🔸شعر
﴿ماه رمضان﴾
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸ما بچههایِ مؤمن
🌱پایانِ ماهِ شعبان
🌸فکرِ هلالِ ماهیم
🌱با عشق و یادِ قرآن
🌼🍃
🌸پیدا که میشود ماه
🌱تبریکمان بلند است
🌸در ماهِ روزه «تقوا»
🌱زیبا و دلپسند است
🌸🍃
🌸گوید خدا دراین ماه
🌱مهمانِ خوبِ ما باش
🌸از بندِ هر خطایی
🌱آزاد و هم رها باش
🌼🍃
🌸قرآن بخوان که ازآن
🌱لذت بری فراوان
🌸هرآیهاش ثوابی
🌱دارد چو ختمِ قرآن
🌸🍃
🌸بهبه که فکر و ذهنت
🌱در چشمه سارِ قرآن
🌸پاک است و از توخوشنود
🌱پروردگار رحمان
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر : سلمان آتشی
✨🌷✨🌷✨
تقوا : یعنی خودداری از هرکار زشت و ناپسند
ختمِ قرآن : یعنی خواندن تمام قرآن ازآغاز سورهی حمد تا آخر سورهی ناس
✨🌷✨🌷✨
#روز_سهشنبه_اول_ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
#تمرین_تقوا
#بهار_قرآن
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🍃گروه سنی:ب
🌸سه راهزن و صندوقچه
در قدیم فاصله شهرها از هم دور بود و مسافرت از شهری به شهر دیگر، روزها و ماهها طول می کشید،در آن روزها مسافرت کردن همراه با خطر بود خطر گمشدن،گرسنگی و تشنگی، و دزدانی که در کمین مسافران بودند..
به این دزدان، راهزن می گفتند که به مسافران حمله می کردند و اموال آنها را به غارت می بردند و حتی مسافران را می کشتند، سه مرد راهزن با یکدیگر رفیق بودند و دمار از روزگار مسافران در آورده بودند، مخفیگاه آنان در خرابه ای قرار داشت.
روزی از روزها در حالیکه سه راهزن در آنجا مشغول کشیدن نقشه ای برای حمله به یک کاروان بودند، قسمتی از دیوار خرابه فرو ریخت و صندوقچه ای پدیدار شد.
وقتی آنرا باز کردند از خوشحالی پر در آوردند، چون درون صندوقچه پر از سکه های طلا بود، رفیق اولی گفت: بهتر است یکی از ما به شهر برود و غذائی خوشمزه با نوشیدنی گوارا بخرد و جشنی بپا کنیم، بعد هم سکه ها را تقسیم کنیم.آن دو راهزن دیگر هم، موافقت کردند، یکی از آنها به راه افتاد و به شهر رفت، در تمام راه فکرهای مختلفی به ذهنش رسید.. پیش خودش فکر کرد چقدر خوب می شد اگر به تنهائی صاحب همه سکه ها می شد، و این قدر این فکر در او قدرت پیدا کرد که تصمیم به قتل دو دوست خود گرفت برای همین مقداری سم خرید و آنرا درون نوشیدنی ریخت.حال بشنوید از آن دو رفیق، آن دو راهزن هم دچار وسوسه های شیطان شدند و تصمیم گرفتند تا آن دوست خود را بکشند تا سهمشان از طلاها بیشتر شود، رفیقی که به شهر رفته بود، با خوردنی و نوشیدنی برگشت، اضطراب در چهره اش هویدا بود ولی چون دو رفیق دیگر هم همین حال را داشتند، متوجه موضوع نشدند.
دو رفیق پریدند و گلوی دوستشان را گرفتند و فشار دادند، مرد زیر دست آنها تقلا می کرد ولی فایده ای نداشت، دو راهزن بعد از کشتن دوست خود، به پیکر او نگاهی کردند،یکی گفت: از گرسنگی و تشنگی دیگر طاقت هیچ کاری را ندارم و نشست، سبد غذا را جلوی خود کشید و مشغول خوردن شد، دیگری هم به او پیوست.
بعد از خوردن غذا درکوزه نوشیدنی را باز کردند ولیوان هایشان را پر کردند و یک جرعه آنرا سرکشیدند...هنوز ساعتی نگذشت که اولی گفت:دلم دارد می سوزد، دومی گفت: حال منم خوب نیست، نمی دانم چه بلائی سرم آمده است.
اولی سیاه شده بود،به پشت خوابید تا شاید دردش کمتر شود و در حالی که به آسمان نگاه می کرد همه چیز سیاه شد، دومی هم که رمقی نداشت بر شکمش چنگ زد و پلکهایش بسته شد، و به این ترتیب مسافران از شر این راهزنان خلاصی یافتند.
بله...،حرص و طمع، چشم عقل را کور می کند.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌺شعر
💥🔥چارشنبه سوری
#چارشنبه_شاد
کوچولوها شنیدید
سه شنبه شب دمِ عید
یه رسمیه همیشه
آتشی برپا میشه
این رسم ازون قدیما
مونده هنوز تا حالا
اما شده چه جانسوز
چارشنبه سوری امروز
هیزم و نفت و آتیش
کم خطره خداییش
خطر تو اون ترقهس
میزنه صدمه بر دس
یه ضربه و یه تقه
که خورد به اون ترقه
میشه شبیهِ یک بُم
بلایِ جونِ مردم
این انفجار و آتیش
دلها رو کردهریشریش
ترقهسازِ ظالم
دشمنِ چشمِ سالم
تو کوچه وخیابون
ناقصه دست و پامون
دشمنِ پا و هم دست
کی دوستِ بچهها هست
موقعِ شور و شادی
که شد تو هر آبادی
برای شادی و شور
اول خطر میشه دور
قدیما خیلیخوب بود
چندبوته بودوچوب بود
رو آتیشا پَرِش بود
تحرک و جَهِش بود
دایره بود و دَف بود
سلامتی هدف بود
با خندههایِ زیبا
هرجایی سوری بر پا
آی جوونایِ فردا
یه خواهش و تمنا
امیدِ ملتِ ما
هستید شما جوونها
امروز شما بچه ها
باشید به فکرِ فردا
به لطفِ نورِ قرآن
تو هرکجایِ ایران
همیشه سرفرازید
آینده رو میسازید
چارشنبه سوری هرسال
باشید خوش و سرِ حال
جشن بگیرید وهم سور
از خطرا بشید دور
سلامتیِ تک تک
چارشنبهتون مبارک
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر سلمان آتشی
#شعر_چارشنبه_سوری
#ترقه_انفجار_بی_احتیاطی
#شادی_همراه_آرامش
درانتشاراین شعر
با هم سهیم باشیم.🔶
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ماه مبارک رمضان_صدای اصلی_408035-mc.mp3
9.39M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸ماه مبارک رمضان
🌼مژده کوچولوی قصه ی ما مثل همه ی شما بچه های دوست داشتنی از چند روز قبل از شروع ماه مبارک رمضان لحظه شماری میکرد.
👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید.
کانال تربیتی قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند.
🌼 این برنامه برای اولین روز ماه مبارک رمضان تهیه شده است.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
May 11
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سرود
😍خوشحالی یعنی روزه اولی باشی
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌸اولین روزه
اولين روزي كه امام حسين (ع) روزه گرفتند همه اهل بيت در كنار سفره جمع شدند؛ پيامبر اكرم (ص) رو به امام حسين فرمودند:
حسين جان عزيزم روزه ات را باز كن. امام حسين فرمودند:
جايزه من چه خواهدبود؟
پيامبر فرمودند: نصف محبتم را به كساني كه تو را دوست دارند مي بخشم.
حضرت علي(ع) فرمودند:
پسرم حسين جان بفرما. باز امام فرمودند: جايزه من چه خواهدبود؟
حضرت علي فرمودند: نصف عبادت هايم براي كساني كه عاشق تو هستند.
حضرت فاطمه(س) فرمودند:
عزيز دلم افطار كن.امام حسين پرسيدند:
جايزه شمابه من چيست؟
حضرت فرمودند: نصف عبادت هايم را به كساني که بر تو گريه مي كنند مي بخشم.
امام حسن(ع) فرمودند:
برادر جان روزه ات را بازكن و امام همان سوال را پرسيدند.
حضرت پاسخ دادند: من تا همه گنهكاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت.
و درهمين حال جبرئيل بر پيامبر نازل شد فرمود خدا مي فرمايد:
من از شماها مهربانتر هستم و آنقدر آن كساني كه عاشق تو هستند را به بهشت ميبرم تا تو راضي شوي یا حسین.
🌸🌸🌸🌸🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#یک_قصه_یک_حدیث
🍃عنوان:پول
ماه رمضان بود و عاصم برای فراهم کردن نان مورد نیاز زمان افطار به نانوایی رفته بود. صفی طولانی در مقابل نانوایی بود. هنگامی که زمان افطار نزدیک میشد مردم بیش از پیش تحمل خود را از دست میدادند.
نانوا نگران مردم حاضر در صف بود. سریع کار کردن، مطمئن شدن بابت این که همه نان گرفته اند و اینکه پول بیش از حد از کسی نگرفته، برای او کار آسانی نبود. نانوا در آن زمان واقعا خسته بود و اشتباها از عاصم کمتر از معمول پول گرفت. در
ابتدا عاصم درنگ کرد و به چهرهی نانوا با تعجب نگاه کرد.
نانوا پرسید: "مشکلی وجود دارد؟"
عاصم گفت: "نه" و پولش را گرفت. او از نانوایی به طرف خانه دوید.
زمان شام عاصم نگران و پریشان بود. زمانی که آن شب به خواب رفت ناراحت تر هم شد. او احساس میکرد که مردی نامرئی دارد از او میپرسد:
"چرا این کار را کردی؟ چرا پولی را گرفتی که مال تو نبود؟"
او فکر کرد که باید همه چیز را به مادرش بگوید، سپس او نظرش را عوض کرد و چیزی نگفت. او میدانست که مادرش عصبانی خواهد شد و او را سرزنش خواهد کرد.
در تمام طول شب او کابوس میدید. زمانی که صبح بیدار شد حالش بهتر نبود.
او به تقویم روی دیوار نگاه کرد. آنجا حدیثی نوشته شده بود که در ادامه آمده است:
«الاثم ما حاک فی صدرک و کرهت ان یطلع علیه الناس»
🍃گناه چیزی است که قلب شما را ناراحت میکند و چیزی است که شما نمی خواهید دیگران بدانند. "
عاصم احساس کرد که صورتش قرمز شده گویی که پیامبر دوست داشتنی این حدیث را فقط برای او گفته است. فورا به نانوایی رفت و پول نانوا را پس داد و به خاطر اینکه نتوانسته بود پول را زودتر پس دهد عذرخواهی کرد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
یک آیه یک قصه .MP3
21.97M
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
🌸عنوان قصه
🍂 هدی نگران نباش
🍂اشاره به آیه ۱۱۴سوره مبارکه هود
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ
ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺳﺎﻋﺎﺕ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺷﺐ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭ ، ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﻴﻜﻲ ﻫﺎ ، ﺑﺪﻱ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ ، ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﺩﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺗﺬﻛّﺮ ﻭ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭﻱ ﺍﺳﺖ .(١١٤)
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ماه رمضان ، ماه مهمانی خدا
نوروزِ امسال عشقم
یه لطفِ دیگه داره
چرا که دعوتیم ما
به مهمونی دوباره
ما مهمونِ خداییم
خدای هر ستاره
خدایی که وجودش
همیشه برقراره
ما مهمونِ خداییم
و این یه افتخاره
برای هر کسی که
یه ماه و روزه داره
تو ماهِ روزه عشقم
بدی ها راه نداره
شیطون تو بند و زنجیر
نداره راهِ چاره
بارونِ نور و رحمت
از آسمون می باره
نوری که تا همیشه
تو قَلبا موندِگاره
ثوابِ ختمِ قرآن
بدونْ که بی شماره
حتی یه آیه خوندن
ثوابِ ختم و داره
دُعا ، سَحر ، مُناجات
اذانِ از مناره
غُروبا وقتِ اِفطار
که رَبَّنا می ذاره
شب های قدر و احیا
که تا سحر بیداره
قشنگ ترین لحظه ها
برای روزه داره
شاعر : علیرضا قاسمی
#شعر_کودک_و_نوجوان
#شعر_کودکانه_ماه_رمضان
#شعر_ماه_رمضان_ماه_مهمانی_خدا
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
16.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ_شاد
"عید نوروز"
(با صدای کودکانه)
👆👆👆
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#متن_نماهنگ👆
#شعر_کودک
بادی که زو زو میکشه، ها میکشه هو میکشه
برفها رو پارو میکنه، کوچه رو جارو میکنه
کلاغه خسته تنها، مونده تو برف و سرما
دنبال جای گرمه، جایی که گرم و نرمه
آی ننه سرما میره، همراه برفها میره
آی ننه بیقراره، میدونه که بهاره
بهار خانم در میزنه، کلاغه هم پَر میزنه
پَر میزنه با قار و قار، داد میزنه اومد بهار
بهاره آفتاب شده باز، برفهای کوه آب شده باز
آب شده ریزه ریزه، از روی کوه میریزه
پرنده پرواز میکنه، پَر میزنه ناز میکنه
گلدونه بیقراره، پرنده گُل میکاره
یک گُل دو گل هزار گل، قطار قطار گل
پنجرهای وا میشه، غنچهای پیدا میشه
پنجره تا وا میشه، دنیا چه زیبا میشه
آی بیا نوروز اومده، با عمو نوروز اومده
با بقچۀ قشنگش، بقچۀ رنگارنگش
هو هو هو هوهوهو، بچهها دنبال عمو
میرن جلو دوان دوان، شادیکنان، خندهکنان
یه بچۀ لپ توپولو، افتاده دنبال عمو
هنوز سلام نگفته، روی زمین میُفته
داد میزنه کمک کمک! عمو میاد با بادکنک
بادکنکش قشنگه، بچۀ ما زرنگه
زرنگه مثل شیره، نخش رو زود میگیره
اخم چشاش وا میشه از رو زمین پا میشه
بچهها بالا میرن، بالای بالا میرن
وول میخورند رو ابرها، یکی یکی بچهها
ابرها لطیف و نرمن، مثل پتوی گرمن
ابره یا رختخوابه؟ انگاری روی تابه!
اون یکی پیرمرده! ابر و ببین چی کرده!
چپ چپ چپ راست راست، گلها رو ببین چه زیباست
درختی شاد و خندون، که داره دو تا مهمون
شکوفه ریزه ریزه، رو بچهها میریزه
بچهها خندون میشن، قند تو قندون میشن
پروانهها پَر میزند، به باغ گل سر میزنند
بچهها هم دنبالشون، شادیکنان و خندون
سفرهای توی میدونه، هر کسی اونجا مهمونه
سفرهای که شین داره، هفت تا دونه سین داره
شین که میشه شیرینی، با قرآنی تو سینی
سنجد و سیر و سمنو، بچهها هم دور عمو
سکه و سبزه و سماق، سیبهای سرخ گُنده و چاق
بهار میاد با خندههاش، ابرها میرن یواش یواش
یواش یواش صداش میاد، صدای سکههاش میاد
عمو میاد با کیسههایش، با آجیل و با عیدیهایش
با آب نباتهای درشت، یه مشت دو مشت هزار تا مشت
پروانه و پرنده، نُقل و نبات و خنده
عید شما مبارک، عید شما مبارک
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های
تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈 کانال تربیت کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه