سنجدکوچولووسفره هفت سین_.mp3
11.36M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#عنوان_قصه:
سنجد کوچولو و سفره هفت سین
🍃با تشکر از گوینده و دوبلر محترم
سرکار خانم مرضیه ابراهیمی
#انتشار_دهیم
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه :
#هدیه
دمپایی های سارا کوچولو بهش کوچیک شده بود؛ اما اون دلش نمی خواست اون هارو دور بندازه! اخه دمپایی های خوشگلش یادگاری بود ازکی؟ یادگاری مادر بزرگ مهربونش.
برای چی؟ برای اینکه سارا کوچولو همیشه هوای حیوونای کوچولو رو داشت برای گنجشکا دونه میپاشید. برای گربه ی ملوس غذا میذاشت. برای ماهی های توی حوض نون میریخت و خیلی کارای دیگه !
حالا سارا کوچولو بزرگتر شده بود و دمپایی های قرمز همون قدر کوچولو مونده بودند ؛
سارا کوچولو گوشه ی حیاط نشست و زل زد به دمپایی ها.
مورچولو از راه رسید و در حالی که حواسش به دونه ی روی دوشش بود جلوی پاشو ندید و محکم خورد به دمپایی قرمز سارا !
بلند گفت: آخ ! این پلاستیک گنده رو کی اینجا گذاشته؟
بعدم دونه شو زمین گذاشت و دور دمپایی چرخی زد و گفت اگه بتونم اینو تا دم رودخونه ببرم میتونیم با دوستام سوارش بشیم و بریم اونور رودخونه که مزرعه گندمه . وای که چقدر خوب میشه!
ساراکه حرفای مورچولو رو شنیده بود گفت : صبرکن ببینم این دمپایی مال منه نمیشه قایقت بشه. مورچولو غصه دارشد و با بغض گفت تو که مهربونی دلت میاد منو دوستام گرسنه بمونیم؟
سارا کوچولو که دلش نمی خواست مورچولو غصه دار باشه گفت خیلی خب باشه برش دار ببر .
مورچولو گفت : سنگینه من که نمیتونم خودت باید زحمتشو بکشی و تا دم رودخونه بیاریش سارا کفشاشو به پا کرد و یه لنگه دمپایی رو برداشت و تا دم رودخونه برد .
مورچولو و دوستاش خوشحال شدن و سوار کشتی دمپایی شدن و به اون طرف رودخونه رفتند.
سارا به خونه برگشت و کنار لنگه دمپایی نشست . یکم که گذشت جیکو جیک جیک کنان از راه رسید ؛ کنار دمپایی نشست خوب نگاش کرد و خوشحال وجیک جیک کنان گفت :بالاخره پیدا کردم . این همون چیزیه که دنبالش بودم الان میبرمش روی درخت و باهاش یه تخت خوشگل درست میکنم .
سارا که حرفای جیکو رو شنید اخماشو تو هم کشید: هی جیکو این دمپایی مال منه این که تخت نیست .
جیکو غصه دارشد با بغض گفت: تو که مهربونی دلت میاد من تخت خواب نداشته باشم؟
سارا کوچولو که دلش نمی خواست جیکو غصه دار شه گفت: خیلی خب باشه برش دار ببر!
جیکو گفت: این سنگینه منکه نمیتونم خودت باید برام بیاریش.
سارا چهارپایه کوچولوی توی حیاط و پای درخت آورد و با سختی دمپایی رو تا لونه جیکو پرت کرد .
جیکو خیلی ازش تشکر کرد و خوشحال وخندون رفت که توی تخت جدیدش بخوابه سارا هم خوشحال بود که به مورچه ها و جیکو کمک کرده هم ناراحت بود چون دیگه دمپایی نداشت! همون موقع مامان که رفته بود خرید از راه رسید تو دستش یه هدیه داشت هدیه برای سارا بود . سارا با هیجان هدیه رو باز کرد یه دمپایی قرمز از توی جعبه بهش چشمک زد.
🍃قصه نویس:
#باران
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه :اسب و الاغ
#توضیحات: پی دی اف(کیفیت بالا)
🍃قصه در مطلب بعدی👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
New Document.pdf
2.16M
#قصه_کودکانه👆
#عنوان_قصه :اسب و الاغ
#توضیحات: پی دی اف(کیفیت بالا)
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر
امسال هم باز
آقا پر امید
می گفتند از
سالی پر تولید
گفتند که همه
باشیم پر تلاش
باید که بدیم
ما گوش به حرف هاش
جهش تولید
هست شعار ما
همیشه باشد
خدا یار ما
شاعر:
#باران
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد.
#شعر
امروز می خواند
بابایی دعا
دعای تحویل
در کنار ما
بابا بعد از آن
کمی روضه خواند
اشک غم روی
گونه اش نشاند
وقتی شروع شد
با روضه امسال
حالمان شود
بهترین احوال
شاعر:
#باران
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه :امام کاظم علیه السلام
#توضیحات: پی دی اف تصویری(کیفیت بالا)
🍃قصه در مطلب بعدی👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
New Document.pdf
7.9M
#قصه_کودکانه👆
#عنوان_قصه :امام کاظم علیه السلام
#توضیحات: پی دی اف(کیفیت بالا)
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت در اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸مامان باباهای عزیز
🌸کوچولوهای نازنین
🍃قصه صوتی بسیار زیبای امشب رو از دست ندید
#یک_آیه_یک_قصه
🍂 عنوان قصه:
#فراگیری_علم
🍂قصه در مطلب بعدی امشب👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فراگیری علم.mp3
10.1M
#قصه_شب
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
🍂 عنوان قصه:
#فراگیری_علم
🍃اشاره به بخشی از آیه ۱۱۴سوره طه
وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا (۱۱۴) ۞
🌸🍃🍂🌼🌸🍃🍂🌼
کانال قصه های تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🍃آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#محتوا
رعایت بهداشت
#عنوان_قصه
زنبورهای تنبل و ویروس های بدجنس 🐝🐝🐝
به نام خدا
توی لانه زنبورها ، کلی زنبور بزرگ و کوچولو زندگی می کردند ، گروهی نگهبانی می دادند ، گروهی غذا و آب می آوردند ، گروهی مواظب ملکه بودند و... . زنبورها خیلی خیلی تمیز بودند و بعد از کار خودشون رو تمیز می شستند تا خدای نکرده بیمار نشوند.
تعداد زیادی زنبور کوچولو هم بزرگ شده بودند و باید مثل بقیه سر کار می رفتند . یک گروه رفتند و نگهبان شدند و یک گروه هم به عنوان زنبور کارگر مشغول به کار شدند . زنبورهای کوچولو خیلی خوشحال بودند، آخه احساس بزرگی می کردند و می توانستند مثل زنبور بزرگها کار بکنند و زنبور مفیدی باشند .
زنبور کوچولوها همگی با هم بیرون رفتند که غذا و آب پیدا کنند و همراه خودشون به کندو بیاورند. اونا کلی غذا و آب برای لانه و نگهبان ها و کوچولوها آوردند. ملکه اونها بهشون گفت : الان که شما رفتید بیرون و به همه جا دست زدید ، باید دست هاتون رو بشویید و بعد بروید و استراحت کنید . زنبورها گفتند ما اینهمه زحمت کشیدیم و کلی غذا و آب آوردیم حالا باید برویم و دست هامون رو بشوییم ، اونها گفتند: ما نمی رویم و همین جوری با همین دست ها غذا می خوریم . اونها دست های خودشون رو نشستند و با همون دست ها غذا خوردند و خوابیدند .
همین طوری گذشت و گذشت و اونها اصلا خودشون رو تمیز نمی کردند .
یک روز که مثل همیشه بیرون رفته بودند که غذا بیاورند ویروس های خیلی خیلی کوچولو که دیده نمی شدند روی زمین نشسته و وقتی زنبورهای کوچولو رفته بودند غذا بیارند ، روی دست ها و پاهای اونها نشستند ، ویروس ها خیلی خوشحال بودند ، اونها می گفتند حالا می رویم توی لانه زنبورها و بعد میرویم توی شکم ها و همه رو مریض می کنیم .
زنبور کوچولوها که مثل همیشه حوصله نداشتند دست های خودشون رو بشویند ، رفتند و غذا خوردند ، ویروس های بد جنس همراه غذا وارد دهن اونها شدند و بعد رفتند توی شکم زنبورها ، بعد از چند روز زنبور کوچولوها همگی دهنشون زخم شد و شکمشان درد می کرد . همگی خبر دار شدند که توی لانه چه اتفاقی رخ داده. سریع به دکتر گفتند بیایید که اینجا کلی زنبور مریض هست که دهنشون زخم شده و شکمشان درد می کنه ، دکتر با ذربین بزرگ خود که می تونست همه چیز رو از جمله ویروس های بد جنس رو ببینه ، اونها روی دست ها و پاها و توی دهن زنبورها دید ، و به زنبورها گفت: شما مریض شدید چون ویروس های بدجنس به شما حمله کردند و شما رو شکست دادند .
زنبور کوچولوها گفتند: چه جوری شکست دادند ما که دعوا نکردیم ، اونها گفتند: ویروس کوچولوها خیلی باهوش هستند و اصلا دعوا نمی کنند و وقتی که شما دست ها و پاها و دهن خود رو نمی شویید اونها می توانند وارد دهان و شکم شما شوند و شما رو بیمار کنند ، روش مبارزه با اونها اینجوری هست که باید هر روز دست ها و پاها و دهن خود رو بشویید تا نه خودمون مریض بشیم و نه بقیه رو مریض کنیم. دکتر گفت: الان من برای مبارزه با ویروس های بد جنس خیلی کار و زحمت دارم و باید بروم و از کوهستان دارو بیارم تا شما خوب بشوید و با ویروس ها بجنگیم .
دکتر رفت تا بالاخره توی کوهستان پس از چند روز دارو رو پیدا کرد که میتونست با ویروس ها مبارزه کنه . وقتی دکتر برگشت حال زنبور کوچولوها خیلی بد شده بود و ناراحت بودند.
دکتر گفت: اگر شما هر روز دست ها و دهن خودتون رو می شستید الان اینقدر مریض نبودید و به من هم اینقدر زحمت نمی دادید .
اونها پس از چند روز خوردن دارو حالشان خوب شد . اونها یاد گرفتند برای اینکه با ویروس های بدجنس بتوانند مبارزه کنند باید هر روز دست ها و پاها و دهن خود را بشویند تا هیچ گاه بیمار نشوند .
نویسنده: الیاس احمدی
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کمک حیوانات به همدیگر.mp3
3.06M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#عنوان_قصه:کمک به همدیگر
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4