#استادعشق
#قسمت_صدوسی_وپنجم
#کتابخوانی
💐پرسيد: آيا شما تصور می کنید چنان چه پای تابلو برويد، ممكن است برايتان راحت تر باشد؟ «من كه از آن همه فروتنی، مهر و ادب متعجب شده بودم،
💐 با خود فكر كردم: «او چقدر مؤدب است. خواسته ی به اين روشنی و سادگی را، به شكل سؤال مطرح می كند ». من هم فورا، از استاد اجازه خواستم، و پای تابلو رفتم.
💐مدام با خود فكر می كردم، درست نيست، وقت انسان بزرگی مثل اينشتين را، بيهوده تلف كنم. برای همين با عجله ی هر چه بيش تر، معادلاتم را، كه مربوط به نظريه ام بود، روی تابلو نوشتم، و آزمايش ها و كارهای انجام شده، و نتايج تحقيقاتم را، بيان كردم.
💐اينشتين كه از عجله و سرعت من، از بيان و نوشتن پای تخته متعجب شده بود، بعد از دو يا سه دقيقه، با حالتی خاص از من پرسيد: چرا اين قدر عجله می كنید؟
«فورا گفتم: آخر در برابر استاد برجسته، و متشخص ارزشمندی چون جنابعالی، نبايد وقت زيادی تلف كنم. ارزش وقت شما، خيلی بيش از اين حرف هاست.
💐« اينشتين مجددا، با چشمانی پر از محبت، و با كمال فروتنی، و صدايی فراموش نشدنی، و با خونسردی بسيار، جواب داد: نخير ! نخير، اشتباه می كنيد اين جا شما پروفسور حسابی 3 هستيد و من شاگرد شما هستم. فرض كنيد داريد، با يكی از ده ها شاگرد خود، بحث می كنيد. به هيچ وجه عجله نكنيد. وقت من و همكارانم، كاملا در اختيار شماست.
✨پاورقی
3: پروفسور اينشتين، با احترامی كه برای آقای دكتر حسابی قائل بودند، ايشان را پروفسور می نامند. ضمنا پروفسور حسابی، در سنين جوانی، موفق به اخذ درجه ی پروفسورا شدند.
ادامه دارد...