فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷💐
💐
🎥 #کلیپ
🌀 موضوع: عبرت آیندگان
🌺 گفتوگوی منتشرنشده رهبر معظم انقلاب با هاشمیرفسنجانی درباره بینتیجه بودن مذاکره با آمریکا
#روشنگری
#مذاکره
🆔@Gilan_tanhamasir
💐
🇮🇷💐
✳️ میثم تمار، از شیفتگان ایرانی امیر المومنین ع است که در کوفه با حضرت علی ع آشنا شد و دوران امامت امام حسن ع و امام حسین ع را نیز درک کرد.
میثم تمار که مجنون علی ع بود و نحوه شهادت خودت را میدانست، هجده روز قبل از واقعه عاشورا توسط ابن زیاد پس از چند روز مسلوب بودن درحالیکه دست از ذکر فضایل مولی الموحدین ع نمیکشید، در چنین روزی به شهادت رسید.
🏴 شادی روح این شیعه راستین صلوات
🔸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین
▪️مجنونِ كیست میثم تمّار؟
▪️مجذوب كیست یاسر عمّار؟
▪️باری چه مردها كه نرفتند
▪️تنها به جرم عشق تو بردار...
#نجف_اشرف
🖤@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✳️ میثم تمار، از شیفتگان ایرانی امیر المومنین ع است که در کوفه با حضرت علی ع آشنا شد و دوران امامت ا
۲۲ ذی الحجه سال روز #شهادت مظلومانه سردار شهید اسلام
مدافع حریم ولایت و امامت
یار با وفای امیر مومنان
سردار سربدار
جناب #میثم_تمار تسلیت باد🖤🖤🥀🥀
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت30 نزدیک شدو سلام کرد. بی تفاوت به سلامش پرسیدم: – ش
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت31
سکوت کردو به طرف اتاقش رفت.
بعد از این که برای ریحانه باشیری که پدرش خریده بود فرنی درست کردم، یک استکان دم نوش ریختم و با یک پیش دستی پر ازشیرینی، برایش بردم.در باز بود، تقه ایی به در زدم و وارد شدم.
کلا وقتی در باز است معنیش این است که می توانم واردشوم.وقتی شاگردانش می آیندیا کاری دارد در را می بندد.روی تخت دراز کشیده بود و دست ها یش را زیر سرش گذاشته و به سقف زل زده بود. با دیدن من بلند شد نشست و گفت:
–چرا زحمت کشیدید. می خواستم بیام با هم بخوریم.با حرفش برای گذاشتن سینی روی میزش به تردید افتادم.
وقتی تردیدم را دید گفت:
–خودم میارم توی سالن، شما یه دم نوشم واسه خودتون بریزید تا من بیام.برگشتم و سری به ریحانه زدم. بیدار شده بود و با شیشه ی شیرش بازی می کرد.
بغلش کردم و دست وصورتش راشستم.
کلی سر حال شد، فرنی را آوردم و قاشق قاشق به خوردش می دادم که، بادیدن پدرش سینی به دست، بلندشد و آویزانش شد.
پدرش هم کلی قربون صدقه اش رفت و بعدبه سمت آشپزخانه راه گرفت.
فنجان به دست امد و روی صندلی نشست و دستش را زیر چانه اش گذاشت و نگاه پدرانه اش رابه غذا خوردن ریحانه دوخت.
کمی معذب شدم. البته نمی دانم چرا راحت بودم با آقای معصومی، شاید به خاطر برخوردهای موقرانهاش بود. ولی جدیدا گاهی معذب می شدم.
–اجازه بدیدبقیه ی غذاش رومن بهش بدم.
بعدروبه ریحانه کرد.
–بابا یی بیا اینجا.
ریحانه هم که انگار معطل همین ابراز محبت بود، به طرف پدرش دوید.
روی صندلی رو به روی آقای معصومی نشستم و او فنجان را که حاوی مایع گرم وخوش بو بود مقابلم گذاشت وگفت:
–بفرمایید.
تشکر کردم.
شیرینی را به طرفم گرفت و گفت:–البته این شیرینیه دوتا مناسبت داره.
یه شیرینی برداشتم وبا کنجکاوی گفتم:
–اون یکیش چیه؟–قراره از هفته ی دیگه برگردم سر کارم.
همانطور که به غذا دادن پدرانه اش نگاه می کردم با خوشحالی گفتم:–چقدر خوب. واقعا عالیه.ولی بعد یاد ریحانه افتادم و پرسیدم:–پس ریحانه چی؟
آهی کشید و گفت:–باید بزارمش مهد کودک دیگه.
نمی دانستم باید چه بگویم. دلم می خواست بگویم من می آیم و نگهش می دارم ولی نگفتم، چون هم دانشگاه داشتم، هم خیالم از طرف مادرم راحت نبود. شاید اجازه نمی داد. فکر کردم اصلا شاید درست نباشد بیشتر از این اینجا بیایم.وقتی سکوتم را دید، نگاهی به شیرینی روی میزانداخت وگفت:
–چرانمیخورید نکنه روزه اید؟ سرم راپایین انداختم.–نه، می خورم. غذای ریحانه تمام شده بود.
بعدازاین که دست وصورتش راشست وخشک کرد در آغوشش گرفت و موهایش رانوازش کرد. ریحانه هم خودش را به پدرش سنجاق کرده بود. آنقدر هیکل تنومند و قدبلندی داشت که ریحانه درون آغوشش گم شده بود. روبه رویم نشست وریحانه را هم روی میزنشاند.
ریحانه فوری به طرفم آمد. پدرش بانگرانی گفت:
–نمی دونم با نبودنتون چطورمی خوادکناربیاد.
–میام بهش سر می زنم.
–واقعا؟ــ بله البته گاهی، خب خود منم اذیت میشم.
–اگه این کارو بکنید که واقعا خوشحالمون می کنید. دلم خواست بگویم من هم از محبتهای پدرانهات نمی توانم دل بکنم...
من هم دلم نمی خواهدمحبتهای دورا دورت را ازدست بدهم.
بعد از خوردن شیرینی و جمع و جور کردن، ریحانه با پدرش به طرف اتاق رفتند. من هم زیر اجاق را خاموش کردم و وضو گرفتم. اذان شده بود.بعد از نماز صدای زنگ گوشیام بلند شد.سعیده بود.
سریع جواب دادم:–سعیده جان الان میام.
نگذاشت قطع کنم زود گفت:
–اذان گفتن بیام بالا نماز بخونم.
ماندم چه بگویم، آقای معصومی با شنیدن اسمش اخمایش درهم رفت با دیدنش شاید ناراحت تر بشود.
برای همین گفتم:–برو مسجد سرخیابون منم میام اونجا برات توضیح میدم.نگذاشتم حرفی بزند. گوشی را قطع کردم و بلند شدم تا آماده شوم.
بادیدن سعیده که شالش را تا جلوی سرش کشیده بود و موهایش را پنهان کرده بود پقی زدم زیر خنده و گفتم:
–به به خانم محجبه!
با دیدنم لبخند پهنی زدو شالش را عقب کشید و دوباره موهای قشنگش را بیرون ریخت و گفت:
–نماز بودم دیگه. بعد بغلم کرد.–دلم خیلی برات تنگ شده بود راحیلی.
من هم بوسیدمش و گفتم:–منم همین طور.ــ چرا گفتی بیام مسجد؟
ــ آخه عصری که بهش گفتم تو می خوای بیای دنبالم اخماش رفت تو هم، اونوقت بیای خونش شاید خوشش نیاد.
سعیده آهی کشید وگفت:–شایدم حق داشته باشه. احتمالا فکر می کنه عامل همه ی مشکلاتش منم.
ــ نباید اینجوری فکر کنه، هر کسی قسمتی داره. بی خواست خدا برگی از درخت نمیوفته.
سرش را به علامت تایید حرف هایم تکان داد و جلوتر از من به طرف ماشین راه افتادو گفت:
–اونور پارکش کردم بیا بریم.
شالش را از جلو زیاد تا کرده بود از پشت گردنش مشخص بود. پا تند کردم و خودم را به او رساندم و شالش را درست کردم و گفتم:
– گردنت دیده میشه از پشت.لبخندی زدو گفت:–راحیل.–هوم.
💐@Gilan_tanhamasir
✳ پاکی من با شهادتم است!
🔻 خداوندا! من چه بگویم از این همه دردها و از این همه ظلمهایی که بر خود روا داشتیم؟ ای معبودم! من بندهی ذلیلت، من بندهی حقیرت، من بندهی ظالم بر نفسم چه بگویم؟ این هستی مرا خداوندا چه سرنوشتی است؟
🔸 تو خود میدانی که از آن لحظهای که در #راهت قرار گرفتم، امیدم، حرکتم، راهم، زندگیام و هر آن چه در توانم بود، در راهت گذاردم و در این راه چه حرکتهای ضد خدایی که صورت نگرفت. خداوندا! خودت مرا در آخرین نَفَسهایم در راهت قرار ده و این را میدانم که تنها #پاکی من با #خونم و #شهادتم میباشد.
🔺 تو را به جان سمبل زنان عالم، #فاطمهی_زهرا سوگند میدهم که این نعمت را به من ارزانی دار که دیگر تاب تحمل این #دنیا را ندارم، خودت میدانی. پس تو را به وحدانیتت سوگند، #شهادت را از من پذیرا باش و این نیت را به عملم مبدل گردان. معبودم!
📝 «یادداشتی از #شهید_سیدمحمدعلی_جهانآرا »
📚 برگرفته از کتاب #جهانآرا
📖 ص ۲۷۶
👤 نویسنده: علی اکبری مزدآبادی
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
🎆#شبتون_شهدایی
💐@Gilan_tanhamasir
غنچه صبحی دوباره باز شد
آفتاب دیگری آغاز شد
تا گلستان جهان سرشار زیبائی شود
تا بهار مهر ورزیدن تماشائی شود
تا تو پلک مخملت را وا کنی
تا سلامی باز با دنیا کنی
تا دوباره عشق را
با گوشه لبخند خود معنا کنی
دوستان مهربونم
صبحتون پر از آواز خوش زندگی❤️💐
💥فوری
📸 مروری بر تنفیذهای تاریخ جمهوری اسلامی ایران
👌🏻✔️ #تنفیذ_سیزدهم هم اکنون شروع شد
حتما ببینید☺️
🇮🇷@Gilan_tanhamasir
📜 حکم تنفیذ سیزدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران
🔻 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الارضین.
🔹 خداوند علیم و قدیر را سپاس میگویم که با فضل و عنایت خود، ایران را بار دیگر در آزمون سیاسی و اجتماعی انتخابات سرافراز فرمود و ملّت عظیمالشّأن در شرایطی پیچیده و دشوار، با حضور پُرمعنا و عزّتآفرین خود، حاکمیّت رأی مردم بر ادارهی امور کشور را نمایان ساخت، و با انتخاب شخصیّتی مردمی و عالیقدر از تبار سیادت و علم، و مزیّن به پرهیزکاری و خردمندی، و دارای سوابق درخشان مدیریّت، عزم راسخ خود را بر پیمودن مسیر نورانی انقلاب که مسیر عدالت و پیشرفت و آزادی و عزّت است نشان داد.
🔹 امروز میهن عزیزمان، تشنهی خدمت و آمادهی حرکت جهشی در همهی عرصهها، و نیازمند مدیریّتی باکفایت و جهادی و دانا و شجاع است که بتواند توانمندیهای آشکار و نهفتهی ملّت، بویژه جوانان را که بسیار فراتر از مشکلات است، بسیج کرده و به میدان کار و تلاش سازنده آورَد؛ موانع را از سر راه تولید بردارد؛ سیاست تقویت پول ملّی را بِجِد دنبال کند، و قشرهای متوسّط و پایین جامعه را که سنگینیِ مشکلات اقتصادی بر دوش آنها است، توانمند سازد؛ مدیریّتی که با مشی فرهنگی خردمندانه، مسیر اعتلای مادّی و معنوی ملّت ایران را هموار کرده، حرکت کشور به سمت جایگاه شایستهاش را شتاب بخشد.
🔹 اکنون با تشکّر از مردم عزیز و با پیروی از گزینش آنان، رأی به عالِم فرزانه و خستگیناپذیر و کارآزموده و مردمی، جناب حجّتالاسلام آقای سیّدابراهیم رئیسی را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب میکنم، و از خداوند متعال توفیق و سربلندی ایشان و همکارانشان را مسئلت مینمایم و یادآوری میکنم که رأی ملّت و تنفیذ اینجانب تا هنگامی است که مشی همیشگی ایشان در پیمودن صراط مستقیم اسلام و انقلاب ادامه داشته باشد، که به فضل الهی چنین خواهد بود؛ انشاءاللّه.
🔺 والسّلام علی عباداللّه الصّالحین
سیّدعلی خامنهای
۱۲ مرداد ۱۴۰۰
🏷 #تنفیذ_سیزدهم
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
آغاز ریاست جمهوری آقای رئیسی ،رئیس جمهور مردمی و انقلابی بر هممون
خیلیییی مباااارک باشهههههه😍👏👏👏
Hojat Ashrafzadeh - Faghat Eshgh (128).mp3
3.1M
#ایران_وطنم
حجت اشرف زاده 👏👏
🦋@Gilan_tanhamasir
📸 گزارش تصویری | مراسم تنفیذ حکم سیزدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران
🏷 #تنفیذ_سیزدهم
🎞 تصاویر به مرور تکمیل میشود، در👇
https://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=48402
14000512_41604_1281k.mp3
9.6M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در مراسم تنفیذ حکم سیزدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران. ۱۴۰۰/۰۵/۱۲
#تنفیذ_سیزدهم
💻 @Gilan_tanhamasir
#عکس_نوشته
▪️ تظمین #حقوق_کاربران در طرح حمایت از حقوق کاربران و خدمات پایه کاربردی فضای مجازی
🌐@Gilan_tanhamasir
🔷 خریدهای اینترنتی خود را امن انجام دهید
🔸 با توجه به شیوع ویروس کرونا در جهان، خریدهای اینترنتی بیش از پیش مورد توجه افراد قرار گرفته است . چنانچه خریدهای اینترنتی طبق اصول خود انجام نشود ممکن است خطراتی از قبیل درگاههای فیشینگ، اجناس تقلبی، کلاهبرداری و عدم ارسال کالا را در پی داشته باشد.
🔹 چندین نکته مهم در انجام خریدهای اینترنتی وجود دارد که توجه به آنها میتواند امنیت خریدهای آنلاین را تضمین نماید و این نکات شامل موراد زیر هستند:
1⃣ خریدهای خود را از سایتهای معتبر و دارای نماد اعتماد الکترونیکی انجام دهید.
2⃣ قبل از خرید قوانین فروشگاه و شرایط مرجوعی کالا را بررسی نمایید تا در صورت وقوع هرگونه مشکل بتوانید از خدمات پس از فروش استفاده نمایید.
3⃣ حتیالامکان پرداخت را درب منزل و هنگام تحویل گرفتن کالا انجام دهید.
4⃣ درصورت پرداخت آنلاین، درگاه پرداخت بانکی را بررسی نمایید.
5⃣ تا جایی که امکان دارد از دستگاه رایانهای شخصی خود برای خرید استفاده کنید.
#خرید_اینترنتی #پلیس_فتا
🌐@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت31 سکوت کردو به طرف اتاقش رفت. بعد از این که برای ریح
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت32
–بهم می گی چی شده؟باحرفش ناگهان قلبم ریخت. تمام تلاشم راکردم که خودم را بی خیال نشان بدهم و گفتم:چی؟
ــ این که این روزا غصه داری. توخودتی و کم اشتهایی...
اخمی کردم وگفتم:
–تو کجا دیدی من کم اشتهام؟
ــ اسرا گفت.بارها زنگ زدم خونه، نبودی، ازش حالت رو پرسیدم می گفت:دیگه باهاش زیاد حرف نمی زنی، رفتی رو سایلنت.
ــ اسرا واسه خودش گفته، من خوبم.
آهی کشیدو گفت: –خدا کنه، من از خدامه.
داشتیم از عرض خیابون رد می شدیم که چشمم به یک ماشین نوک مدادی آشنا افتاد.
دقیق شدم. خدای من ماشین آرش بود. اینجا چیکار می کرد. خودش پشت فرمان نشسته بودونگاهم می کرد.هول کردم. نگاهم را ازماشین گرفتم و به سعیده گفتم:–زودتر ماشینت رو روشن کن بریم.
سعیده سوار شدوسویچ را چرخاند و چرخید طرفم که حرفی بزند هم زمان من برگشتم تا آرش را ببینم، مسیر نگاهم را دنبال کردو آرش را دید.باتعجب گفت:–تو که از این اخلاقا نداشتی، کجا رو نگاه می کنی؟
چرا استرس داری؟چیزی شده.
ــ فقط برو.بعدا برات می گم.
هم زمان با حرف من آرش از ماشین پیاده شدو دست به سینه تکیه اش را به ماشین داد ونگاهش را به من چسباند.
سعیده با خنده گفت:–پس خبریه، بعددور زدو از جلو ماشین آرش گذشت و نگاه گذرایی به او انداخت وگفت: –به به چه خوش تیپ، چه جذاب.خدایی منم جای تو بودم از غذا خوردن می افتادم، کلا از زندگی ساقط می شدم.
زود بگو ببینم قضیه چیه؟هم زمان من هم نگاهم به آرش افتاد که فوری به گوشی دستش اشاره کرد، منظورش را فهمیدم.منتظره که پیام بدم.
چشم از آرش گرفتم و گفتم:–حالابهت می گم، فعلا برو.به آینه نگاهی کرد.–همونجا مثل میخ وایساده بابا، حالا چرا کُپ کردی؟
سرم را پایین انداختم.–آخه داشتم می رفتم پیش ریحانه هم همونجا بود.سعیده نوچ نوچی کردو گفت: –تو چه کردی با این بدبخت فلک زده.
دوباره از آینه نگاه کرد.–بگو دیگه، دیگه تو دیدم نیست. همه ی قضیه را برایش تعریف کردم و گفتم که سر دو راهی مانده ام.
–من جای تو بودم دو دستی می چسبیدمش، دوراهی نداره.
حالا این همه زن و شوهر باهم، زندگی می کنند، همشون هم فکرو هم اعتقادهستند؟
نفسم را بیرون دادم.– فکر می کنی این همه طلاق برای چیه؟
خیلی بی خیال گفت:– به خاطر بی پولی و کم توجهی.ــ یعنی پول دارا طلاق نمی گیرند؟
ــ دلیل اونا احتمالا کم توجهیه، یا زن به شوهرش توجه نکرده یا برعکس.ــ شوهر یا زنی که رضایت خدا تو زندگیشون باشه چرا باید به هم کم توجهی کنند؟
گنگ نگاهم کرد و من ادامه دادم:
–مثلا اگر مرد اعتقاداتش قوی باشه به نامحرم نگاه نمی کنه، در نتیجه تمام نگاه و عشق ومحبتش و...رو خرج زن خودش می کنه.
زن هم همین طور.
ــ سوالی نگاهم کردو گفت:
–حالا یعنی چی؟یعنی این یه مثاله حالا تو بسطش بده تو همه چی.
خندید.–حالا همه که یه جور نیستند.خیلی ها هستند معتقد نیستند ولی سالم زندگی می کنند.
ــ من اصلا کاری با سالم زندگی کردن اونا ندارم.
ــ پس دردت الان چیه؟
ــ دردم رو تو نمی فهمی.
جلو در رسیده بودیم.از ماشین پیاده شدم، او هم پیاده شدو رویه رویم ایستاد و گفت:
–راحیل واضح بگو خوب منم بفهمم.تو، کلی، حرف می زنی من متوجه نمیشم.
لبهایم را کشیدم داخل دهانم و گفتم: –ببین مثلا وقتی یه روز دلم گرفت و به شوهرم گفتم پاشو بریم امام زاده، پاشو بریم شهدای گمنام، براش غیر معقول نباشه، دلم می خواد من رو ببره کلی استقبال کنه و لذتم ببره.یا خودش بیاد بگه مثلا روز تاسوعا و عاشورا بیا یه نذری بدیم یا بیا بریم هئیت اصلا.با من پا باشه می فهمی چی می گم؟
زوری نباشه به خاطر من نباشه، خودش این جوری باشه.مثلا محرم که میشه خودش زودتر از من پیراهن مشگی بپوشه. کاراش دلی باشه می فهمی؟سعیده که تا حالا به حرفهام گوش می داد، گفت:—حالا این پسره این جوری نیست؟
–نمی دونم بهش نمیادالبته باید باهاش درست و حسابی حرف بزنم تا متوجه بشم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
✿○○••••••══
💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿
🔰 مباهله، گواه روشن حقانیت اهل بیت علیهم السلام است.
#مباهله
❇️ @Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔰 مباهله، گواه روشن حقانیت اهل بیت علیهم السلام است. #مباهله ❇️ @Gilan_tanhamasir
🔷 اعمال روز مباهله (فردا چهارشنبه ۲۴ ذی الحجه)
🌷 فرارسیدن سالروز مباهله حضرت رسول اکرم(ص) با مسیحیان نجران؛ و نزول آیه تطهیر مبارک باد 🌿
✨ این روز داراى شرافت بسیاری است، و برای آن چند عمل وارد شده است: 🔻
🔹 اوّل: غسل؛
🔹 دوّم: روزه گرفتن؛
🔹 سوّم: خواندن دو رکعت نماز، که در وقت و کیفیت و ثواب مانند نماز روز عید غدیر است(این نماز دو ركعت است كه در هر ركعت بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید و ده مرتبه آیه الكرسی و ده مرتبه سوره قدر خوانده می شود و بهتر است نزدیك ظهر به جا آورده شود و قبل از آن غسل انجام گیرد)، و اینکه «آیة الکرسى» در نماز مباهله باید تا «هم فيها خالدون» خوانده شود؛
🔹 چهارم: خواندن دعاى مباهله مى باشد، که شبیه به دعاى سحر ماه رمضان است.
🔸دعاى روز مباهله همراه با فضیلت آن، از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده، و آن دعا این است:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِيٌّ..
#التماس_دعا🙏
💐@gilan_tanhamasir
🍃
آیه مباهله
❇️ فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ
فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ
وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ
✅ هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح)
به تو رسیده
(باز) کسانی با تو به ستیز برخیزند
به آنها بگو
«بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ؛
ما زنان خویش را دعوت نماییم ، شما هم زنان خود را؛
ما از نفوس خود دعوت کنیم ، شما هم از نفوس خود؛
آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم ..
سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱
#آیات_ناب
💐@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🍃 آیه مباهله ❇️ فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْع
✍ اینکه خدا بگوید؛ محمّد (ص) کاملترین جلوه از مهربانیِ اوست ...
و اینکه محمّد با همان مهربانی، بگوید؛ علی (ع)، تمام جانِ من است... اما او را با به وادیِ "ثمّ نَبْتَهِل " دعوت کند؛
مُهری تمام و کمال میشود؛ پایِ حقانیت غدیر!
محّمد (ص)، دستِ کسی را بالا میبرد و میگوید؛ او تمام من است؛
که روزی در میدان مباهله، او را برای تعبیرِ "انفسنا" با خود همراه کرده بود.
مباهله را اگر دنیا میفهمید؛
فهمیدن #غدیر ، کار مشکلی نبود 💫.
※ ویژه روز #مباهله
🌷@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔰 مباهله، گواه روشن حقانیت اهل بیت علیهم السلام است. #مباهله ❇️ @Gilan_tanhamasir
#امروز_روز_مباهله، #مباهله چیست؟؟؟
💢عیدی فراموش شده...
✅بدون شک یکی از لحظات مهم تاریخی در اثبات #حقانیت اهل بیت روز #مباهله می باشد که متاسفانه با آن کمتر پرداخته میشود.
✅اصل ماجرا؟
پیامبر نامهای به اسقف #نجران نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که اسلام را بپذیرند. #مسیحیان برای مذاکره با پیامبر هیاتی سه نفره به مدینه فرستادند و در نهایت اسلام را نپذیرفتند و قرار شد در روز مشخص #مباهله کنند.
✅معنای مباهله؟
«مباهله» یعنی یکدیگر را لعن و نفرین کردن. «بَهَلَهُ اللهُ» یعنی خدا او را لعنت نماید و از رحمت خویش دور کند.
✅واقعه #مباهله و شرط حضور؟
بامداد روز مباهله، حضرت رسول(ص) به خانه حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمد. دست امام حسن(ع) را گرفته و امام حسین(ع) را در آغوش گرفت، و به همراه حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) برای مباهله، از مدینه بیرون آمد. چون نصارا آنان را دیدند، ابوحارثه پرسید که اینها کیستند که با او همراهند؟ پاسخ شنید:
آن که پیش روی اوست، پسر عموی او و شوهر دخترش و محبوبترین خلق نزد اوست؛ آن دو طفل، فرزندان اویند از دخترش؛ و آن زن، فاطمه دختر اوست که عزیزترین خلق، نزد اوست.
پیامبر(ص) برای مباهله، به دو زانو نشست. سید و عاقب، پسران خود را برای مباهله برداشتند. ابوحارثه گفت: به خدا سوگند چنان نشسته است که پیغمبران برای مباهله مینشستند، و سپس برگشت. سید گفت: کجا میروی؟ گفت: اگر محمد بر حق نبود چنین بر مباهله جرأت نمیکرد و اگر با ما مباهله کند پیش از آنکه سال بر ما بگذرد، یکنصرانی بر روی زمین نخواهد ماند.
در روایتی دیگر آمده است که وی گفت: من صورتهایی را میبینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جای خود بركَنَد، هر آینه کنده خواهد شد. پس مباهله مکنید که هلاک میشوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند
✅فرار نجرانی ها
سپس ابوحارثه نزد پیامبر آمد و گفت: ای ابوالقاسم! از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت ادای آن را داشته باشیم. پس، حضرت با ایشان مصالحه نمود که هر سال، دو هزار حلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد، و نیز اگر جنگی با یمن روی دهد، سی زره، سی نیزه و سی اسب را به مسلمانان، عاریه دهند، و پیامبر(ص)ضامن برگرداندن این ابزار خواهد بود. پس از نوشتهشدن صلحنامه آنان برگشتند.
📚الزمخشری، محمود، الکشاف، ۱۴۱۵ ق، ج۱، ص۳۶۸.
#مباهله_سندفضیلتپیامبرواهلبیتپیامبراست
☔️@Gilan_tanhamasir