#استادعشق
#قسمت_نودم
#کتابخوانی
🌹دلش اثر كرده و چون من نسبت به آنها احساس نزديكی بيش تری می كردم از آن به بعد ديگر درست مثل فرزند او بودم.
اين اسب عربی يك اسب ممتاز و درجه يك بود. مثل فنر بود تيزرو با حركات نرم و راحت و سواری با آن بسيار لذت بخش بود. آن اسب كجا و الاغ من كجا.
🌷پسر رئيس «دوروزی ها» آن قدر باهوش بود كه در كمتر از يك سال زبان فرانسه را به خوبی آموخت. با رياضی و معدن و روش های كار و محاسبات استخراج هم خيلی زود آشنا شد.
او به عنوان يك ناظر آشنا به امور فنی از طرف «دوروزی ها» هميشه بالای سر فرانسوی ها بود و منافع اهالی آن جا را تامين و حفظ می كرد.
🌹همين مسئله باعث شد كه كارگران دوروزی بهتر و با اشتياق بيش تر كار كنند. جالب است بگويم كه حتی شركت فرانسوی و مسئولين آن هم رضايت بيشتری پيدا كردند.
🌷اين سه سال به من نشان داد كه هميشه كار، فكر و احساس درست، نتيجه ی مثبت می دهد.
«مسئولان شركت فرانسوی كه خيلی از كار من راضی بودند به نشانه ی قدردانی پيشنهاد كردند كه من به دفتر مركزی شركت در پاريس بروم و آن جا كار كنم.
🌹در همين فاصله برادرم محمد خان به تهران رفته بود و موفق شده بود از وزارت طرق و شوارع عامه(راه و ترابری) 700 تومان به عنوان كمك هزينه تحصيلی برايم بگيرد. به اين ترتيب با اين پول و حمايت شركت فرانسوی همه ی ما به پاريس رفتيم. در پاريس زمينه های مناسبی برای ادامه تحصيل وجود داشت. ابتدا هر دو برادر در رشته ی حقوق تحصیل کردیم.
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir