eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
804 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت آقا ۸۲ ساله شدند....😍😍 ای نایب المهدی، عزیز دلها، میلادتان مبااااااااااااااااااارک🌹🥳🥳🥳 سلامتی وطول عمر با برکت شون صلواااااااااااااااات 🌺@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️آغاز به کار پویش سال ۱۴۰۰ 💥با توجه به اهمیت ویژه اطعام غدیر؛ به لطف خدا وبه همت شما تنهامسیری های گرامی در سراسر کشور برای تهیه و توزیع بسته های آماده ایم. ✨ تجربه خوبِ با شما بودن و همراهی بی نظیرِ شما عزیزان در طی چند سال فعالیت تنهامسیرآرامش، بهانه ای شد برای ایجاد بستری که امکان مشارکت مجدد درین امر مهم را داشته و از برکات وافِرش بهرمند شویم!👌 ❇️ شماره کارت جهت جمع آوری هدیه های شما👇 6037998174624782 به نام فاطمه حسینی 🌼 خیریه تنها مسیر آرامش🌼 http://eitaa.com/joinchat/3839098902Cb88bb981ba
♦️ داده کاوی سایت تالک واکر نشان می دهد عملیات نهضت تولید محتوای توسط کاربران ایرانی توئیتر در بین ترندهای جهانی در هفته اخیر قرار گرفت. 🌐@Gilan_tanhamasir
final_sample.pdf
12.8M
✅ نسخه‌ی پی‌دی‌اف سه‌؛ 🔰 (دلایل عقلی حجاب) پرشماره‌ترین کتاب حجاب در سال‌های اخیر. 🔰 راهکارهای کنترل شهوت و نگاه 🔰 چگونه اینترنت را برای کودکان امن کنیم؟ 🔺با ارسال این فایل برای دیگران، در ثواب نشر آن شریک باشید. ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت12 –این شما بودیدکه بزرگواری کردیدواز حقتون گذشتید، و
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 با ویلچرش طرف آشپزخانه رفت از اپن گرفت و به سختی بلند شد. نگران شدم وگفتم: –مواظب باشید. شنیده بودم از خواهرش زهرا خانم که کم‌کم می تواندراه برود. ولی جلو من تا حالا این کاررا نکرده بود. کتابی روی اپن بود همان کتابی که هردویمان خیلی دوستش داشتیم. آن رابرداشت و نگاهی از روی محبت به من انداخت و گفت:–این کتاب رو دلم می خواد بدمش به شما. دودستی کتاب رو به طرفم گرفت. بازاین معلم زندگی ام مراشرمنده کرد. کتاب راگرفتم و گفتم:–ولی شما خودتون...حرفم راقطع کرد.–پیش شما باشه بهتره. نگاهم را از روی کتاب به چشمهایش سر دادم. اوهم نگاهم می کرد، ولی سریع این گره نگاهمان را باز کرد. بالبخندگفتم:–البته به نظرمن شما نیازی به این کتاب ندارید، چون خودتون شبیهه یکی از شخصیت های این کتاب هستید.–اغراق اونم دراین حد؟ ممکنه فشارم روببره بالاها. 🌺🌺🌺 –خب این نظرمنه، برای همین میگم نیازی بهش ندارید.آهی کشیدوگفت:–اینجا نباشه بهتره...وقتی می بینمش دل تنگی خفه‌ام می کنه.انگار غم عالم را در جمله‌اش ریخته بود.خیلی دلم می خواست بپرسم دل تنگ کی؟ ولی ترسیدم بپرسم.ازجوابش ترسیدم.خیلی آرام به طرف اتاقش رفت. کتاب رادر بغلم فشردم و آرزو کردم کاش آرش اعتقادات این مرد را داشت. با صدای گریه ی ریحانه به طرف اتاقش رفتم. دستم را روی سرش گذاشتم. تبش قطع شده بود.بغلش کردم.غذایی که عمه اش برایش درست کرده بودو همیشه درظرف مخصوصش می گذاشت، از یخچال برداشتم. گرمش کردم و به خوردش دادم.ریحانه سرحال شده بود.چند تا اسباب بازی مقابلش ریختم تا بازی کند. کتابی را که آقای معصومی داده بود را باز کردم تا نگاهش کنم.متوجه یک برگه شدم که لای کتاب بود، با خط خوش خودش این شعر را با قلم ریز، خطاطی کرده بود. به جز غم تو که با جان من هم‌ آغوشست مرا صدای تو، هر صبح و شام، در گوشست چراغ خانه چشم منی، نمی‌دانی که بی تو چشم من و صحن خانه، خاموشست 🌸🌸🌸 وقتی خواندمش تپش قلب گرفتم، همین جوربه نوشته خیره مانده بودم شاید مدت طولانی. حالا فهمیدم منظورش از دل تنگی خفه ام می کند یعنی چی.آنقدرحجب و حیا داشت که اصلا فکر نکنم من رادرست دیده باشد چطوری... با این فکر لبخندی روی لبهایم امد و نمیدانم چرا تصویر عصبانیه مادرم جلوی چشم هایم ظاهرشد.بیچاره مدام می گفت تو نروآنجا، سعی کن بچه رااینجابیاوری، من خودم نگهش میدارم. ولی آقای معصومی اجازه نمیداد خوب حق هم داشت.بیچاره مامانم از این که اینجا می آمدم همیشه ناراضی بود و سفارش می کرد مواظب همه چیز باشم.ولی من آنقدراز این معلم سربه زیرم تعریف می کردم که کم‌کم‌ مامان اعتمادکرد. می گفتم مامان تا وقتی من آنجاهستم او زیاد بیرون نمی آید، بیرون هم بیاید زیاد اهل حرف زدن نیست، به جزدرمواقع ضروری. آنجا مثل اداره است. اودراتاق خودش کارش را انجام می دهد من هم این ور،گاهی که شاگردهایش برای آموزش خطاطی می آیند، از من می خواهدکه ازاتاق ریحانه بیرون نیایم. حتی برای بازکردن درهم خودش می رود. این حرفها خیال مامان را راحت می کرد. بااین حال سفارش کرده بود به کسی نگویم اینجا کار می کنم. به جز خانواده خودمان و خاله ام کسی خبرنداشت. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿
📝قلمت رابردار ، بنویس از همه خوبی ها.... زندگی ،عشق، امید.... وهرآنچه برروی زمین زیباست... گل مریم،گل رز.... روی کاغذ بنویس: 🌸زندگی با همه تلخی هایش زیباست🌸 💐 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 میکنم با خودم این زمزمه بر می‌گردد بین دنیای پر از واهمه بر می گردد شک به دل راہ ندہ در وسط بهت همه حتم دارم پسر فاطمه بر می‌گردد 🌷 🍃🌹🍃🌹🍃 @Gilan_tanhamasir
❇️ آیه الله بهجت ره فرمودند: «ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر (عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.» (ره) 📚 در محضر بهجت:1/311 ☔️@Gilan_tanhamasir
✅ به رسم وفا بخوانیم 🤲 تعجیل در پنج صلوات🙏 ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
___•••• ﷽••••_______ 🍀عروج را از منزل شروع کن🍀 🎧استاد فاطمی نیا 🌺@Gilan_tanhamasir ✦••--------------------❁☘❁------------------------┈••✦
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
___•••• ﷽••••_______ 🍀عروج را از منزل شروع کن🍀 🎧استاد فاطمی نیا 🌺@Gilan_tanhamasir ✦••
💠عادتهای ما، شاکله ما است 🔅عادات رفتاری و کرداری انسان اثر مستقیم بر روی روح انسان دارد، به قدری که ابعاد روح ما را اکثرا همین عادتهای ما می سازد 🔹ماده و اثرات نامیه نباتیه برای صیرورت و شدن به نفس و مفارق ماده، نیاز به تمرین، ممارست و استمرار دارد.گذر زمان مادی در بعد روحانی بسیار کُند است، به صورتی که وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ یعنی یک روز در عالم بالا برابر با هزار روز در عالم دنیا و ماده است 🔸بهمین خاطر برای اینکه یک صفت خوب یا صفت بد در روح انسان ملکه شود باید حتما زمان قابل توجهی بگذرد و همچنین تمرین و استمرار باشد. ▪️عادتهای رفتاری و گفتاری شما چه چیزهایی هستند؟! ابعاد روح شما نیز همین ها است. برای اینکه بتوانیم روح و نفس خود را تغییر دهیم باید عادات خود را تغییر دهیم: إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ. اگر بتوانیم عادات خود را تغییر دهیم و به دنبال آن نفس خود را تغییر دهیم حتما شرایط زندگی ما تغییر میکند و الا اگر تغییر جدی در عادات و شاکله ما نباید به فکر تغییر شرایط زندگی خود باشیم! ✍سید روح الله حسینی @Gilan_tanhamasir ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴آغاز پروژه آبرسانی سپاه خوزستان به جفیر 🔹مسئول بسیج سازندگی سپاه ولیعصر: پروژه آبرسانی به منطقه جفیر از دیروز آغاز شده و در مرحله نخست لوله‌ها ریسه‎شده و لوله‌گذاری در روزهای آینده انجام می‎شود. این خطوط لوله به خط انتقال آب غدیر متصل می‎شود. 🔹در زمینه آبرسانی به دیگر مناطق اولویت‎دارِ استان نیز درحال هماهنگی هستیم تا هرچه سریعتر خطوط انتقال آب پایدار را به این مناطق برسانیم. @Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت13 با ویلچرش طرف آشپزخانه رفت از اپن گرفت و به سختی ب
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 مادرم وقتی خیلی جوان بود و من و خواهرم کوچک بودیم بیوه می شود. پدرم بر اثرتصادف ضربه مغزی می شود ودر جا فوت می کند. مادرم تمام زندگی‌اش را پای ما ریخته است و همیشه می‌گوید دلم می خواهد مثل پدرتان بنده ی خدا باشید. تنها نصیحتی که از بچگی از اوشنیده ام همین است... «بنده باش»...اوایل نمی فهمیدم منظورش چیست؟ ولی هر چقدر بزرگ تر شدم فهمیدم چقدر سخت است بنده بودن و چقدر حرف در این دو کلمه است.چقدر می شود در موردش کتاب نوشت وحرف زد و باز به قول عطار اندر خم یک کوچه ماند. صدای گریه‌ی ریحانه که آویزان پاهایم شده بود، من را از اقیانوس فکرهایم بیرون آورد. نگاهی به ساعت انداختم نزدیک اذان بود. همیشه پیش ریحانه نماز را می خواندم بعد به خانه می رفتم. 🌹🍃🌹🍃 ریحانه را بغل کردم تا آرامش کنم. نمی دانستم چه کنم. ریحانه بی قراری می کردو از من جدا نمیشد. اذان گفته بود ومن هنوز بچه به بغل فکرمی کردم چطورراضی اش کنم که روی زمین بنشیندوآرام باشد. آقای معصومی ازاتاقش بیرون آمدتا وضو بگیرد. نمی خواستم ببینمش خجالت می کشیدم. یادشعری که برایم نوشته بودافتادم وسرم راپایین انداختم. –خانم رحمانی بچه رو بدید من نگه دارم، اذانه شما نمازتون رو بخونید، من بعدا می خونم. امروز حالش خوب نیست اذیتتون می کنه. 🌹🍃🌹🍃 اصلا رویم نشد حرفی بزنم. بدون این که نگاهش کنم بچه رادرآغوشش گذاشتم و برای وضوگرفتن به سرویس رفتم.وقتی بیرون آمدم نبود. بچه راداخل اتاقش برده بود.بعد از نماز لباس پوشیدم که بروم. چند تا تقه به در زدم از همان پشت اتاق گفتم: –آقای معصومی با اجارتون من دارم میرم، فقط اگه دوباره تب کرد داروش رو بهش بدید. خواستم بروم که دراتاقش راباز کردو گفت: –دستتون درد نکنه. زحمت کشیدید. دیدم بچه در بغلش بی قراری می کند.گفتم:–من بچه رو نگه می دارم تا شماهم نمازتون رو بخونید بعد میرم.ــ نه شما برید ما با هم کنار میاییم.ـ _بی توجه به حرفش دستهایم را دراز کردم برای گرفتنش، که خود ریحانه مشتاقانه خودش را دربغلم انداخت و نگذاشت پدرش تعارف کند. بعد از تمام شدن نمازش، تشکر کردو گفت: –صبر کنید زنگ بزنم آژانس.–نه با مترو راحت ترم. 🌹🍃🌹🍃 بلند شدم تاخداحافظی کنم دیدم به کتاب روی اپن، خیره شده، با سرش اشاره کرد به کتاب و گفت:–نمی برینش؟ ــ روز آخر که خواستم برم با بقیه ی وسایل هام می برم. یکم سنگینه. (چون چند تا لباس و چادر نمازو کتاب و غیره آورده بودم اینجا.) با بستن در خروجی و وارد شدن به کوچه، دنیایی از افکاربه ذهنم هجوم آوردند. غرق در افکارم بودم که با صدای سلامی به خودم امدم. با دیدن آرش که دست به سینه ایستاده بودوبه ماشینش تکیه داده بود شوکه شدم. به نظر یک خشم پنهانی هم داشت که نمی توانست خوب مهارش کند. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
4_5796515316112558415.mp3
19.84M
هر شب این فایل کوتاه صوتی را قبل از خواب گوش دهید 🌷@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مؤمنان همان كسانى‏ اند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مى كنند. 📒سوره مبارکه الأنفال آیه ۲ 🌺@Gilan_tanhamasir