تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_بیستم بدون لحظه ای منتظر موندن گفت: احسنت به این نکته سنج
#چهارشنبه_های
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیست_یکم
اما نمی دونستم که هر سختی به اندازه ی ظرفیت انسان می رسه نه بیشتر که بشکنه! بلکه به اندازه ای که رشد کنه! و چیزی که تعیین کننده است که بشکنیم یا رشد کنیم خودمونیم نه اندازه ی سختی!
بعد از کلی تجزیه و تحلیل کردن به نتیجه ی مهمی رسیدم و تصمیم گرفتم ایندفعه که خانم حسینی رو می بینم من خوشحالش کنم و یک کاری که مطمئن بودم ذوق می کنه انجام بدم!
چادری که مادرم سال اول دانشگاه بهم هدیه داده بود رو سر کردم چه حس عجیبی داشت... با کلی هیجان رفتم دیدن خانم حسینی کلی خوشحال بودم هر چند برای بار اول چندین بار می خواستم زمین بخورم اما وقتی با خودم فکر میکردم چقدر خانم حسینی با دیدن من خوشحال و هیجان زده میشه! باعث می شد انگیزه بگیرم تا قدرت کنترل کردن چادرم رو داشته باشم...
رسیدم محل قرارمون خانم حسینی ایستاده بود شیطنت دانشجویم گل کرد و از پشت سر دستهام رو گذاشتم روی چشماش! سریع فهمید منم با لبخند برگشت سمتم اما تا دستم رو از روی چشماش برداشتم لبخند روی لبهاش خشک شد! با بهت نگاهم کرد گفت: چرا چادر پوشیدی!!!
با ذوق گفتم: برا اینکه شما رو سورپرایز کنم و خوشحال بشید!
اخم هاش بهم گره خورد!!! تا حالا اخم های خانم حسینی رو ندیده بودم! من که انتظار چنین برخوردی نداشتم حسابی جا خوردم! و متعجب موندم...
خانم حسینی با ناراحتی گفت: نازنین خانم اگر امروز به خاطر من چادر پوشیدی فردایی که نباشم درش میاری... یه چیزی یادت باشه چادر رو هیچ وقت به خاطر افراد نپوش! چون یه روزی ممکنه اون افراد به هر دلیلی کنارت نباشن و تو دلیلی دیگه برای پوشیدن چادر نخواهی داشت و رهاش می کنی به همین سادگی...
تازه متوجه شدم منظور خانم حسینی چیه لبخندی روی لب هام نشست، دستش رو گرفتم و گفتم: من دوست داشتم خوشحالی شما رو ببینم ولی چادر رو به این دلیل پوشیدم که دیده بشم و اذیت نشم...
نگاهی با تعجب بهم کرد و گفت: یعنی چی؟؟؟! گفتم: ببخشید اما از خودتون خیلی چیزها رویاد گرفتم برای داشتن حجاب، ولی اگه اجازه بدین ضربه ی نهایی که باعث شد چادر رو انتخاب کنم توضیح بدم! هر چند چادر حجاب برتر و محجبه بودن فقط به چادری بودن نیست!
لبخندی زد و گفت: می شنوم...
شروع کردم....
همیشه فکر می کردم و می شنیدم بین دوستام که حجاب خصوصا چادر باعث دیده نشدن آدم میشه! باعث اذیت شدن آدم میشه! به نظر خودم هم همینطور می رسید! فکر میکردم تمام زیبایی ها رو می پوشونه و دست و پامون رو می بنده!
تا اینکه توی این چند وقت آیه های حجاب رو بررسی میکردم خیلی جالب بود وقتی دیدم آیه ۵۹ سوره ی احزاب قرآن دقیقا برخلاف تصور من گفته بود !
ای پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند. این برای آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند
[به احتیاط] نزدیكتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.
کتابهای لغتشناسی و تفسیر رو که بررسی کردم، برای جلباب معانی مختلفی گفته شده بود که مهم ترینش: لباس فراگیر از سر تا پا مانند چادر...
من خیلی فکر کردم که چطور ممکنه؟!
یعنی حجاب داشته باشیم مثلا چادر باعث شناخته شدن ما میشه!
دقیقا بر خلاف تصوراتم بود برای فهم این آیه چند وقت ذهنم درگیر بود تا اینکه یه داستان خوندم خیلی جالب و موثر بود خصوصا وقتی فهمیدم نویسنده این داستان یک خانم فرانسوی مسیحی بوده که با تحقیق مسلمون شده به نام کلر ژوبرت جذابیتش برام چند برابر شد...
توی داستان ماجرا از این قرار بود یک دختر خانمی که خیلی استعداد و توانمندی داشته از نظر دانایی و علم و منطق و شعر و شعور و احساس بسیار با ذکاوت هم بوده از قضا ظاهر زیبایی هم داشت خصوصا موهای زیبایی...
توی شهرشون هر جا که می رفت صحبت کنه تا توانمندی هاش رو نشون بده همه فقط به ظاهر زیباش توجه میکردند و موهاش! و کسی به استعدادها و علم و تفکر این دختر توجهی نمی کرد!
همه می گفتند: چه موهای زیبایی داره... دختر که از این وضع حسابی اذیت شده و خسته بود یه روز تصمیم میگیره موهاش رو کوتاه کنه و کچل بشه تا شاید اینطوری توانمندی هاش دیده و شناخته بشه...
بعد از اون روز دختر هر جا که صحبت می کرد همه از قیافه زشتش حرف میزدن از موهای سیخ سیخ شده...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر