eitaa logo
قصه های کودکانه
34.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
328 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
شعراموزشی الف 🚍🚍اتوبوس🚍🚍 تو ترمینال اتوبوس خیلی خیلی زیاده بعضی می خوان سوار شن بعضی میشن پیاده 🚍 🚍🚍 🚍🚍🚍 🚍🚍🚍🚍 ✅ @Ghesehaye_koodakaneh
شعراموزشی آ 🚑🚑آمبولانس🚑🚑 وقتی کسی مریض شد با آمبولانس می برن خیلی با سرعت میرن زندگیشو میخرن 🚑 🚑🚑 🚑🚑🚑 🚑🚑🚑🚑 ✅ @Ghesehaye_koodakaneh
4_392844110056128654.mp3
232.6K
قرآن سوره الکوثر👆👆👆 🍓 🌿🍓 🍓🌿🍓 🌿🍓🌿🍓 🍓🌿🍓🌿🍓 @Ghesehaye_koodakaneh
کفش دوزک.mp3
5.62M
کفش دوزک🐞 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
معلم روستا.mp3
4.7M
معلم روستا چند سال پیش توی یه روستای قشنگ و سرسبز تعداد زیادی باغ میوه و مزرعه گندم بود. مردم به خوبی کنار هم زندگی میکردن. روستا خیلی قشنگ و مردمش خیلی مهربون بود... ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌳🙈پلیس جنگل🙊🌳 اردکها هر وقت دلشون می خواست می پریدند توی آب برکه، و آب رو کثیف و گل آلود می کردند و به حق بقیه حیوونا که می خواستن آب بخورن اهمیت نمی دادن. زرافه مغرور که به خاطر قد بلندش می تونست برگهای بالای درختارو بخوره، بارها و بارها خونه ی پرنده هایی که روی شاخه های درختا بودند رو خراب می کرد و فرار می کرد. روباه پیر، با کلک زدن چندین بار سر حیوونای بیچاره کلاه گذاشته بود و غذاهاشونو خورده بود. میمون بازیگوش هم هر وقت می رفت بالای درخت موز، چند تا موز می خورد و پوستشونو توی راه پرت می کرد و با همین کارش باعث می شد بعضی از حیوونا در حال دویدن زمین بخورن. خلاصه مدتی بود که جنگل سبز شلوغ شده بود و بی انضباطی همه جا رو پر کرده بود. تقریبا همه حیوونای جنگل از این وضعیت خسته شده بودند. اینجوری جنگل دیگه جای زندگی نبود. حیوونا فهمیده بودن که باید برای بازگشتن آسایش و آرامش به جنگل یه تصمیمی بگیرن. اونا با هم تصمیم گرفتن برای جنگل یه کلانتری بسازن. اما کلانتری بدون پلیس نمی شه. حالا چه کسی باید پلیس جنگل بشه؟ چاره کار قرعه کشی بود. ده تا از حیوونا داوطلب شدن تا پلیس جنگل باشن. قرعه کشی شروع شد و بعد از دو ساعت نتایج اون اعلام شد.   1- مار خال خالی 2- یوزپلنگ تیزپا 3- کلاغ راستگو اشکال این قرعه کشی این بود که به جای یه نفر، سه نفر انتخاب شده بودند چون هر سه نفرشون به اندازه مساوی رأی آورده بودند. از طرفی، هر سه نفرشون برای پلیس بودن مناسب بودن.  اما حیوونا اصرار داشتن بین این سه نفر یکی رو انتخاب کنن. می خواستن دوباره برای قرعه کشی آماده بشن که یه دفعه صدای جیغ خرگوشه حواس همه رو پرت کرد. آخه یه حیوون بدجنس که نقاب به صورتش زده بود تا کسی اونو نشناسه، کیف پول خرگوشه رو برداشت و پا به فرار گذاشت. خرگوشه داد می زد: آی دزد، دزد، کمکم کنید، دزد همه پولامو برد، بدبخت شدم. یوزپلنگ با شنیدن صدای خرگوشه، انداخت دنبال دزده تا بالاخره کنار برکه اونو دستگیر کرد. مار خالخالی خیلی سریع رسید و مثل یه طناب محکم اون حیوون بدجنس رو به درخت بست و جلوی فرار کردنشو گرفت. کلاغه خبر دستگیر شدن دزد رو به حیوونای جنگل رسوند و همه حیوونا رو برد کنار برکه. نقاب رو که از چهره ی اون برداشتند دیدن کسی نیست جز سنجاب قهوه ای، که دوست صمیمی خرگوشه است.  قضیه این بود که سنجاب قهوه ای و خرگوشه نقشه کشیده بودن تا به حیوونای جنگل نشون بدن که این سه نفر می تونن با همدیگه یک کارگاه پلیسی تشکیل بدن و هر سه نفرشون پلیسای جنگل باشن. همه، از این فکر خوب خوششون اومد و کلانتری جنگل رو به سه پلیس تازه کار تحویل دادند. 🙊 🌳🙈 🙊🌳🐵 🌳🙊🌳🙈 🙈🌳🐵🌳🙊 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
⏰ وقت شناسی کودک ⏰ ⌛️⌛️ برای این‌که به او آموزش دهیم چگونه از وقت خود استفاده کند، مسوولیت کارهایی را مثل آماده کردن کیف، لباس پوشیدن و صبحانه خوردن به عهده خودش بگذاریم. در واقع کارهایی را که باید انجام دهد، یادداشت ‌کنیم و به او آموزش ‌دهیم که هر کاری را در چه زمانی باید انجام دهد. ⌛️⌛️ والدین برای آموزش وقت‌شناسی کودکان باید از تذکر و یادآوری کارها خودداری کنند. این تذکرات فرصت انجام اشتباهات را از بچه‌ها می‌گیرد. اگر کودک یک روز دیر به مدرسه برسد و پشت در بماند، متوجه این نکته می‌شود که باید سر وقت کارهایش را انجام دهد تا توبیخ نشود. ⌛️⌛️ بد نیست که بعضی اوقات برنامه‌های زمانی کوچک خانواده از قبیل رفتن به پیک نیک، سفرهای یکروزه، برنامه‌ریزی برای رفتن به سینما، پارک و... را به او بسپارید تا او زمان را به اطلاع اعضای خانواده برساند. 🆔 @Ghesehaye_koodakaneh
زنبوری مریض شده بود و هی عطسه می کرد و می گفت: زیچّی...زیچّی ... فکر می کرد سرما خورده به خاطر همین شروع کرد به خوردن عسل سرماخوردگی و عسل ضد سرفه... اما حالش بهتر نمی شد و هی بیشتر عطسه می کرد ... زیچّی .... زیچّی ... عطسه هاش بهتر نشد که هیچی، سرفه هم بهش اضافه شد. با هر سرفه صدا می کرد زوه زوه ... زوه زوه... کم کم عطسه و سرفه اش با هم قاطی شد... زیچّی... زوه زوه ... زیچّی..... زوه زوه ... بالاخره زنبوری مجبور شد بره پیش دکتر. دکتر « زا زو زی» زنبوری رو معاینه کرد و گفت:... ززززمریضی شما حساسیته ززز... باید چیز میزززایی که برای حساسیت بده نخورید. ززز اگه بخورید اصلا خوب نمی زید. زنبوری با عطسه و سرفه گفت هر چی بگید...زیچّی ....گوش می کنم... زوه زوه... زیچّی... زوه زوه... دکتر « زا زو زی » گفت: فقط غذاهای آب پززززز بخور. ضمنا روی هر میوه ای هم نباید بشینی اما سیب و هویج برات خوبه. زنبوری از سرفه و عطسه خسته شده بود و می خواست دقیق به نسخه ی دکتر عمل کنه. بنابراین از یه جا رد می شد دید چند تا زنبور دارن از شهد گل فلفل نمکی می خورن. طفلکی از چند متر اون طرف تر پرید و رفت. تازه تو کندوشون هم بوی موز پیچیده بود. همه داشتن موز می خوردند. اما دکتر« زا زو زی » گفته بود موز هم برای حساسیت بده. البته زنبوری باید فقط تا وقت خوب شدنش از خوردن این میوه ها پرهیزززززززززززز کنه . ای بابا من دیگه چرا می گم ززززز ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لالالالاگل دشتی همه رفتن توبرگشتی خداونداتوپیرش کن زیارت رانصیبش کن لالالالاگل زردم نبینم داغ فرزندم خداونداتوپیرش کن کلام الله نصیبش کن لالالالاگلم باشی بزرگ شی همدمم باشی خداونداتوستاری همه خوابن توبیداری به حق خواب وبیداری عزیزم رانگه داری لالالالاگل خشخاش بابات رفته خداهمراش بابات رفته به هل چینی بیاره قندودارچینی 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈 ⭕️با ما باشید👇 ✅ @Ghesehaye_Koodakaneh
هدیه تولد.mp3
2.67M
کوچولوهای ناز عید نیمه شعبانتون مبارک ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مسابقه نقاشی.mp3
5.09M
مسابقه نقاشی بچه میمون قصه آنقدر نامرتب و شلخته بود که مامانش همیشه از اون دلخور و عصبانی بود... ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
عنوان: کلک خرگوش پای کوهی⛰ سرسبز، جنگلی بود. توی آن جنگل، برکه آب بزرگی بود. همه حیوان های جنگل از آن برکه آب می خوردند؛ اما وقتی گله فیل ها؛🐘🐘 با آن هیکل های گنده شان می آمدند، خرگوش ها🐇 حسابی می ترسیدند😨 و پا به فرار می گذاشتند. بعد از مدتی، خرگوش ها دیدند که این طوری نمی شود و نقشه ای کشیدند. شب اول ماه، یعنی شبی که ماه اصلاً در آسمان نبود، خرگوش زرنگی که مغز متفکر خرگوش ها بود، رفت بالای کوه⛰و با صدای بلند فیل ها را صدا زد و گفت: خوب گوش کنید! من دوست ماه هستم. از طرف ماه یک پیام برای شما دارم. شما باید با کاری نداشته باشید و به حرفم گوش کنید! فیل ها،🐘 مغرور و بی اعتنا به خرگوش نگاه می کردند. خرگوش گفت: ماه می گوید که باید از اینجا بروید. برکه آب مال من است. اگر از اینجا نرید، عصبانی😡 می شوم و همه تان را کور می کنم! گفته باشم، اگر کور شدید، تقصیر خودتان است. بعد خرگوش🐇 زرنگ به رئیس فیل ها گفت: به نظر من زودتر بروید و نشانه اش این است که شب چهاردهم، وقتی ماه🌝 کامل است، اگر فیلی بیاید توی برکه آب بخورد، ماه در آب عصبانی و پریشان و به هم ریخته می شود. بعد به رئیس فیل ها گفت: آن شب بیا توی برکه و ببین این اتفاق می افتد یا نه! چهارده روز بعد، وقتی قرص ماه کامل شد و عکسش هم در برکه افتاد، رئیس فیل ها کنار برکه آمد و آرام رفت توی آن. همین که پایش به آب خورد، آب لرزید. عکس ماه تکان خورد. فیل این صحنه را که دید، حرف خرگوش زرنگ را باور کرد. بعد رئیس فیل ها با ترس😨 پیش دوست هایش رفت و گفت: باید زودتر از اینجا برویم. خرگوش ها از آن موقع به بعد دیگر راحت می تونستند برن و از برکه آب بخورن.😊😊 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4