eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
804 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسالی یکی از عزادارن آقا اباعبدالله الحسین (ع) "پرچم هدیه ی تنهامسیری های عزیز" رو دریافت کردن ایشون توان خرید پرچم نداشتن خیلی خیلی برای عاملین این طرح دعا کردن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت41 سرم رابه علامت منفی تکان دادم وزل زدم به روبرویم،
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 جلوی یک رستوران شیک پارک کردو داخل شدیم. چند جور غذا سفارش دادو گفت: –ببخشید که ازتون نپرسیدم، چون می دونم دوباره می خواهید تعارف کنید. چند جور سفارش دادم از همش باید بخورید. مدتی بود یا غذا نمی خوردم یا خیلی کم می خوردم که ضعف نکنم، فکرو خیال آرش من را ازخواب و خوراک انداخته بود. ولی نمیدانم چرا وقتی غذاهارا آوردند حسابی احساس گرسنگی کردم.اول غذادهن ریحانه گذاشتم، که آقای معصومی بچه را از روی صندلیش به بغلش کشیدوگفت: –من بهش غذا می دم، امروز روز شماست لطفا با اشتها غذا بخورید که به ماهم بچسبه. لبخندی زدم و شروع کردم به خوردن، کمی معذب بودم ولی تقریبا غذایم را تمام کردم که آقای معصومی دوباره برایم کشیدو گفت: –تازگیها احساس می کنم گرفته اید و مثل قبل نیستید. مشکلی پیش امده؟ تعجب کردم که چطور متوجه ی این موضوع شده؟.سرم راپایین انداختم و گفتم: –چیزی نیست، انشاالله حل میشه. با نگرانی پرسید: –من می تونم کاری براتون کنم؟ خواهش می کنم تعارف نکنید من از خدامه بتونم این همه لطف شمارو جبران کنم. ــ نه، ممنون. نیاز به گذشت زمان و یه کم صبر هست که خودش حل میشه.در ضمن من وظیفه ام رو انجام دادم، کاری نکردم. این شمابودیدکه به دختر خاله ی من لطف کردید. واقعا ممنونم. با دست چپش ریحانه را روی پایش نگه داشته بودو با دست راستش غذا می خورد. البته خوردن که نه، باغذا بازی می کرد. قاشق را داخل بشقابش گذاشت و نگاهم کردو لبخندبه لب گفت: –چقدر خوشحالم که این کارو کردم و پیشنهاد شمارو برای نگهداری دخترم قبول کردم. اونقدر توی این مدت خوب بهش رسیدگی کردید که واقعا من رو شرمنده کردید، شما واقعا فداکاری کردید.– این شما بودید که سر ما منت گذاشتیدوبه مالطف کردید. بی توجه به حرفم گفت: –به نظر من شما فرشته اید. کاش ریحانه هم بزرگ شد اخلاق و منش شما رو داشته باشه. از این همه تعریفش خجالت کشیدم و گفتم: –اینقدر خجالتم ندید، نظر لطفتونه. بعدبرای این که موضوع را عوض کنم، نگاهی به غذاها انداختم و گفتم: –خیلی غذا سفارش دادید، من دیگه نمی تونم بخورم، حیف میشه. چنگالم را از بشقابم برداشت و از دیس یک تکه ی بزرگ کباب جدا کردو در بشقابم گذاشت و گفت: – اینم بخورید بقیه‌اش رو می بریم. سیر بودم ولی نتوانستم دستش را پس بزنم، چون تا حالا از این مهربانیها نکرده بود.احساس کردم خیلی با غرورش می جنگد. از رستوران که بیرون امدیم، مامان به گوشی ام زنگ زد.نگران شده بود.همانطور که برایش توضیح می دادم که امروز امدیم بیرون و کجاها رفتیم سوار ماشین شدم. آقای معصومی هم بعد از این که ریحانه راگذاشت داخل صندلی خودش،ماشین راروشن کردو گاهی با لبخند نگاهم می کرد.بعد از تمام شدن مکالمه ام، گفت: –چقدر مادر خوبی دارید، چقدر راحت باهاش حرف می زنید، مثل یه دوست. ــ بله، من همه چیز رو به مادرم میگم. باهاش خیلی راحتم. ــ خب چرا اون مشکلتون رو بهش نمیگید شاید بتونه کمک کنه.باتعجب گفتم: –مشکلم؟ــ همون که گفتین به مرور زمان حل میشه. مرموز نگاهش کردم و گفتم:– مامانم میدونه. اتفاقا توصیه ی خودشون بود که صبور باشم. سرش را به علامت تایید تکان دادو گفت: – واقعا صبر معجزه میکنه.وقتی مقابل در خانه رسیدیم، تشکر کردم و گفتم گاهی به ریحانه سر میزنم. اخمی کردو گفت: –گاهی نه، حداقل هفته ای یک بار، قول بدید. ــ قول نمی تونم بدم چون اول باید از مامانم بپرسم. دوباره چهره اش غمگین شدو گفت:– اگه ریحانه بهانتون رو گرفت، می تونم بهتون زنگ بزنم باهاتون صحبت کنه؟ ــ بله حتما، خودمم زنگ می زنم و حالش رو می پرسم، دلم براش تنگ میشه. نگاه حسرت باری بهم انداخت که نمی دانم چرا قلبم ریخت و هول شدم.سریع ساکم رابرداشتم وریحانه رابغل کردم و حسابی بوسیدمش و خداحافظی کردم. خانه که رسیدم انگار غم عالم راتوی دلم ریختند. این خداحافظی برایم سخت بود.بعد از سلام و احوالپرسی با مامان و اسرا به اتاقم رفتم ودررا بستم و پشتش نشستم و بغضم رارها کردم. می دانستم آقای معصومی به خاطر خود من مرخصم کرد، کاملا معلوم بود که دلش نمی خواست. حتما از این به بعد برایش خیلی سخت می شود. ولی چه کار می توانستم بکنم. لباس هایم را عوض کردم وروی تختم دراز کشیدم و به این فکر کردم که توی این چند ساعت آنقدر سرگرم بودم که فکر آرش کمتر آزارم داد.پس مامان درست می گفت، باید مدام مشغول باشم. شاید تنها چیزی که تجاتم بدهد همین مشغول کردن فکرو ذهنم است. ✍ ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجم عبد الله بن حسن علیه السلام که غربت امام را تاب نیاورد ناگهان از خیمه ها بیرون آمد. زینب(س) او را گرفت شاید که بتواند مانع رفتن وی شود ولی عبدالله گفت:( به خدا سوگند عمویم را تنها نمی گذارم) خود را به امام(ع) رساند تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.یکی از لشکریان یزید شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آن حضرت فرود آورد. عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند.بعد از آن، تیرانداز سپاه دشمن «حرملة بن کاهل» گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد... لعن الله قاتلیک یابن الحسن
به نام خالق زیبایی ها😊🌹 عرض سلام و ادب خدمت دوستان و همراهان گرامی 🌹✋ روزتون بخیر و نیکی باد، عزاداری هاتون مقبول درگاه حق ان شاءالله🤲🏻 ←خیر مقدم →به بزرگوارانی که تازه به جمع ما پیوستید خیلی خوووووش آمدید🍃🌷 وقدردانی می کنیم از کاربرانی که تا این لحظه ما را همراهی کردند وحامی ما بودند،👌 ممنون که با ما هستید 😌💐 ↫✫آرزوی سلامتی وسرافرازی برای شما عزیزان🌷 ❣️حضور گرم وسبزتان را سپاااس❣️
1_379577280.mp3
8.4M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای 🌷شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه 🔸 روز پنجم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ وقتی امام رخصت نوحه خوانی می دهد 🖤 روضه خوانی که حین مداحی لکنت زبان ندارد. https://www.farsnews.ir/gilan/news/13990603000018/ 🥀@Gilan_tanhamasir
🏴 در مجالس روضۀ اباعبدالله علیه‌السلام پای سماور می‌نشست و چای می‌داد! ✅ آیت الله بهجت قدس‌سره سال‌هایی که مجلس را در منزل برگزار می‌کرد، بسیاری از کارها را خودش انجام می‌داد و هنگام روضه، کنار در می‌نشست و به کسانی که وارد می‌شدند، احترام می‌گذاشت و جلوی پای کسانی که وارد مجلس می‌شدند، می‌ایستاد؛ چون به مجلس امام حسین علیه‌السلام مشرف می‌شدند، عزیز بودند. 🔸 بر جزئیات کارها نیز نظارت می‌کرد؛ حتی بر چای‌دادن و خوش‌آمدگویی به عزاداران. این پیگیری و توجه و تواضع را از استادان بزرگ خود آموخته بود. می‌فرمود: 🔸 استاد بزرگ ما، مرحوم غروی کمپانی که از لحاظ علمی در سطح بالایی بود، در مجالس روضۀ اباعبدالله علیه‌السلام پای سماور می‌نشست و چای می‌داد. 📚 رحمت واسعه، ص ٢٢ ( مجموعه فرمایشات حضرت آیت‌اللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهداء علیه السلام) @Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت42 جلوی یک رستوران شیک پارک کردو داخل شدیم. چند جور غ
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 صبح بعد از خواندن نماز، سر سجاده نشستم و شروع کردم به دعا خواندن. بعدزانوهایم رادرآغوش گرفتم وباخداحرف زدم. خدایا، من می دانم اگربا آرش ازدواج کنم عاقبت به خیر نمی شوم، پس خودت یک طوری محبتش را از دلم بیرون کن. خدایا، می دانم بنده خوبی برایت نیستم ولی این راهم می دانم که ✨✨تو بخشنده ای، مهربانی، ستارالعیوبی، گناهانم رو ببخش و کمکم کن. نزار احساسم پیروز بشود، خدایا من خیلی ضعیفم، خودت به دادم برس. همین طور که حرف می زدم اشکهایم می ریخت. تسبیح را برداشتم وسجده رفتم و ذکر استغفر الله راشروع کردم. آنقدر گفتم تا همانجا خوابم گرفت.با آلارم گوشی‌ام بیدار شدم و آماده شدم.مادر همانطور که لقمه دستم می داد گفت: –قراره عصری با خاله اینابریم بیرونا. با یاد آوری این که عصری نمیروم پیش ریحانه با ناراحتی گفتم: – آره می دونم سعیده پیام داد، گفت: می خوادبیاددانشگاه، دنبالم.راستی مامان، می تونم هفته ایی دو روز برم کمک آقای معصومی دیگه؟ مادر با تعجب گفت: –خودش خواست؟ ــ نه، من می خوام، وقتی بهش گفتم اونم خوشحال شد. ــ نه عزیزم، درست نیست. اگه بچه رو می خوای ببینی بگو بیاره اینجا.یا ساعتهایی که بچه پیشه عمشه هماهنگ کن برو ببینش. یا گاهی خودت بچه رو ببر همون پارک سرکوچشون وبرش گردون.دیگه خونشون رفتن معنی نداره عزیزم. کارتو اونجا تموم شده. سرم را انداختم پایین و چیزی نگفتم. مامان وقتی سکوت من را دید، ادامه داد: – می فهمم راحیلم، بالاخره آدم دل بسته میشه، سخته دل کندن، ریحانه ام بچه ی تو دل بروییه، همون روزای اولی که باهم می رفتیم خونشون ازش خوشم امد.ولی خوب، الان دیگه نری بهتره. چشمی گفتم و کفش هایم را پوشیدم و راه افتادم. امروز با آرش کلاس نداشتم وقتی وارد محوطه ی دانشگاه شدم، دیدم یک گوشه ایستاده وبه روبرویش نگاه می کند. با دیدن من بلند شد، نگاه سنگینش را احساس می کردم ولی سرم را بلند نکردم.پاتند کردم. همین که نزدیکش شدم گفت: –سلام خوبید؟ نمی دانستم الان باید جواب بدهم یانه.همین جواب سلام دادنها باعث شد الان توی این شرایط قراربگیرم. جوابی بهش ندادم و راهم را کشیدم و رفتم، بزار بگه اجتماعی نیستم یا اداب معاشرت نمی دانم. نباید برایم مهم باشد. بین کلاسها، داخل محوطه چشم چرخاندم ولی ندیدمش.وقتی سعیده دنبالم امد.سوگندو سارا هم بامن بودند، آنهاراهم تا ایستگاه مترورساندیم. بعد بلافاصله سعیده پرسید: –آقا خوش تیپ نبودچرا؟نیومده بود ــ ساعت اول که بود.بعد نمیدونم کجا رفت.بعد قضیه ی محوطه را برایش تعریف کردم، سعیده کلی غر زدوگفت:–راحیل داری اشتباه می کنی.وقتی رسیدیم خانه خاله و مادر و اسرا منتظرنشسته بودند. خاله بر عکس مادرم چاق بودو قشنگی مادرم را نداشت. ولی خیلی دل مهربانی داشت. برای همین من خیلی دوستش داشتم. بعد از امام زاده و زیارت، سعیده شام مهمانمان کردو کلی توی خرج افتاد. بعدهم خاله یک بسته ی کادوپیچ شده راروی میزگذاشت و گفت: –راحیل جان خاله، تو فداکاری بزرگی در حق ما کردی، این هدیه فقط برای قدر دونیه وگرنه هیچ چیزی نمی تونه، وقت و عمرت رو که واسه سعیده گذاشتی جبران کنه. الهی خوشبخت بشی خاله. بعد از کلی تشکر و تعارف هدیه را باز کردم، یک دستبند طلا سفیدبسیار زیبا بود. با خوشحالی صورت خاله ام را بوسیدم و گفتم: – خاله جان این چه کاریه، آخه خودتون روخیلی زحمت انداختید. سعیده ام جای من بود همین کار رو می کرد. ما باهم یه خانواده ایم. خاله اشک توی چشم هایش جمع شدو گفت: –فرشته ی نجات سعیده شدی. الهی عاقبت بخیر بشی عزیزم. و دوباره من را بوسید. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 دشمن شناس بود و سربازِ بی بدل بود فرزندِ بی مثالِ جنگاور جمل بود شمشیر میکشید و «سر» روی خاک میریخت مثل علیِ اکبر(ع) در رزم، بی مثل بود ارثیۂ پدر بود عشقِ عمو حسینش(ع) در کربلا شد اثبات، عشقی که بی خلل بود 💔🥀
حاج‌سيدمجید_بنی‌فاطمه_قاسمم_بعد_عمو_ماه_بنی‌هاشم.mp3
4.51M
🏴 شور | قاسمم بعد عمو ماه بنی‌هاشم 🎤 سید مجید بنی فاطمه 🖤@Gilan_tanhamasir
🍃🌸 سلام و عرض ارادت خدمت همه دوستان و سروران گرامی 🍃🌸 صبح همگی بخیر و نیکی 🍃🌸 به رسم ادب با سلام بر ارباب بی کفن روزمون رو شروع می کنیم. ✨✨ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ🖤 ☔️@Gilan_tanhamasir
1_379577280.mp3
8.4M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای 🌷شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه 🔸 روز ششم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | نیروی مقاومت مردمی، بینی صهیونیست‌ها را به خاک مالید 🔻رهبر انقلاب: صحنه وقتی در اختیار مردم قرار گرفت، پیش خواهد رفت. شما الان نگاه کنید، در ظرف کمتر از ده سال مقاومت لبنان بر ارتش جرّار صهیونیستی چند بار فائق آمد؛ [اوّل‌] مقاومت لبنان، بعد مقاومت فلسطین. مقاومت لبنان، اوّل صهیونیست‌ها را از جنوب لبنان بیرون کرد؛ بعد در جنگ ۳۳ روزه، بینی صهیونیست‌ها را به خاک مالید. آمریکا صهیونیست‌ها را کمک کرد، خیانتکاران داخلی کمک کردند امّا نیروی مقاومت - که نیروی مردمی بود، با ایمان بود، با هدف بود، میفهمید دارد چه‌کار میکند - توانست همه‌ی اینها را از عرصه خارج کند. ۱۳۹۳/۱۱/۲۹ 🗓️ بیست و سوم مرداد، سالگرد پیروزی مقاومت ۳۳ روزه حزب الله لبنان در برابر رژیم صهیونیستی (روز مقاومت اسلامی) گرامی باد. ✅@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#حدیث_روز #یا_حسین_علیه_السلام #تنها_مسیری_ام 🥀@Gilan_tanhamasir
. حـاج‌قـاسم‌گفتہ‌بـود:↯ خـدایـاثࢪوت‌چشمانم‌ گوهࢪاشڪ‌بࢪحسین‌؏فاطمہ‌استـ :) ...♥️ ‌⭕️ قاسم‌ابن‌الحسن رفت تا بهانه بدهد به دست قاسم‌‌های خمینی و خامنه‌ای برای قد کشیدن و بزرگ و باشکوه شدن 👤 حسین یکتا .
⛔️ تمامی ورودی‌های گیلان بسته شد ▪️فرمانده انتظامی گیلان گفت: از امروز ۲۴ مرداد به مدت شش روز از ورود کلیه خودرو‌های غیر بومی به استان گیلان جلوگیری می کند. ▪️سردار ملکی با اشاره به دستور ستاد ملی مدیریت کرونا مبنی بر ممنوع شدن سفر‌های بین استانی از ۲۴ مرداد تا ۵ شهریور به هموطنان سایر استان‌ها توصیه کرد: از سفر به گیلان خودداری کنند و در صورت مشاهده سفر گردشگران به این استان توسط ماموران پلیس باز گردانده می‌شوند. ▪️وی همچنین از گیلانی‌ها نیز خواست برای سفر به سایر استان‌ها برنامه ریزی نکنند، زیرا بر اساس مصوبه ستاد ملی مقابله با کرونا خروج از گیلان همچون ورود به این استان ممنوع است. ▪️فرمانده انتظامی گیلان با اشاره به مسافرانی که قبل از محدودیت‌های اعلام شده وارد استان شده اند تاکید کرد این عزیزان ۴۸ ساعت فرصت دارند تا از گیلان خارج شوند. ☔️@Gilan_tanhamasir