تنهامسیریهای استان گیلان🌳
⛔ ️نمیخواد به او توصیه کنیم که «برو حضرت زهرا(س) رو بشناس» بلکه باید بهش بگیم : 🌼 «حضرت زهرا(س) ر
۰۲ بالا رفتن سطح معنوی زنان🔝
✅ زنان نیمی از جامعه نیستن؛ همه ی جامعه هستن 💯
🌳زنان به دلیل تأثیر ویژهای که در خانواده و تربیت فرزندان دارن،
👌 نقشی حساستر و ویژهتر از مردان جامعه دارن.
💯 به همین دلیل بیشتر از مردان هم به رشد معنوی نیاز دارن.
⛰ارتباط اونا با حضرت زهرا(س) به راحتی اونا رو به قلّة معنویت خواهد رسوند.
💞کافیه با رواج محبوبیت حضرت زهرا(س) ، زنان جامعه به ایشون نزدیکتر بشن
👆 وقتی عظمت این محبوبیت در جامعه رواج پیدا کنه، زنان از اینکه یه زن در دین اینقدر اهمیت داره !
💖و اینقدر مورد علاقه و احترام جامعه است، احساس «هویت» خواهند کرد ✔️
✅ در نتیجه دینداری و معنویت برای اونا راحتتر خواهد بود.
💚💛💙
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
۰۲ بالا رفتن سطح معنوی زنان🔝 ✅ زنان نیمی از جامعه نیستن؛ همه ی جامعه هستن 💯 🌳زنان به دلیل تأثیر و
🌺#قال النبی(ص) :
📣 یا سلمانُ حُبُّ فاطمةَ یَنْفَعُ فی مائةِ مَوطنٍ ایسَرُ تلکَ المواطنِ :
الموتُ و القبرُ و المیزانُ و المحشرُ و الصراطُ و المحاسبةُ.
🌺پیامبر اکرم(ص) فرمودن :
ای سلمان !
💖محبت فاطمه و دوست داشتن او در صد ایستگاه از ایستگاههای قیامت سودمند است،
آسان ترین این ایستگاه ها 👇
مرگ و قبر و میزان و محشر و پل صراط و ایستگاه محاسبه اعمال است.🌾
📚 بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۱۱۶
یا ذی الاحسان بحق الحسین ما رو از محبین فاطمه الزهرا سلام الله علیها قرار بده 🤲
آیتالله بهجت (ره)میگفتن:
هر وقت دلتون برای امام زمان تنگ شد..؛
به صفحات قرآن نگاه کنید ؛)🩵
#اللهمعجللولیکالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 حجاب استایلها و تجویز ذکر در اینستاگرام!
❗️شوهرت بداخلاقه فلان ذکر رو دو هزار مرتبه بگو!
⁉️سند این ذکرها چیه؟ وقتی تذکر میدیم چرا بلاک میکنید؟!
❓اگه برا ثروت، فلان ذکر رو گفت و نتیجه نگرفت و از اصل دین ناامید شد چی؟
⁉️چرا بدون سواد و مطالعه در کار دین دخالت میکنید؟!
فلسفه ى حجاب 3چيزاست:
پوشاندن زيبايى ها
حذف جلب توجه
افزايش حيا
وامروز حجابى عرضه شده كه:
خودش زينت است
جلب توجه ميكند
حيا راازحجاب حذف ميكند
#با_حجاب_به_جنگ_حجاب_رفته_ای☝️
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#دختر_شینا #قسمت_چهل #فصل_یازدهم حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار می شدم، یا
#دختر_شینا
#قسمت_چهل_و_یک
#فصل_یازدهم
روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می کرد. آن قدر که گاهی وقت ها دور از چشم صمد می نشستم و های های گریه می کردم. این سفر فقط یک خوبی داشت. صمد را هر روز می دیدم. هفته اول برای ناهار می آمد خانه. ناهار را با هم می خوردیم. کمی با بچه ها بازی می کرد. چایش را می خورد و می رفت تا شب. کار سختی داشت. اوایل انقلاب بود. اوج خراب کاری منافقین و تروریست ها. صمد با فعالیت های گروهک ها مبارزه می کرد. کار خطرناکی بود.
آمدن ما به همدان فایده دیگری هم داشت. حالا دوست و آشنا و فامیل می دانستند جایی برای اقامت دارند. اگر خرید داشتند یا می خواستند دکتر بروند، به امید ما راهی همدان می شدند. با این حساب، اغلب روزها مهمان داشتم.
یک ماه که گذشت. تیمور، برادر صمد، آمد پیش ما. درس می خواند. قایش مدرسه راهنمایی نداشت. اغلب بچه ها برای تحصیل می رفتند رزن ـ که رفت و برگشتش کار سختی بود. به همین خاطر صمد تیمور را آورد پیش خودمان. حالا واقعاً کارم زیاد شده بود. زحمت بچه ها، مهمان داری و کارهای روزانه خسته ام می کرد.
آن روز صمد برای ناهار به خانه نیامد. عصر بود. تیمور نشسته بود و داشت تکالیفش را انجام می داد که صدای زنگ در بلند شد. تیمور رفت و در را باز کرد.
از پشت پنجره توی حیاط را نگاه کردم برادرشوهرم، ستار، بود. داشت با تیمور حرف می زد. کمی بعد تیمور آمد لباسش را پوشید و گفت: «من با داداش ستار می روم کتاب و دفتر بخرم.»
با تعجب گفتم: «صمد که همین دیروز برایت کلی کتاب و دفتر خرید.»
تیمور عجله داشت برای رفتن. گفت: «الان برمی گردیم.»
شک برم داشت، گفتم: «چرا آقا ستار نمی آید تو.»
همین طور که از اتاق بیرون می رفت، گفت: «برای شام می آییم.»
دلم شور افتاد. فکر کردم یعنی اتفاقی برای صمد افتاده. اما زود به خودم دلداری دادم و گفتم: «نه، طوری نشده. حتماً ستار چون صمد خانه نیست، خجالت کشیده بیاید تو. حتماً می خواهند اول بروند دادگاه صمد را ببینند و شب با هم بیایند خانه.»
چند ساعتی بعد، نزدیک غروب، دوباره در زدند. این بار پدرشوهرم بود؛ با حال و روزی زار و نزار. تا در را باز کردم، پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!»
پدرشوهرم با اوقاتی تلخ آمد و نشست گوشه اتاق. هر چه اصرار کردم بگوید چه اتفاقی افتاده، راستش را نگفت. می گفت: «مگر قرار است اتفاقی بیفتد؟! دلم برای بچه هایم تنگ شده. آمده ام تیمور و صمد را ببینم.»
باید باور می کردم؟! نه، باور نکردم. اما مجبور بودم بروم فکری برای شام بکنم.
ادامه دارد...✒
📚 #رمان_خوب
سلام شبتون بخیر
با قسمت آخر بحث محبوببت حضرت زهرا سلام الله علیها در خدمتتون هستم
#فاطمیه
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#فاطمیه ۴ بسم الله الرحمن الرحیم 🌃 در فرهنگ جامعة ما، اون چیزی که خوب دیده میشه «احترام» به حضرت ز
#فاطمیه_۵
بسم الله الرحمن الرحیم
💚یکی دیگه از آثار افزایش محبت به حضرت زهرا سلام الله علیها 👇
۳. بالا رفتن اقتدار جامعه است
خداوند آخرین پیامبرش را با «رعب» یاری کرد:
«وَ نَصَرَهُ بِالرُّعْب»👉
✅وقتی رسول خدا در مقابل دشمنانشان میایستادن خداوند چنان ابهتی به ایشون و لشکریانشون میداد که رعب و ترس، دشمنان پیامبر را فرا میگرفت.
🔔 خداوند وعده داده که آخرین امامش را هم با «رعب» نصرت بدهد.
📚در روایات داریم که رعبِ در دل دشمنان، زمینه پیروزی سریع لشکریان حضرت را فراهم خواهد کرد.
📌این رُعب از چه چیزی پدید میاد؟
🔍اگه دقیق نگاه کنیم میبینیم که: رعب، از شجاعت پدید میاد ✔️
💖و شجاعت از قلب محکم و قلب که وسعتش به اندازة عرش الهی هست ؛
وقتی محکم خواهد شد که از «محبت» به مولا پُر شده باشه 💯
💗این «محبت» هست که اگه تشدید بشه، به انسان قدرت فداکاری و شجاعت در راه محبوب و خواستههای او را میده !
🌷وقتی «محبت» وجود تو را فرا گرفت، به راحتی فدای محبوبت میشی !
👊 در نتیجه «شجاعت» در دل تو موج خواهد زد و همین شجاعت، در دل دشمن «رعب» ایجاد خواهد کرد.
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#فاطمیه_۵ بسم الله الرحمن الرحیم 💚یکی دیگه از آثار افزایش محبت به حضرت زهرا سلام الله علیها 👇 ۳.
✅امروز هم جامعه ما برای ایستادگی در مقابل دشمناش به این «رعب» نیاز داره
✌️پیروزی ما بر دشمنان ما با همین «رعب» امکانپذیر خواهد بود.
⛔️ با ابهت مقام محبت ما به مولایمان، دشمن جرأت تعدی به ما را پیدا نخواهد کرد
⚫️اینکه دشمن به هیأتها حساس شده و میبینیم که حتی اقدام به بمبگذاری در هیأت میکنه !
به خاطر اینه که فهمیده محوریتِ «محبت اهل بیت» چه ابهت و اقتداری به شیعه میده !
✅👊👌
۴. «محبت» اصلاح کننده «عمل» و «اندیشه» افراد جامعه است
💮ممکنه گفته بشه که در جامعه ما دیگه محبوبیت حضرت زهرا(س) جا افتاده
📖و حالا باید به دنبال کسب «معرفت» نسبت به حضرت زهرا باشیم؛
〽️ باید به دنبال این باشیم که «عمل» خود را درست کنیم و در عمل پیرو ایشان باشیم.
در جواب باید بگیم 👇
الف. «محبت» خودش اصلاح کننده عمل هست
کسی که عملش ضعیفه، دلیلش اینه که محبتش کمه ✔️
⛔️ به خانوما نباید گفت که:
شما حضرت زهرا(س) رو دوست دارید پس بیایید یه کار دیگه هم انجام بدید و حجابتون رو هم درست کنید.!!
👆 این توصیه، یه غلط مشهوره❌
باید به خانوما این گونه گفت👇
💞 شما که حضرت زهرا(س) را دوست دارید، اگه بیشتر دوستش میداشتید، حجابتون هم خود به خود درست میشد.
ب. ثانیا «محبت» عامل کسب معرفته
♻️جامعه دینی ما اگه نیاز به معرفت بیشتر نسبت به حضرت زهرا(س) داره، بازم باید «محبت» را افزایش بده !
✅محبّت خودش معرفت سازه !
🌺 پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماین:
«بچههای من را دوست داشته باشید، خدا به شما حکمت میدهد.»
📚حکمت یعنی بدون معلّم، عالِم شدن !
✨این حکمتی که گمشدة مؤمن هست، با «محبتِ» اهلبیت(ع) به دست میاد !!!
🔰سوال ....؟
❓از نظر فردی و درونی، پرداختن به مظلومیت حضرت زهرا(س) اثر معنوی بیشتری در ما داره یا پرداختن به محبوبیت؟
❓پرداختن به "محبوبیت" اجر و قرب بیشتری داره و بیشتر ما را مقرب می کنه یا پرداختن به مظلومیت حضرت زهرا(س)؟
👇👇👇
✅تردیدی نیست که ذکر مظلومیت و حقانیت حضرت زهرا(س) بسیار دستگیره و اثر عمیقی در دلها داره.
👌 این اثر خیلی از وقتها ملموس و برای همه قابل احساس هست.
❌اما لزوماً اینطور نیست که هر چیزی که اثر ملموس و راحتتری داشت، ارزش بیشتری هم داشته باشه.
✅👆👌
😔یه روضههایی هستن که برای همه زیاد گریهآور نیستن ؛
😭اما اگه کسی پای اونا سوخت، قیمت این سوختن بالاتره !
😭💯 مثلاً یکی برای زخمهای امام حسین(ع) گریه میکنه؛
😭💯💯امّا یکی این توانایی را داره که بر "غربت "امام حسین(ع) هم گریه کنه
😭💯💯💯و یا بالاتر برای" آرمانهای "حسین(ع) هم گریه کنه.
✅مسلّمه که اشک بر غربت و آرمانهای حسین(ع) ارزش بیشتری داره.
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✅تردیدی نیست که ذکر مظلومیت و حقانیت حضرت زهرا(س) بسیار دستگیره و اثر عمیقی در دلها داره. 👌 این اث
👆اون کسی که برای غربت امام حسین(ع) و بالاتر از اون برای آرمانهای امام حسین(ع) گریه میکنه،
معلومه که "درد دین" بیشتری وجود اونو فراگرفته !
😢همه میتونن برای اینکه برادری را در مقابل دیدگان خواهرش کشتن، متأثر بشن و اشک بریزن
⚠️️امّا آیا هر کسی میتونه بر این متأثر بشه که حضرت زینب(س) در مقابل خود، کشتهشدن «امام زمان»اش را دیده و برای این بسوزه؟
♨️در فاطمیه، سوختن و گداختن برای مظلومیت حضرت زهرا(س) قیمت بینظیری داره
💎 ولی برای محبوبیت حضرت زهرا(س) بسوزی و گداخته بشی ️، خیلی دشوارتره و قیمت بالاتری هم داره.🔝
🤲یا ذی الاحسان بحق الحسین!
قلب ما و نسل مارو لبریز از محبت فاطمه سلام الله علیها و ائمه اطهار علیهم السلام قرار بده !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللَّهِ، آمَنْتُ بِاللَّهِ، تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ، ما شاءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلّا بِاللَّهِ
و به تو اعتماد کردم،نجاتم دادی...🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️در اسـناد لانـه آمده:
📌«خمینی کاری کرد که
در دنیا بشود به آمریکا توهین کرد»
🔹 دوستان بزرگوار که دوست دارند دریک درصد طلایی دارایی خودشون با امام زمان عج شریک شوند میتوانند از این ببعد به نیت تهیه جهاز ، تهیه سیسمونی نوزاد ، تهیه بسته معیشتی، خرج درمان بیماران نیازمند ، انجام کارهای فرهنگی و یا .....
بسم الله بگن و مبلغ مورد نظر خودشون رو به شماره کارت زیر واریز کنن.👇
6037697678481414مرضیه مهنی ✴️بزنید روی شماره کارت کپی می شود. 🌹 پیشاپیش از همکاری و همراهی شما سروران عزیز کمال تشکر رو داریم. ان شاءالله از همگی شما عزیزان قبول باشه 🌺 #سهشنبههایمهدوی
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#دختر_شینا #قسمت_چهل_و_یک #فصل_یازدهم روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می کرد. آن قدر که گاهی
#دختر_شینا
#قسمت_چهل_و_دو
#فصل_یازدهم
دلهره ای افتاده بود به جانم که آن سرش ناپیدا. توی فکرهای پریشان و ناجور خودم بودم که دوباره در زدند. به هول دویدم جلوی در. همین که در را باز کردم، دیدم یک مینی بوس جلوی در خانه پارک کرده و فامیل و حاج آقایم و شیرین جان و برادرشوهر و اهل فامیل دارند از ماشین پیاده می شوند. همان جلوی در وا رفتم. دیگر مطمئن شدم اتفاقی افتاده. هر چه قسمشان دادم و اصرار کردم بگویند چه اتفاقی افتاده، کسی جواب درست و حسابی نداد. همه یک کلام شده بودند: «صمد پیغام فرستاده، بیاییم سری به شما بزنیم.»
باید باور می کردم؛ اما باور نکردم. می دانستم دارند دروغ می گویند. اگر راست می گفتند، پس چرا صمد تا این وقت شب نیامده بود. تیمور با برادرش کجا رفته؟! چرا هنوز برنگشتند. این همه مهمان چطور یک دفعه هوای ما را کردند.
مجبور بودم برای مهمان هایم شام بپزم. رفتم توی آشپزخانه. غذا می پختم و اشک می ریختم. بالاخره شام آماده شد. اما خبری از صمد و برادرهایش نشد. به ناچار شام را آوردم. بعد از شام هم با همان دو سه دست لحاف و تشکی که داشتیم، جای مهمان ها را انداختم. کمی بعد، همه خوابیدند. اما مگر من خوابم می برد! منتظر صمد بودم. از دل آشوبه و نگرانی خوابم نمی برد.
تا صدای تقّه ای می آمد، از جا می پریدم و چشم می دوختم به تاریکیِ توی حیاط؛ اما نه خبری از صمد بود، نه تیمور و ستار.
نمی دانم چطور خوابم برد؛ اما یادم هست تا صبح خواب های آشفته و ناجور می دیدم. صبح زود، بعد از نماز، صبحانه نخورده پدرشوهرم آماده رفتن شد. مادرشوهرم هم چادرش را برداشت و دنبالش دوید. دیگر نمی توانستم تاب بیاورم. چادرم را سرکردم و گفتم: «من هم می آیم.»
پدرشوهرم با عصبانیت گفت: «نه نمی شود. تو کجا می خواهی بیایی؟! ما کار داریم. تو بمان خانه پیش بچه هایت.»
گریه ام گرفت. می نالیدم و می گفتم: «تو را به خدا راستش را بگویید. چه بلایی سر صمد آمده؟! من که می دانم صمد طوری شده. راستش را بگویید.»
پدرشوهرم دوباره گفت: «تو برو به مهمان هایت برس. الان از خواب بیدار می شوند، صبحانه می خواهند.»
زارزار گریه می کردم و به پهنای صورتم اشک می ریختم، گفتم: «شیرین جان هست. اگر مرا نبرید، خودم همین الان می روم دادگاه انقلاب.»
این را که گفتم، پدرشوهرم کوتاه آمد. مادرشوهرم هم دلش برایم سوخت و گفت: «ما هم درست و حسابی خبر نداریم. می گویند صمد زخمی شده و الان بیمارستان است.»
این را که شنیدم، پاهایم سست شد.
ادامه دارد...✒️
📚 #رمان_خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امروز صبح که از خواب بیدار شدی اول این کارو انجام بده👌
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ