کودک 7 ساله را از وضعیت نامطلوب مالی پدر آگاه کنیم؟ 🔷🎈با توجه به این که خواسته‏ های کودکان تا زیر 7 سال فراوان نیست و تأمین این خواسته‏ ها، هزینه‏ی بسیاری نمی‏ خواهد و والدین برای تأمین نیازمندی‏ های کودک ایثار می‏کنند و از خواسته‏ های خود می‏گذرند، آگاه کردن او لازم نیست؛ زیرا به جهت عدم درک بالا و ناتوانی در تجزیه و تحلیل مسائل، ممکن است دچار اضطراب شود. 🔷🎈برای سنین بالاتر از 7 سال، با توجه به بالا رفتن توقعات و هزینه‏ ی بالای برآوردن آن‏ ها، بهتر است، به طور کلی از وضعیت مالی پدر آگاه شود (ذکر جزئیات لازم نیست). او باید با واقعیت آشنا شود تا در دنیایی خیالی زندگی نکند. 🔷🎈توجه داشته باشید که ذکر دائم و پی در پی وضعیت نامطلوب مالی پدر، ممکن است او را دچار ناامیدی کند؛ پس در برابر خواسته‏های فراوان و پی در پی او، از این حربه استفاده نکنید. 🔷🎈برای پیشگیری یا تخفیف فشار روحی ناشی از این وضعیت، خوب است ارتباط خود را با نزدیکانی که وضع مالی خوبی ندارند، بیشتر کنید و از ارتباط دائم و مستمر با خانواده‏ های مرفه بپرهیزید. کودک شما وقتی زندگی خود را با خانواده های کم درآمد مقایسه می‏کند، آرام می‏گیرد. 🔷🎈تبیین زندگی شرافتمندانه (پرهیز از حرام)، تبیین دیگر نعمت ‏های الهی (سلامت، شادابی خانواده، سایه‏ی پدر و مادر و...)، ارزش قناعت، پاداش معنوی و آخرتی در برابر سختی‏های دنیا و... در آرامش روحی فرزند مؤثر خواهد بود. @Ghesehaye_koodakaneh
17.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌈🦋 قصه های قرآنی 🌸🌈 این قسمت "درخت خرما" 🌈🌈🌈🌈 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4