eitaa logo
قصه های کودکانه
34.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
918 ویدیو
329 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزشمار غدیر 7 روز مانده تا عید سعید غدیر
جهت آشنایی کودکان با امامان 🚺🚹🚼 من بچه شیعه هستم خدا را می پرستم خدای پاک و دانا مهربان و توانا پیامبرم محّمد (ص) که با او قرآن آمد دین را به ما رسانده او ما را شیعه خوانده دختر او زهرا (س) بود فاطمه کبرا بود فدای دین شد جانش لعنت به دشمنانش (۲) در روز عید غدیر بر ما علی (ع) شد امیر امیر مومنین است امام اوّلین است امام دوّم ما بخشنده بود و تنها نام ایشان حسن (ع) بود صبور خوش سخن بود (۲) حسین که شاه دین است امام سوّمین است شهید کربلا شد تربت او شفا شد وقتی که آب می خورم بر او سلام می کنم (۳) چهارم امام سجّاد (ع) به ما دعاها یاد داد هر یک از آن دعاها پُر معنی است و زیبا (۲) پنجم امام باقر (ع) که علم از او شد ظاهر شاگردها تربیت کرد اسلام را تقویت کرد (۲) ششم امام جعفر(ع) برای شیعه رهبر صادق و راستگو بود خدا هم یار او بود (۲) 🚺🚹🚼 هفتم امام کاظم(ع) صبور بود و عالم اگر چه در زندان بود معلّم جهان بود (۲) امام هشتم ما امام رضای والا امید شیعیان است چه قدر مهربان است نُهم امام جواد (ع) رحمت حق بر او باد کریم و بخشنده بود ماه درخشنده بود دهم امام نقی (ع) پاک دل و متّـقی هادی راه دین بود یاورِ مومنین بود یازدهم عسگری (ع) ازهمه عیب ها بَری در خانه بود زندانی شهید شد در جوانی (۲) یازده امام معصوم شهید شدند چه مظلوم ولی به امر خدا امام آخر ما از چشم مردم بد غایب شد و نیامد هزار و چندین ساله شیعه در انتظاره بالاخره یه روزی می شه وقت پیروزی مهدی (ع) ظهورمی کنه دشمن رو دور می کنه (۲) جهان می شه پُر از گُـل نرگس و یاس و سُنبل ما بچّه های شیعه دعا کنیم همیشه (۳) با هم بگیم خدایا بیار امام ما را @Ghesehayekoodakane
‍ 🌈✨ تو بزرگ شده ای ✨🌈  دختری را می شناسم که اسمش سودابه است. سودابه پنج سال دارد. به کودکستان می رود. دختر قشنگی است. موهای بلندش را می بافد. سودابه بد دختری نیست. فقط یک عیب دارد . هنوز بزرگ نشده است. سودابه دو تا عروسک دارد . یک توپ دارد.یک اتومبیل اسباب بازی دارد. با این اسباب بازی ها چند تا بچه می توانند بازی کنند و خوش حال شوند ولی سودابه که نمی گذارد. وقتی که بچه ای به خانه آن ها می آید ، تا می خواهد به یکی از اسباب بازی های او دست بزند سودابه می گوید :« نه، نه، تو نباید به اسباب بازی های من دست بزنی. من خودم آن ها را نشانت می دهم. ولی آن ها را به دست تو نمی دهم، نمی گذارم تو به آن ها دست بزنی. این اسباب بازی ها مال من است، مال تو نیست.» خوب، تو خودت می دانی که هیچ بچه ای خوشش نمی آید که این حرف ها را به او بزنند. می دانی که هیچ بچه ای حاضر نیست با دختری مثل سودابه اصلا دوستی کند. بچه های کودکستان با او دوست نیستند. مادر و پدر سودابه به او می گویند که تو بزرگ شده ای کار خوبی نمی کنی. سودابه به آن ها قول می دهد که بعد از این بگذارد که بچه های دیگر هم با اسباب بازی های او بازی کنند.ولی قولش یادش میرد و باز به بچه هایی که به خانه آنها می آید می گوید :« تو نباید به اسباب بازی های من دست بزنی.» می دانی سودابه چرا این کار را میکند؟ برای اینکه او هنوز بزرگ نشده است. اگر دختر بزرگ و عاقلی شده بود ، دیگر این کار را نمی کرد. پسری را می شناسم که اسمش همایون است. او شش سال دارد. به مهد کودک می رود. در کلاس اول درس می خواند. پسر قشنگی است. بد پسری هم نیست . فقط یک عیب دارد هنوز بزرگ نشده است. هر روز عصر، بچه های همسایه به یکی از خانه های کوچه می روند تا بازی کنند. خوب، همایون هم می رود. او هم دوست دارد که با بچه های همسن خودش بازی کند . ولی بچه ها اصلا دوست ندارند که همایون بیاید و با آنها بازی کند. می دانی چرا؟برای اینکه همایون نمی تواند صبر کند و بگذارد که نوبت او برسد و بعد بازی کند. مثلا اگر بچه ها می خواهند سوار تاب بشوند،همایون جلو می رود و می گوید :« اول من باید سوار تاب بشوم! اول من باید سوار تاب بشوم!» تازه وقتی هم که سوار تاب شد، حاضر نیست که پایین بیاید و بگذارد که بچه دیگری سوار تاب بشود. توی مهد کودک هم همین کار را می کند. در هر بازی می خواهد اول او بازی کند. تازی وقتی هم که بازی کرد. حوصله ندارد که صبر کند دیگران هم بازی کنند. خوب، تو خودت می دانی که هیچ بچه ای خوشش نمی آید که با پسری مثل همایون باز یکند. برای همین هم است که همایون اصلا دوستی ندارد. بچه های همسایه با او دوست نیستند.حتی دختر عمو و پسر عمو هایش هم با او دوست نیستند. مادرو پدر همایون به او می گویند که کار خوبی نمی کند. ولی قولش یادش می رود.باز تا می رود که با بچه ها بازی کند می گوید:«اول من باید بازی کنم.» می دانی که همایون چرا این کار را می کند؟ چونم بزرگ نشده است. راستی تو بزرگ شده ای ؟ 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
سعید و سعیده سوار بر سفینه زمان شده بودند. این خواهر و برادر می خواستند از قرن پانزدهم هجری قمری به چهارده قرن پیش سفر کنند. آن دو تصمیم داشتند به دورانی برگردند که رسول خدا در آن زندگی می کرد. سعید و سعیده می خواستند به اولین سال های حکومت اسلامی بازگردند و گزارش مفصلی از ماجرای غدیر خم را برای بچه های قرن بیست و یکم گزارش کنند. پنج، چهار، سه، دو، یک. . . بالاخره سفینه زمان از ایستگاه مرکز تحقیقات تاریخی به گذشته دور پرتاب شد. کودکانی که در ایستگاه ماهواره ای حاضر بودند با اشتیاق تمام این سفر جذاب و پرماجرا را دنبال می کردند و به طور دائم با دو زمان نورد در ارتباط بودند. سعید و سعیده سوار بر سفینه کوچکشان به سال دهم هجری سفر نمودند. زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) آخرین ماه های زندگی خویش را پشت سر می گذاشت و می خواست که آخرین حج خود را به انجام برساند. مدتی گذشت. ناگهان سعید ازداخل سفینه برای ایستگاه تحقیقاتی پیامش را این گونه مخابره کرد." بچه ها سلام. اکنون من از سرزمین وحی برای شما گزارش می کنم. حضرت محمد( صلی الله علیه وآله و سلم) مراسم حج را به پایان رسانیده و به همراه کاروانی از حجاج در حال بازگشت به مدینه هستند. از این بالا کاروان های زیادی را مشاهده می کنیم که با فاصله های کمی از یکدیگر در حال حرکت به سوی سرزمین های مختلفی می باشند. هم اکنون رسول خدا به محلی رسید که به آن غدیرمی گویند. اینجا محلی است که کاروان های حجاج از یکدیگر جدا می شوند و هرکدام به سمت سرزمینی می روند. اینجا مثل یک چهارراه است. در غدیر برکه ای از آب زلال وجود دارد که دور تادورش را جمعیت حاجیان در برگرفته اند. کودکان جهان در پایگاه تحقیقاتی بی صبرانه منتظر اخبار جذاب تری از غدیر خم هستند و گزارشات لحظه به لحظه از غدیر را پیگیری می کنند. پس از مدتی سعیده با شور و شوق فراوانی می گوید:هم اکنون فرشته وحی بر پیامبر نازل گشت و به او گفت: ای پیامبر آنچه که از طرف خدا فرستاده شده به مردم ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را تکمیل نکرده ای. سعید با خوشحالی ادامه می دهد: این همان آیه شصت و هفت از سوره مائده است. ایستگاه تحقیقاتی حال و هوای دیگری دارد. سعیده در ادامه گزارش می گوید:اکنون رسول خدا فرمود: من همین جا می مانم. حاجیانی که از راه نرسیده اند باید به اینجا برسند و آنانی که از این محل رفته اند باید هرچه زودتر به غدیر برگردند. سعید گزارش می دهد: به فرمان پیامبر حدود صد و بیست هزار نفر از مسلمانان در محل غدیر اجتماع کردند. این جمعیت در تاریخ اسلام واقعا بی سابقه است. کودکان جهان سکوت کرده اند و در این مدت با دقت به گزارشات گوش می دهند. کم کم واقعه غدیر خم به صورت صحیحی برای آنها بازگو می شود: رسول خدا بر روی جهاز شتران بالا رفته اند و پس از حمد و ستایش خدا دستور می دهند حضرت علی علیه السلام در کنار ایشان قرار بگیرد. سپس دست حضرت علی علیه السلام را در دست گرفته و جلوی چشمان صد و بیست هزار نفر بالا می برد و می گوید: ای مردم بدانید:هرکس تا امروز من ولی و سرپرست او بوده ام، از این به بعد این علی ولی و سرپرست اوست. این حکمی است از طرف خدا که علی امام و وصی پس از من است و امامان امت از فرزندان او هستند. سعید ادامه می دهد: الان پیامبر اعلام می کند: خداوندا! کسانی که علی علیه السلام را دوست دارند، دوست بدار و با دشمنان او دشمن باش. خدایا! یاران علی علیه السلام را یاری کن و دشمنان او را خوار و ذلیل گردان. سعیده می گوید: اکنون لازم است که با سفینه مدت سه روز دیگر را در زمان حرکت کنیم. حالا سه روز از ماجرای غدیر خم گذشته است و هنوز زنان و مردان مسلمان به طور جداگانه درمحل غدیر حضور دارند و با علی علیه السلام بیعت می کنند. مسلمانان در این روز با گفتن کلمه یا امیرالمومنین به ایشان دست می دهند. سعید می گوید: در چنین روزی دوست و دشمن با علی علیه السلام بیعت کردند و به او تبریک گفتند.حاضرانی که دراین روز شاهد ماجرا بودند رفتند تا طبق وظیفه برای غایبان این واقعه را تعریف کنند. خدا کند که فراموش نکنند و سفارشات پیامبر را جدی بگیرند زیرا خداوند پیمان شکنان را در هم می شکند. با معرفی حضرت علی علیه السلام و امامان از فرزندان او از سوی خداوند و اطاعت مردم از ایشان دیگر انسانها به سوی زشتی ها نمی روند وهیچ گاه از مسیر درست دور نمی شوند و منحرف نمی گردند. پس از گزارش این ماجرا سفینه زمان پیما با دو زمان نورد خود در روز عید غدیر خم به ایستگاه تحقیقات فضایی بازگشتند و از سوی کودکانی که در ایستگاه مستقر بودند مورد استقبال قرار گرفتند و آن روز را به جشن و شادمانی پرداختند 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_Koodakaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا