eitaa logo
قصه های کودکانه
34.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
324 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️تهديد چه قدر مي گوييد: " اگر بلند بشم من ميدونم و تو" . مي دانيد در ذهن بچه چه مي گذرد؟ و چه اتفاقي مي افتد؟ مادر يا پدر يعني خدا، عظمت مطلق، گفته اگر بلند بشم... حالا اگر بلند بشه چي ميشه؟ و كودك دچار اضطراب مي شود و ترس از موهون. گاهي هم تهديد به كارهاي عجيب مثل الان ميام له ات مي كنم، مي كنيم و كودك خودش را در اين حالت تصور مي كند و دچار وحشت مي شود. روزها اين حرف ها در ذهن كودك مي ماند چون پدر و مادر در ذهن كودك خدا هستند و دروغ نمي گويند پس اگر حرفي مي زنند حتماً عمل مي كنند. بذار شب بابات بياد بهت ميگم، حسابتو مي رسم، با كمربند سياهت مي كنم و جگرت را در مي آورم، همه اين تهديد ها باعث آسيب هاي ذهني در كودك مي شود.  قلعه ي تنهايي و ترس ذهني را ايجاد مي كند و ماندگار مي شود. اقتدار مادر زير سؤال مي رود و تعارض به وجود مي آيد. تا هفت سالگي و از اين سن به بعد هم كه ديگر از پس اين گونه بچه بر نخواهيم آمد چون كاملاً خاطرش جمع مي شوند كه امنيت برقرار است وپدر و مادرم فقط بيخودي حرف مي زنند پس هر كاري دلم بخواهد مي كنم. بنابراين اگر دچار وسوسه ي كتك زدن شديد، بزنيد ولي تهديد نكنيد چون تهديد خيلي مخرب تر است. [استادسلطانی] @Ghesehayekoodakane
@Ghesehayekoodakane 🚺🚹🚼 به فرزندتان بیاموزید شاد باشد...
ما پیرو قرآنیم خوشخو و مهربانیم   عادت ما سلام است سفارش اسلام است به پدرو به مادر به خواهر و برادر   به هر که روبروییم اول سلام گوییم سلام عزت آرد خیر و سعادت آرد      نشان دین اسلام تعارف است و سلام 🍁🍂🍁🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane 🚺🚹🚼
طاووس زیبا.mp3
7.47M
👈لطفا با ذکر نام کانال ارسال نمایید 🌼🍃🌸🍃🌸🌼 کانال قصه های کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ڪارتون #پت_مت قبل از انجام هر کار کمی اندیشه باید. گرفتاری ها از نبود اندیشه است!!! کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane 🚺🚹🚼
4_582660043673960611.mp3
1.03M
کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane 🚺🚹🚼
داستان: کی از همه قوی تره🌹🌹 @Ghesehayekoodakane 🚺🚹🚼 ☘یک روز صبح موش موشک از مادرش پرسید: مادر کی از همه قویتره؟ 🍀مادرش خندید و گفت: هر کس به اندازه خودش قویه. موش موشک فکر کرد که مادرش شوخی می کند، با خودش گفت: امروز می روم جنگل و یک دوست قوی پیدا می کنم. 🍀موشی از خونه بیرون اومد و رفت و رفت تا اینکه خسته شد و روی زمین دراز کشید. 🍀چشمش به خورشید گرم و پر نور افتاد، با خودش گفت: خورشید از همه قویتره چون همه جا را روشن می کند. بلند شد و فریاد کشید: ای خورشید درخشان که در آسمان می درخشی، من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟ 🍀خورشید خندید و گفت: درست است که من خیلی پرنورم ولی ابر از من قویتر است. چون او می تواند جلوی من بیاید و نورم را بگیرد. موشی از خورشید خانم خداحافظی کرد و رفت. 🍀با خودش گفت: پس من با ابر دوست می شوم. بعد به آسمان نگاه کرد و یک تکه ابر دید. رفت و رفت تا به ابر رسید. 🍀به ابر سلام کرد و گفت: ای ابر پر از باران، من به دنبال یک دوست قوی هستم. آیا دوست من می شوی؟ ابر خندید و گفت: درسته که من می بارم و آب براتون میارم. ولی باد از من قویتر است، چون او به هر جا که بخواهد مرا این طرف و آن طرف می کشد. موشی از ابر خداحافظی کرد و راه افتاد. 🍀موشی با صدای بلند باد را صدا کرد. یک دفعه گرد و غبار به هوا بلند شد. موشی فهمید که باد آمد. سلام کرد و گفت: ای باد قوی که به هر جا می روی. من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟ باد گفت: درست است که من همه جا می روم ولی کوه از من قویتر است، چون وقتی به کوه می رسم دیگر زور من به او نمی رسد و مجبورم که بایستم. موشی از باد تشکر کرد و راه افتاد. موشی تازه متوجه حرف مادرش شد و فهمید هر موجودی می تواند کاری بکند به شرط اینکه خوب فکر کند. 🌼🍃🌸🍁🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane 🚺🚹🚼
طاووس زیبا2.mp3
7.05M
👈لطفا با ذکر نام کانال ارسال نمایید 🌼🍃🌸🍃🌸🌼 کانال قصه های کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
روزی، روزگاری كك و مورچه ای با هم دوست بودند. یك روز كك به مورچه گفت «دلم از گشنگی ضعف می رود.» مورچه گفت «من هم مثل تو.» كك گفت «بریم چیزی بگیریم و شكم مان را وصله پینه كنیم.» و نشستند به صحبت كه «چه بگیریم؟ چه نگیریم؟» «گردو بگیریم پوست دارد.» «كشمش بگیریم دم دارد.» «سنجد بگیریم هسته دارد.» «بهتر است گندم بگیریم ببریم آسیاب آرد كنیم؛ بیاریم خانه نان بپزیم و بخوریم.» كك رفت گندم گرفت آورد داد به مورچه. مورچه گندم را برد آسیاب آرد كرد و آورد خانه. آرد را الك كرد و تو لاوك خمیر كرد و چونه درست كرد. كك هم رفت تنور را آتش كرد كه نان بپزد. اما، همین كه خواست نان اول را بچسباند به تنور پاش سر خورد؛ افتاد تو تنور و سوخت. مورچه شیون و زاری راه انداخت و از خانه رفت بیرون. بنا كرد به سر و سینه زدن و خاك به سر خودش ریختن. كفتری از بالای درخت پرسید «مورچه خاك به سر! چرا خاك به سر؟» مورچه جواب داد «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر.» كفتر هم پرهای دمش را ریخت. درخت پرسید «كفتر دم بریز! چرا دم بریز؟» كفتر جواب داد «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر؛ كفتر دم بریز.» درخت هم برگ هاش را ریخت. آب آمد از پای درخت رد شود، دید درخت برگ ندارد. پرسید «درخت برگ ریزان! چرا برگ ریزان؟» درخت جواب داد «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر؛ كفتر دم بریز؛ درخت برگ ریزان.» آب هم گل آلود شد و رفت به طرف گندم زار. گندم ها پرسیدند «آب گل آلود! چرا گل آلود؟» آب جواب داد «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر؛ كفتر دم بریز؛ درخت برگ ریزان؛ آب گل آلود.» گندم ها هم سر و ته شدند. در این موقع دهقان به گندم زار رسید و دید گندم ها سر و ته شده اند. دهقان پرسید «گندم سر و ته! چرا سر و ته؟» گندم ها جواب دادند «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر؛ كفتر دم بریز؛ درخت برگ ریزان؛ آب گل آلود؛ گندم سر و ته.» دهقان هم بیلی را كه دستش بود زد به پشتش و برگشت خانه. دختر دهقان وقتی دید باباش بیل زده به پشتش، پرسید «بابا بیل به پشت! چرا بیل به پشت؟» دهقان جواب داد «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر؛ كفتر دم بریز؛ درخت برگ ریزان؛ آب گل آلود؛ گندم سر و ته؛ بابا بیل به پشت.» دختر هم كاسه ماستی را كه دستش بود و آورده بود با نان بخورند ریخت به صورت خودش. ننه دختر تا او را دید، پرسید «دختر ماست به رو! چرا ماست به رو؟» دختر جواب داد «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر؛ كفتر م بریز؛ درخت برگ ریزان؛ آب گل آلود؛ گندم سر و ته؛ بابا بیل به پشت؛ دختر ماست به رو.» ننه هم همین طور كه دم تنور نشسته بود و نان می پخت، پستانش را چسباند به تنور داغ. در این بین پسرش سر رسید و پرسید «ننه جز و وز! چرا جز و وز؟» ننه جواب داد «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر؛ كفتر دم بریز؛ درخت برگ ریزان؛ آب گل آلود؛ گندم سرو ته؛ بابا بیل به پشت؛ دختر ماست به رو؛ ننه جز و وز.» پسر هم با نك قلم دوات زد یك چشم خودش را كور كرد. وقتی رفت مكتب، ملا دید یك چشم پسر كور شده. پرسید «پسر یك چشمی! چرا یك چشمی؟» پسر جواب داد «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر؛ كفتر دم بریز؛ درخت برگ ریزان؛ آب گل آلود؛ گندم سر و ته؛ بابا بیل به پشت؛ دختر ماست به رو؛ ننه جز و وز؛ پسر یك چشمی.» ملا هم یك لنگ سبیلش را كند. وقتی ملا سوار خرش شد، خر پرسید «ملا یك سبیل! چرا یك سبیل؟» ملا جواب داد «كك به تنور؛ مورچه خاك به سر؛ كفتر دم بریز؛ درخت برگ ریزان؛ آب گل آلود؛ گندم سر و ته؛ بابا بیل به پشت؛ دختر ماست به رو؛ ننه جز و وز؛ پسر یك چشمی؛ ملا یك سبیل.» خر رو دو پاش بلند شد و عرعر كرد «كك به تنور به من چه؛ مورچه خاك به سر به من چه؛ كفتر دم بریز به من چه؛ درخت برگ ریزان به من چه؛ آب گل آلود به من چه؛ گندم سر و ته به من چه؛ بابا بیل به پشت به من چه؛ دختر ماست به رو به من چه؛ ننه جز و وز به من چه؛ پسر یك چشمی به من چه؛ ملا یك سبیل به من چه؛ می خندم و می خندم. به ریش همه می بندم.» ملا گفت «بی خود كه خر نشدی. این طور شد كه خر شدی.» کانال قصه های کودکانه رو در ایتا و تلگرام دنبال کنید👇 ایتا:http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 تلگرام :https://t.me/joinchat/AAAAAE9UPIkyq8x-RQ6miQ
لالایی نوعی آهنگ و آواز ملایم است که برای به خواب رفتن کودک توسط مادران خوانده می‌شود از زمان باستان و بخشی از فرهنگ سراسر جهان به حساب می‌آمد. موسیقی در تمامی فرهنگ‌ها وجود دارد و سال‌ها تحقیق نشان می‌دهد که موسیقی و کلمات آرام، مثل لالایی، امواج دلتای مغز را تحریک کرده و موجب آرامش نوزادان می‌شود و او راحت‌تر می‌خوابد. قابلیت فوق‌العاده کودکان در موسیقی اکتسابی نیست و مادران همیشه و همه‌جا برای کودکان آواز می‌خوانند و کودکان آن را درک می‌کنند؛ چرا که موسیقی قسمتی از میراث زیست شناختی انسان‌ها است. 🍀 کانال قصه های کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐻❄️ خواب زمستانی ❄️🐻 زمستان شده بود و آقا خرسه باید به خواب زمستانی می رفت، اما خوابش نمی برد که نمی برد. هر چه قدر گوسفند می شمرد و چشمهایش را روی هم فشار می داد، فایده نداشت که نداشت. آقا خرسه با خودش گفت: چه طور است امسال را نخوابم. من که اصلاً خوابم نمی آید . او این را گفت و کلاه و شال گردنش را برداشت و رفت بیرون. بیرون غار حسابی سرد بود. پر از برف بود. آقا خرسه تا آن وقت روی برف راه نرفته بود، برای همین خیلی زود پایش لیز خورد و تالاپی افتاد زمین. از صدای افتادن آقا خرسه گنده همه جنگل لرزید. همه حیوانهایی که به خواب زمستانی رفته بودند، از خواب پریدند و از توی خانه شان سرک کشیدند تا ببینند چه خبر شده. وای آنها آقا خرسه را دیدند که داشت روی برف ها تمرین سرسره بازی می کرد. موش خرما از توی سوراخش سرک کشید و گفت: چه بازی جالبی! سنجاب هم فندق به دست از سوراخش سرش را بیرون آورد و جیغ کشید: «سرسره بازی!» سر و کله خارپشت هم پیدا شد، همان جور که راه می رفت و می گفت: وای چه برفی! خلاصه همه حیوان ها یکی یکی از سوراخ های شان بیرون آمدند تا برف بازی آقا خرسه را ببینند. همه با سر و صدا آقا خرسه را تشویق می کردند. آقا خرسه هم که حسابی هیجان زده شده بود، با دستپاچگی روی برف ها سرسره بازی می کرد و هر چند دقیقه تالاپی یک بار می افتاد زمین. کم کم همه حیوان ها دور و بر آقا خرسه شروع کردند به سرسره بازی و برف بازی. همه جا سفید و پر از برف شد؛ روی زمین و توی هوا.  انگار وسط جنگل یک جشن برفی برپا شده بود. حیوان ها حسابی برف بازی می کردند و خوشحال بودند و می خندیدند. انگار فراموش کرده بودند زمستان شده و باید بروند توی خانه های شان بخوابند. آنها آن قدر بازی کردند و بازی کردند تا بالاخره خسته شدند و خوابشان گرفت. بعد هم یکی یکی رفتند توی خانه های شان و خر و پفشان بلند شد. آقا خرسه هم همین طور. او الان حسابی خوابش برده و فکر نکنم تا بهار بیدار شود. ╲\╭┓ ╭ 🐻❄️ کانال قصه های کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 ┗╯\╲