eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
811 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔉 #حال_خوب ۲ 📅 جلسه دوم | ‌۱۴۰۰/۰۱/۲۵ 🕌 مسجد امام صادق(ع) استاد پناهیان 🌸@Gilan_tanhamasir
سلام و وقتتون بخیر. جلسه دوم حال خوب تقدیمتون شد. همه عزیزان سعی کنند امروز این فایل رو بین کاراشون گوش بدن 🌹
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔉 #حال_خوب ۲ 📅 جلسه دوم | ‌۱۴۰۰/۰۱/۲۵ 🕌 مسجد امام صادق(ع) استاد پناهیان 🌸@Gilan_tanhamasir
🌺 💫بسم الله الرحمان الرحیم💫 عرض سلام و ادب واحترام🌷 ۲😍 ⚡️حال بد به انسان لطمه میزنه میاد علاقه هایی که باید درون ما تقویت بشن رو میکنه و علاقه هایی که قراره تضعیف بشن رو میکنه.😒 😰یعنی حال بد انسان رو از خارج میکنه باید این وصعیت بد رو ازبین برد✔️ باید مقابله کرد تا حاااال خوب و به دست بیاری گاهی ما حالمون اصلا خوب نیست اما فکر میکنیم حالمون خوبه چون عافل هستیم چون نداریم گاهی هم حالمون بده چون کردیم حالمون بدباشه😊 👈حال خوب رو بایدبا به دست اوردوحال بد یعنی ابلیس رجیم از مختلف به انسان حمله میکنه که این خوب رو از انسان بگیره به جاش انسان ولع وطمع وحرص و تکبرداشته باشه که ارامش نداشته باشه شیطان هست دیگه این که شکرگزاری رو از بنده بگیره و بده.😔 🌿ببینید مغز ما که درنیمه پایینی مغزمون قرار گرفته خاصیت داره این خارجی ها که الان دارن تو بوق و کرنا میکنن که سرساعات خاصی بیا یه کلمات مثبتی رو تکرار کن که حال دلت خوب بشه نمیدونن که ما قبلتر اومده و این برنامه رو به ما داده ☺️ ↩️که بیا نوبت در روز سرساعت مشخصی یک سری کلمات مثبت (اذکار)انرژی بخش تکرار کن تا حاااال دلت خوب بشه😍 مثلا موقع خواب بیا به بدبختی و قرص و قوله ووو اینها فکرکن تا صبح ضمیر ناخودآگاه مغزت تکرار میکنه صبح کسل و خسته بلند میشی.😕 👌حالا ما هنگام خواب سالکین رو داریم سلام وصلوات بر پیامبر خدا بفرست اگه شده با انرژی فقط یک قاضی الحاجات بگووو ببین تا صبح ضمیرناخودآگاه مغزت سلام میده وجواب میگیره چه عشق بازی میکنه تاصبح با کلمات واذکار قشنگ حال دلت و خوووب کن و شاکر باش 💞 توفیق بده که حااال دل همگی ما خوب باشه ودرگیر خواسته ها و لذت های سطحی هوای نفس و شیطان نشیم💔🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بابا برای نان جان داد...💔 پيامبر خداﷺ: الكادُّ على عِيالِهِ كالمُجاهِدِ في سبيلِ اللّه ِ كسى كه براى [كسب روزىِ] خانواده‌اش زحمت بكشد، مانند مجاهدِ در راه خداست.🌷
همه‌ی ما... روزی غـروب خواهیم کرد! و کاش اون غروب رو بنویسند: شهادت•••💔
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سی_وهفتم من گفتم: جدی میگید! یعنی جاسوس بودن! خانم حسینی نف
... نگاه‌های متعجبمون بهم گره خورد! این تعجب توی چهره ی بعضی از بچه ها هم دیده می شد! هانیه گفت: مگه چه اتفاقاتی در اندلس افتاد و چی شد! خانم حسینی دستش را با یه حسرتی زد پشت دست دیگه اش و نفس عمیقی کشید گفت: کشور اسپانیا رو که می شناسید قدیم بهش اندلس می گفتن، سال ۷۱۱ میلادی یعنی قرن اول هجری مسلمون ها فتحش می کنن. پس از فتح اندلس ، رشد فرهنگي در بسياري از مناطق این کشور اتفاق افتاد و در کنار آن آباداني و عمران شهرها و روستاها به وجود آمد. در دوره اسلامي اسپانيا، علم رونق پیدا کرد و روز به روز بر تعداد علاقه مندان به علم و دانش افزوده می شد . به عنوان نمونه در كتابخونه كوردوبا، چهارصد هزار كتاب وجود داشت و اين حجم در اندلس اسلامي در شرايطي بود كه بزرگ ترين كتاب خانه هاي اروپاي مسيحي پيش از قرن دوازدهم، بيش از چند صد كتاب نداشته اند. اسلام مثل همه جا در اندلس هم، منشا پيشرفت ها، شكوفايي ، شكل گيري نظامات اجتماعي و پيشرفت و عمران اين سرزمين شد و به همين دليل با اقبال ساكنان بومي رو به رو شد. عمل اسلامي دقت کنید عمل! باعث شد اندلس به كانون علم، دانش و عزت و عظمت مسلمانان تبديل بشه و به عنوان يك مقطع درخشان، در تاريخ اسلام به ثبت برسه. دشمن تلاش هاي فراواني رو براي خارج كردن اندلس از دست مسلمونها انجام دادن همراه با توسل به شيوه هاي مختلف که به هر شکل با مقاومت مردم شکست می خوردند، حدود هشتصد سال اسلام در این سرزمین حاکم بود! بچه ها هشتصد سال کم نیستا! اما سرانجام این اتفاق تلخ افتاد و پیروز شدن اما نه با لشکر نظامی! با یه راهبرد زیرکانه به یک حیله ی فرهنگی متوسل شدن نقشه ی اساسی دشمن براي سقوط اندلس اسلامي چند تا راهبرد داشت از اونجایی هم که فتح اندلس توسط مسلمانان براي اونها خیلی گران تموم شده بود و بر همين اساس، فكر شكست دادن مسلمين، لحظه اي از سر زمام دارانشون خارج نمی شد. از طرفی هم شكست راهبردهاي مختلف نظامی عليه مسلمانان، اونها را به سمت گشودن جبهه فرهنگي و ترويج فساد، فحشا و بي بندو باري سوق داد. ببینید دخترا یه مقایسه کنید متوجه میشید چرا دشمن ما این همه هزینه و وقت و برنامه ریزی می کنن تا به ما ضربه بزنن! چون ما با انقلابمون منافع اونها را از بین بردیم و حالا یه تنه و تنها داریم پیشرفت می کنیم از اونجایی هم که توی هشت سال جنگ با ما شکست خوردن پس گزینه ی نظامی براشون معنی نداره و طبیعتاً به اهدافشون نمی رسن و فقط می مونه چی؟؟؟ من گفتم: دقیقا تهاجم فرهنگی... خانم حسینی گفت: دقیقا و مهم ما بدونیم راهبردهای دشمن چیه و از کجا نفوذ می کنن حالا دقت کنید راهبرد اون ها شامل سه مرحله بود: مرحله اول: تبليغ و ترويج افكار و انديشه هاي به ظاهرروشن فکرانه با هدف ايجاد تزلزل در عقايد جوانان مسلمان و سست کردن پايبندي به احكام ديني. کارایی مثل رفتار های همین دخترای هفته ی گذشته که دیدید! مرحله دوم: نفوذ در امر حياتي و مهم تعليم و تربيت جوانان مسلمان از طريق گرفتن امتياز باز كردن مدارس مجاني با هدف تعليم مطالب انحرافي و القاي شبهات در جوانان مسلمان. دقیقا چیزی شبیه برنامه ی سند ۲۰۳۰ که برای بچه های ما چیدن! با این تفاوت که اینها با هوش ترند و برنامه هاشون از بچگی شروع کردن! مرحله سوم: توسعه روابط تجاري با مسلمين با هدف ترويج فساد و بي بند و باري در زمام داران و به ويژه جوانان مسلمان اندلس. این را هم که با تحریم و تحت فشار قرار دادن به یه شکل دیگه دارن روی ما اجرا می کنن! نتيجه مراحل سه گانه كه جملگي يك راهبرد اساسي براي فروپاشي اندلس اسلامي و خارج كردن اين سرزمين از دست مسلمانان بود، خراب کردن فکرها و انديشه هاي مسلمانان بود... و درست به قول گفتنی وقتی درخت از داخل تهی شد! تبر را زدند! و با یک حمله ی نظامی به آنچه می خواستن رسیدن! لیلا با حرص زد به پیشونیش گفت: اینجوری باشه ما هم که بدبخت شدیم رفت! چون تمام این کارها رو روی ما هم انجام دادن! نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✨ خــــدایا چیزی که در توان ما نیست را ، برای ما مخواه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌سلااااااام همسفـــران مسیر نور ☺️ صبح سومین روز پاییزتون شدیدا بخیر و شادی 😌✋🍁 ان‌شاءالله یه پاییزِ فوق‌العاده قسمت و روزیمون باشه🤍 و توی سه ماهِ پیش رو بهترین اتفاقات برامون رقم بخوره🤲 ‌
‌ دعا برای مردم لبنان دعا برای مردم فلسطین دعا برای کارگران معدن طبس دعا برای رئیس‌جمهور و دولت و ... فراموش نشه🤲 ان‌شاءالله به حق خون شهدا ظهور امام زمان و نابودی اسرائیل توی همین چندروز اتفاق بیفته🌱 ‌ ‌
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سی_وهشتم نگاه‌های متعجبمون بهم گره خورد! این تعجب توی چهر
... خانم حسینی لبخندی زد و گفت: درسته لیلا جان دشمن ما هم این کارها رو انجام داده و همچنان میده درسته دشمن همون دشمنه! و برنامه هم دقیقا همون برنامه حتی قویترش! ولی اونها نمی دونستن ما قبلا نقشه ی راه را بهمون دادن! لیلا گفت: کی داده! چه نقشه ای! خانم حسینی از داخل کیفش یه عکس بیرون آورد و گرفت سمت بچه ها: عکس پسر جوانی بود با چهر ه ای نورانی زیر عکس جمله ای ریز نوشته شده بود ... خانم حسینی به عکس اشاره کرد و گفت: امثال این آقا و بعد عکس رو گرفت رو به روی خودش و جمله ی زیر عکس رو برای ما شروع کرد خواندن خواهرم حجابت را که سنگر توست هرگز رها نکن چون سیاهی چادر تو بهترین سلاح جنگ توست و دشمن بیشترین ترس را از سلاح تو دارد... شهید رضا یزدی خانم حسینی با تمام وجودش خیره به ما شد و گفت: بچه ها وقتی صحبت از سنگر و سلاح هست یعنی در جنگیم یعنی ما دائما در حال نبردیم و دفاع کردن... و حساب این را دشمن ما نکرده بود پس ایران اندلس نخواهد شد انشاالله البته تا وقتی که شما سنگر رو خالی نکنید! و علت حضور ما اینجا دقیقا برای همینه... ما با دخترای این خاک همه همسنگریم و باید حواسمون باشه دشمن ما اینهایی نیستن که گم کرده راه اند! دشمن ما مشخصه... و سلاح ما مجهز... ما اینجاییم که سلاح های افتاده از دست دخترهامون رو بهشون بدیم تا توی این جنگ آسیب نبینند و ذره ای از هویتشون رو دشمن تصرف نکنه! باید خیلی دقت داشته باشیم ذره ای غفلت کنیم ضربه می خوریم! با حرفهای خانم حسینی حالا خوب فهمیده بودیم قصه، قصه ی چند متر پارچه نیست حرف از جنگ است نبرد! شوری عجیب در دلمان جاری شده بود و احساس سلاحی سنگین در دست که باید حفظ میشد... هیچگاه به حجابم اینطوری نگاه نکرده بودم از فلسفه و منطق و برهان به لزوم پوشش رسیده بودم اما تا به امروز تقدسش را درک نکرده بودم حالا اما ماجرا فرق میکرد من حجابم را فقط صرف محافظت از خودم نمی پوشم من این سلاح را برای حفظ اسلام در دست گرفته ام و چه قداستی بیشتر از این... حال خوش ان روز تا آمدن خانه در رگهایم جریان داشت اما به یکباره با حرف سعید مثل اسپند روی اتش شدم اینکه به خاطر کارش باید از این شهر میرفتیم چنان غمی بر دلم گذاشت که تصور نمی کردم... چطور می تونستم از خانم حسینی... از تک تک بچه های چهارشنبه های زهرایی دل بکنم... باورش سخت بود... اما گویا چاره ای نبود... دلم گرفته بود! تا اینکه... نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم✨ خدایــا آن پـرده‌هایی که بــر،❤️‍🩹 خطاهای ما پوشیده‌ای، کنار نزن...
نگران حرف مردم نباش خدا پرونده‌ای که مردم می‌نویسن رو نمی‌خونه...:) ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در دیدار با پیشکسوتان و فعالان : چرایی جنگ هشت ساله را نسل جوان ما بدانند.
🔰 دیوارهای منازل در جنوب لبنان... ‌
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سی_ونهم خانم حسینی لبخندی زد و گفت: درسته لیلا جان دشمن
... تماس گرفتم با خانم حسینی و از پشت تلفن گفتم که کار سعید را انتقال دادن به شهر دیگه و کلی گریه کردم... خانم حسینی گفت: اینکه گریه نداره عزیزم! گفتم: یعنی واقعا شما دلتون برای من تنگ نمیشه! تازه بعد از چند سال پیش هم بودن من تازه تقدس کارمون رو فهمیدم بعد دقیقاااا همین الان باید این اتفاق بیفته! از پشت گوشی حرفی زد که نمی دونم چرا اصلا خودم حواسم بهش نبود! گفت: نازنین جان حتما خیره... تا این جمله رو شنیدم یاد فراز و نشیب های زندگیم افتادم که تک تکشون برام پر از خیر بودن! هر چند گاهی چنان درگیر میشدم که باورم نمی شد بعد از این سختی آسونی هم باشه اما بود و این یه وعده ی حق... گفتم: راست میگید ولی من خیلی دلم می خواست این مسیر رو ادامه بدم هر چند که دیگه نمیشه ولی توکل می کنم به خدا... خانم حسینی گفت: چرا نشه نازنین جان! مسیر برای حرکت هیچ وقت متوقف نمیشه! جاده همیشه جاده است اگر خودت متوقف نشی و به حرکت ادامه بدی! حالا اگه می تونی بلند شو بیا تا هم ببینمت هم کارت دارم... بعد از خداحافظی با سعید تماس گرفتم و هماهنگ کردم دارم میرم پیش خانم حسینی و با عجله لباسهام رو پوشیدم شاید این آخرین باری بود که می تونستم خانم حسینی رو ببینم... رسیدم پیش خانم حسینی نمی دونم چرا بی اراده رفتم توی بغلش و زار زار گریه کردم... بعد از اینکه کمی سبک شدم دستم رو محکم گرفت گفت: نمی دونی چقدر خوشحال شدم داری میری! همون طور بهت زده نگاهش کردم و اخم هام رو کشیدم توی هم گفتم: اینقدر اذیتتون کردم! لبخندی زد و گفت« نه نازنین جان ! عزیزم یکسری از بچه های تیم چهارشنبه های زهرایی تازه داخل این شهر شروع به فعالیت کردن وقتی فهمیدم تو هم داری میری اینجا خیلی خوشحال شدم چون تو با روند کار ما آشنا هستی و میدونی مسیرمون با محبت شروع میشه و با مهربونی تموم، مدام نگران بودم نکنه بچه ها اشتباهی کنن خدای نکرده از کوره در برن و حرفی بزنن که خدای نکرده رنجشی بشه ولی خداروشکر حالا دیگه خیالم راحته! ذوق کنان گفتم: مگه تیم چهارشنبه های زهرایی بقیه شهرها هم فعالیت می کنن! من نمی دونستم! خانم حسینی دستم رو محکم تر فشردم و گفت: تا امروز الحمدالله هشت تا شهر فعالیم بعضی از شهرها هم درخواست داشتن حالا دیگه توکل بر خدا... بعد نگاهش رو متمرکز چشمهام کرد و گفت: دیدی مسیر بسته نیست! اما یادت باشه نازنین حتی اگر یه روز تیمی هم نبود خودت تنهایی دست از دفاع بر ندار! حالا ببینم چکار می کنی خانم با نیروهای تازه نفس و جدید... نفس عمیقی کشیدم و گفتم: یقیناً کله خیر... بعد هم کلی برام توضیح داد که چه کارهایی باید بکنم، خیلی خوشحال بودم از اینکه می تونستم این مسیر رو ادامه بدم و به قول خانم حسینی شاید کمی دور از ما اما هدف یکیست... موقع خداحافظی دفترچه ای بهم داد که گفت: اصلیترین نکته رو برام داخلش نوشته تا هر وقت گیر کردم بر اساس همین اصل مهم پیش برم ولی تاکید کرد خونه جدید بخونمش... چون باید سریع کارهامون رو انجام می‌دادیم نتونستم از لیلا و بچه ها حضوری خداحافظی کنم باهاشون تماس گرفتم لیلا خیلی ناراحت شد اما چاره ای نبود، خداروشکر خانم حسینی و بچه های تیم بودند تا احساس تنهایی نکنه... دو هفته ای درگیر اسباب کشی و جابه جایی اثاثیه منزل بودم شهر جدید و خونه جدید حس غریبی داشت... دلم گرفته بود نمی دونم شاید چون هنوز باهاش انس نگرفته بودم! یکدفعه یاد دفترچه افتادم با یه اشتیاقی از بین کلی وسیله پیداش کردم ورقش زدم تنها صفحه ی اولش چند خطی نوشته شده بود... به نام خدای حکیمی که در هر اتفاقی خیری نهاده... نازنین عزیزم سلام امیدوارم در مسیر جدید پر توان و با قدرت حرکت کنی نقشه راه را خودت خوب میدانی اما این چند خط را دیدبانی که از آسمان مسیرها را بهتر می بیند و راه را مشخص می کند و از نسل خودمان است می گوید، حرفهای شهید شفیع که در خان طومان شهید شده با فرسنگ‌ها فاصله از ایران را دقیق بخوان! و بدان مهم نیست کجای این خاکی و چقدر فاصله بین ماست مهم هدف است... خواهرانم دشمن از سیاهی چادر شما بیشتر می‌ترسد تا از سرخی خون من و برای حفظ حجاب شما خون‌های زیادی ریخته شده... شهید عزادار نمی‌خواهد، شهید رهرو می‌خواهد و شما هم با قلم، قدم و زبان خود رهرو باشید... جوانان عزیز چشم شهدا و تبلور خونشان به حرکت و شعور شماست... نازنین جان چندین بار این جملات را بخوان و خوب به ذهنت بسپار چون پدری رفت! پسری رفت! تا این حجاب نرود! تا این سلاح زمین نیفتد و یادت نرود نگاهشان به شعور ماست..‌. نازنین من هر کجا هستی پایدار در مسیر بمان... والعاقبه للمتقین نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ سلام و صبح بخیر☕️🐔 به شما تنهامسیریهای عزیز و دوست داشتنی🙋‍♀🙋🏻‍♂ ان‌شاءالله که دماغتون چاق👃🏻🧠 و غـماتون لاغر مردنی باشه👌😌 بریم سراغ پنجشنبه و ببینیم خدا برامون چی نوشته📋 و خدا هم ببینه قراره ما چکنیم ‌
🌀توئیت عبری شب گذشته رسانه KHAMENEI.IR 📌 پیروز نهایی جبهه مقاومت و حزب‌الله خواهد بود 🔻رسانه KHAMENEI.IR جمله‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی را به زبان عبری در صفحه توئیتر (ایکس) منتشر کرد: 🔶 رژیم صهیونیستی چون نتوانسته بر مقاومت پیروز بشود، ناچار است با زدن زن‌ها و کودکان تظاهر به غلبه بکند؛ اما پیروزی نهایی متعلق به جبهه مقاومت و حزب‌الله خواهد بود ‌
تقدیم به روح پاک معدنچیان معدن طبس 🖤 رفت تا از میان عمق زمین لقمه ای نان بیاورد بابا نه که بعد از فراق های زیاد جسم بی جان بیاورد بابا . جیبهایش اگرچه خالی بود قلبش اما شبیه دریا بود توی ذهنم شرافت و غیرت دستهای سیاه بابا بود . عزتش تیشه بود در دستش از دل سنگ ها شرف میچید مثل شب بود و ماه لبخندش هر زمانی که خسته میخندید . سر و رویش ذغال بود اما ماه و خورشید خانه ی ما بود معدن واقعی خود او بود معدن عشق خانه بابا بود . رفت و دیگر نیامد از معدن در سیاهی سپید شد بابا کشته نه،در مسیر رزق حلال مطمئنم شهید شد بابا . ✍️ سیدمهدی بنی هاشمی ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌این نامه رو لیلا فقط بخونه... تقدیم به تمام لیلاهای صبور ایران زمین🌷 به یاد شهدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌷 ما را از دنيا همين بس است كه دُچار به عشقِ حسيـــن؏ شديم🤍
آقاىِ امام حسيـــن(علیه‌السلام) ما وقتى خيلى از شما دور می‌شيم يعنى وقتى دوری‌مون طولانى میشه اصلا زندگى كردن يادمون ميره😓 همش كلافه‌ايم… بزرگى كن؛ صدامون كن؛ راه‌مون بده… صَـحنِ دِل...💔
🍃 و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ... کشتند تو را! گمان کردند نه نامی می‌ماند... نه نشانی! و خدا محبت تو را در دل آدم‌ها انداخت! شبِ‌زیارتی‌محبوب🇮🇶 صَـحنِ دِل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا