eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
802 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 قطب شمال در مرز روسیه و کانادا به مدت 30 ثانیه به این بزرگی بالا میاد و بعد برای 5 ثانیه جلوی را می گیرد و سپس بلافاصله غروب می کند‌. فوق‌العاده زیباست. 👌 دیدنش خالی از لطف نیست.😊💐 🌷@Gilan_tanhamasir
سلااااااام دوستان و همراهان گرامی🌹 صبح دومین روز هفته تون بخیر و نیکی باد💐 امیدوارم که خیرات و برکات فراوانی، روزی این روز و هر روز شما باشد🌺☺️ لبخند بر لب، امید در دل، با عزمی استوار💪 پیش به سوی ساختن روزی زیبا و لذت بخش برای خودمون و خانواده مون👌 برقرار و شاد باشید😊🌹
ziyarat-ashura-011.mp3
12.64M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای حاج میثم مطیعی ، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز بیست و هفتم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
❇️ پیام تشکر رهبر انقلاب اسلامی از کاروان کشورمان در ۲۰۲۰ توکیو 🔸 با پایان کار کاروان وزرشی ایران در پارالمپیک ۲۰۲۰ توکیو، حضرت در پیامی از کاروان کشورمان تشکر کردند. 🔹متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: بسمه تعالی از کاروان سرافراز پارالمپیک که بار دیگر با مدال آوری خود، ملت ایران را خوشحال کردند صمیمانه تشکر میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۰/۶/۱۳ کاروان ایران در پارالمپیک ۲۰۲۰ توکیو موفق به کسب ۲۴ مدال (۱۲ طلا، ۱۱ نقره و ۱برنز) شد. 🇮🇷@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 منشاء معضلات فضای مجازی؟ فضای مجازی مانند بسیاری از فناوری هایی که تا امروز بشر به وجود آورده و وارد زندگی خود کرده و مشکلات و معضلات متعددی به دنبال داشته است. این معضلات که در برخی مواقع به بیماری های فردی و اجتماعی تبدیل می‌شوند ناشی از درک نامناسب فناوری و امکانات مرتبط با آن است. 📚 راهنمای فرزندپروری در عصر دیجیتال 🌐@Gilan_tanhamasir
♦️موافقت دولت عراق با حضور ۳۰ هزار ایرانی در مراسم اربعین 🔹در نشست امروز کابینه وزیران دولت عراق به ریاست «مصطفی الکاظمی» نخست وزیر این کشور، با ورود ۳۰ هزار و ده هزار نفر از زائران کشورهای عربی و سایر کشورها برای شرکت در مراسم اربعین موافقت شد. 🔹این زائران فقط می‌توانند از طریق مرز هوایی و با در دست داشتن تست منفی PCR با تاریخ کمتر از ۷۲ ساعت قبل از ورود به عراق می‌توانند در امسال شرکت کنند. 🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت64 به اسرا گفتم تابلو را روبروی تختم نصب کند. تا هر ر
با آلارم گوشی‌ام برای نماز بیدار شدم، با کمک عصایی که کمیل آورده بود بلند شدم و وضو گرفتم وکنار تختم سجاده ام را پهن کردم و نمازم را خواندم. بعد باخودم فکر کردم کلا گوشی ام را خاموش کنم وکناربگذارمش، تا اگر آرش پیامی فرستاد نبینم. ولی اگر دیگران دلیلش را پرسیدند چه بگویم؟ یا اگرکاری پیش آمدکه مجبوربه استفاده بودم چه... قدیم هاچقدرمردم بدون موبایل راحت زندگی می کردندوآرامش داشتند. یا می توانم یک ترم مرخصی بگیرم و به دانشگاه نروم...آن هم نمی شود باید دلیل محکمی برای مرخصی داشته باشم..البته این کارها پاک کردن صورت مسئله است. بایدبتوانم مشکلم را حل کنم. پاهایم را دراز کردم و تکیه دادم به تخت و خیره شدم به مهر...خیلی راهها ازذهنم می آمدو می رفت، ولی نتیجه ایی نداشت.قرآن را برداشتم و بازش کردم. سوره جاثیه آمد. نگاهی به معنی آیه انداختم، آیه ی 15 بود. نوشته بود: ✨✨" هرکس کار شایسته کند به سود خود اوست،وهر که بدی کند به زیانش باشد.سپس به سوی پروردگارتان برگرداننده می شوید." بارها و بارها خواندمش و به این نتیجه رسیدم که باید بیشتر روی خودم کار کنم و صبور باشم. وبرای این صبور بودن باید ذهنم را کنترل کنم، بلند شدم و روی تختم دراز کشیدم و تسبیح به دست شروع به ذکر گفتم. ✅ ذکر چقدر راهکار خوبی است برای . با احساس حرکت دستی روی موهایم چشم هایم را باز کردم. مادرم بود، با لبخند گفت: –صبحانه نخوردیم که بیدار شی با هم بخوریم. دست هایش را با دو دستم گرفتم و ماچ آبداربه رویشان زدم و گفتم:– سلام صبح بخیر.خیلی خوابیدم؟ او هم با پشت دست صورتم رو ناز کردو گفت: –سلام دخترگلم، ساعت ده به نظرت خیلیه؟ــ اره خوب، اینجوری حسابی پشتم باد می خوره. نیم خیز شدم و گفتم:– از امروز باید یه برنامه واسه خودم بنویسم که تا آخر تعطیلات یه خروجی خوب داشته باشم. مامان درحال بلند شدن از روی تختم گفت:– چی ازاین بهتر.بعد از صبحانه کتابهایی که باید می خواندم را روی میز کنار تختم گذاشتم همینطور کارهای خیاطی ام و اذکاری که برای صبر بیشتر می خواستم تکرارکنم را نوشتم و کنار کتاب هایم گذاشتم. نزدیک ظهر بود که گوشی‌ام زنگ خورد، سوگند بود، خیلی هم شاکی، چون قرار بود فردای روزی که تصادف کردم به خانه شان بروم و کارم را نشانش دهم. با اعتراض گفتم: –به جای این که من شاکی باشم توهستی؟ اصلا سراغی می گیری که چه بلایی سرم امده. با نگرانی پرسید: –اتفاقی افتاده؟باور کن راحیل تا نیم ساعت قبل سال تحویل مشغول دوخت و دوز بودم.سرمون خیلی شلوغ بود.دلم برایش سوخت و دیگر چیزی نگفتم، فقط داستان تصادفم را تعریف کردم. خیلی ناراحت شدو گفت: –سارا امده اینجا، خواستم بگم تو هم با سعیده بیا دور هم باشیم.با این اوضاع ما میاییم اونجا. سارا گوشی را گرفت و چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم و بعد دعوتش کردم که با سوگندحتما بیاید. اسرا که وسط تلفن من امده بود داخل اتاق، لبش را به دندان گرفت و گفت: –ناهارو افتادن نه؟خنده ایی کردم و گفتم: –آره دیگه، به مامان میگی سه تا مهمون داریم. سعیده رو هم زنگ بزن بیاد.اسرا با هیجان نگاهی به اتاق انداخت وبه صورت نمایشی چنگی به صورتش زدو گفت: –وای! خاک برسرم، اتاق رو نگاه کن، حسابی به هم ریخته، بعد با عجله بیرون رفت. طولی نکشیدکه برگشت و شروع به مرتب کردن اتاق کرد.وقتی بچه ها امدند با دیدن انگشت پایم باتعجب گفتند: –چرا گچ نداره؟ ما ماژیک آورده بودیم روش یادگاری بنویسیم. –آخه سخته انگشت رو گچ بستن، واسه همین اینو بستن. موقع نماز همه رفتند برای وضو و من چون وضو داشتم همانجا کنارتختم سجاده ام را انداختم تانمازم را بخوانم. سارا بسته ی کادو شده ایی را از کیفش درآورد و گفت: –راحیل جان قابل تو رو نداره.باتعجب نگاهش کردم و گفتم: –این چه کاریه آخه، کادو واسه چی؟ با مِنو مِن گفت: –دیگه همین جوری گفتم اولین باره میام دست خالی نباشم. اشاره کردم به دسته گل کوچکی که آورده بود و گفتم:– همین بس بود دیگه، اینجوری شرمنده میشم.با خجالت گفت: – نه بابا، دشمنت شرمنده.بعد فوری کادو را برداشت و گفت: –اشکالی نداره بزارم توی کمدت؟ اگه میشه بعدا بازش کن. مشکوکانه نگاهش کردم و گفتم: –نه چه اشکالی داره. دستت درد نکنه.بعد ازخوردن ناهار سوگند گفت: – حالا که تو ناقص شدی و خونه نشین. می خوای چند روز یه بار بیام خونتون وبقیه خیاطی رو بهت بگم؟ــ نه، اینجوری اذیت میشی، بزار بعد تعطیلات.ــ باشه، هر جور راحتی. سعیده گفت: – اگه خواستی بری من می برمت، اصلا غمت نباشه.ــ نه، سعیده جان، بمونه بعداز تعطیلات بهتره.سارا از وقتی کادو را داده بوددر فکر بود. اشاره ایی کردم و پرسیدم:– خوبی؟ لبخندی زدو گفت: –ممنون بعد یهو بلند شدو گفت:– من دیگه برم. ✍ .. 💐@Gilan_tanhamasir
🌙 📌 رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: « من کثرت صلاته بالیل حسن وجهه بالنهار؛ هر که بیشتر نماز شب بخواند هنگام روز است.» 📒 نهج الفصاحه ص ۵۸۰ ⛅أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج 🌷@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌱 سلام به صبح☀️ سلام به زندگی که برای بودنش زنده ایم سلام به مهربانی🌷 که همه بهش محتاجیم سلام به شما دوستان مهربان الهی حالتون خوب و صبح زیباتون بخیر😊☕️
ziyarat-ashura-011.mp3
12.64M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای حاج میثم مطیعی ، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز بیست و هشتم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
❤☘❤☘❤☘❤ ❤قبل از ازدواج باید بدانیم👇 ⚠️ تصورات غیرمنطقی از رابطه نداشته باشیم! 🔻گاهی می‌بینیم دو نفر از همدیگر می‌خواهند طلاق بگیرند بدون اینکه با همدیگر اختلاف خاصی داشته باشند! حتی تا به حال نه یک دعوا داشته‌اند در زندگی‌شان، نه اختلاف نظر، نه هیچ‌چیز دیگری که معمولا از عوامل طلاق تصور می‌کنیم. یکی از ریشه‌های اینجور طلاق‌ها توقع زیادی از نوع رابطه بین زن و مرد هست. 🔻 به آن معنا که خودش را برای من بکشد، تا من را می‌بیند غش کند، از نبود من دق کند، با بودن من شاد شود؛ این‌ها توقع‌هایی هستند که معمولا توسط فیلم و سریال‌ها به مردم القاء شده‌اند و تصویر غیرمنطقی‌ای از یک رابطه برای ما ساخته‌اند. 🔻توقع عشق و محبت بیش از حد باعث نابودی زندگی خواهد شد. زیرا آن هیجان زودگذر و سطحی اوایل ازدواج بعد از مدتی برای انسان عادی می‌شود و دیگر آن حرارت غیرطبیعی‌ای که اول ازدواج دختر و پسر به همدگیر داشتند در ادامه طبیعتاً نخواهد بود. @Gilan_tanhamasir❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1149515994.pdf
1.48M
💥 بهترین جزوه درمانی بیماری 🔶 ارائه شده توسط "اساتید طب سنتی کشور" ✅ مطالعه و انتشار این جزوه صدقه جاریه محسوب میشود... 💢 💢 🌺 @IslamlifeStyles 🌺@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💥 بهترین جزوه درمانی بیماری #کرونا 🔶 ارائه شده توسط "اساتید طب سنتی کشور" ✅ مطالعه و انتشار این جز
سلام و عصر بخیر خدمت شما عزیزان و سروران گرامی 🌹 👆🏼❇️ مطالب این جزوه رو بنده خوندم و با برخی از اطباء هم مشورت کردم و فرمودند که جزوه خوبی هست. حتما این جزوه رو برای همه دوستان و آشنایان خودتون ارسال کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ مستندی از حرم مطهر امامزاده آقا سید جلال الدین اشرف (علیه السّلام) در شهر ، استان گیلان ☔️@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت65 با آلارم گوشی‌ام برای نماز بیدار شدم، با کمک عصایی که کمیل آورده
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 بعد از رفتن بچه ها سعیده ماند و من هم قضیه ی کادو را برایش گفتم، فوری بلندشد وکادو را آورد. می خواست بازش کند که خشکش زد. نگاهش را دنبال کردم دیدم با خودکار روی کاغذ کادو نوشته شده، از طرف آرش. خون به صورتم جهید، آب دهانم را قورت دادم و گفتم: –ولی سارا که گفت از طرف خودشه. با صدای پیام گوشی ام، برداشتمش و بازش کردم. سارا بود.بعد از عذر خواهی گفته بود که آرش خواهش کرده هر طور شده هدیه را به دستم برساند. اوهم اول خانه ی سوگند رفته و ازاو خواسته مرادعوت کندبه خانه شان، ولی وقتی دیده نمی توانم بروم خودش امده. موقع دادن کادوحرفی نزده چون ترسیده قبول نکنم. هنوز پیام را می خواندم که دیدم سعیده کادو را باز کرد و هینی کشید و گفت: – وای چقدر نازه. سه شاخه گل طلایی رنگ فلزی که درون قاب فلزی سیلوری جای داده شده بود. کنارش هم یک جا کلیدی که دوتا قلب پارچه ایی، که در هم تنیده بودند، آویزان بود. کنارش هم یک پاکت بود. سعیده فوری پاکت را باز کرد، نامه بود.به طرفم گرفت وگفت: – بیا خودت بعدا بخون. حالم بد بود، نامه را گرفتم و با خودم گفتم نباید بخوانمش، ممکن است چیزی نوشته باشد که با خواندنش سست شوم. من که خودم را می شناسم، پس چرا کاری کنم که اوضاع بدتر و دل تنگی ام بیشتر شود. با این فکرها بغض راه گلویم را گرفت و تنها کاری که آن لحظه به ذهنم رسید پاره کردن نامه بود. سعیده هاج و واج به دستهایم نگاه می کرد. –لااقل می ذاشتی من بخونم ببینم چی نوشته، چرا پاره می کنی؟ بعد چشمکی زدو ادامه داد: –شاید اصلا جزوه دانشگاه باشه، روزی که نرفتی رو برات نوشته فرستاده باشه بابا. چرا اینجوری می کنی؟ یعنی تو ذره ایی حس کنجکاوی نداری؟ بعد تکه ایی از کاغذهایی که در دستم بود را گرفت و شروع کرد به خوندن. "راحیل جان ما باید دوباره با هم حرف..." کاغذ را از دستش گرفتم وبا همون بغض گفتم: – سعیده حوصله ندارما. سعیده نچ نچی کرد. –من فکر می کردم مثلث عشقی تو فیلم هاست، بعد کمی فکر کرد و گفت: – البته واسه شما از مثلث گذشته، دیگه شده مربع عشقی، راستی اون پسره که باهاش تصادف کردی بهت زنگ نزد؟ کلافه گفتم: –چرا زد، گوشی و دادم مامان، یه جور محترمانه دکش کرد. کاغذهای پاره شده را مچاله کردم و به دستش دادم و گفتم: – اینارو ببر بنداز سطل اشغال، یه نایلون رنگ تیره هم بیاراین خرت وپرت ها رو بریز داخلش تا بعدا پسش بدم. کاغذها را گرفت و گفت: –چه سنگ دل. بعد دوباره زیرو روی کاغذها را نگاه کرد. – یعنی جزوه نبوده؟ ولی راحیل پسره زرنگه ها، هدیه فرستاده که توتعطیلات هی نگاهش کنی تا یه وقت فراموشش نکنی. بعد نگاه گنگش رابه چشم هایم چسب کرد. – ما که نفهمیدیم تو چته، یه بار به خاطرش خودت رو میندازی زیر موتور، یه بارم بر می‌داری جزوه پاره می کنی. این پسره هم یه چیزیش میشه ها، مثل زمانهای قدیم، که چاپارها نامه می بردن.نشسته نامه نوشته، داده یکی بیاره. به نظر من که جفتتون خولید باهم دیگه خوشبخت میشید. آنقدر منقلب بودم که انگار حرف های سعیده را متوجه نمی شدم. –بدو سعیده یه وقت اسرا میاد تو اتاقا. بعد از رفتن سعیده، جا کلیدی قلبی رادستم گرفتم، چقدرعاشقانه بود. حس می کردم ذهنم بدون این که خودم متوجه باشم کم‌کم وارد استخری ازیاد آرش شده است، برای نجات نیازبه یک غریق ماهر و قوی داشتم. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام و عرض ارادت به شما دوستان نازنین🌹 احوالتون چطوره؟ خوبید؟😊 امیدوارم در این صبح دلنشین امید و تندرستی مهمون وجودتون باشه🌺 ان شاءالله که از مطالب کانال استفاده میکنید و لذت میبرید💖 ما رو به دوستانتون که معرفی میفرمایید؟ درسته؟☺️
ziyarat-ashura-011.mp3
12.64M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای حاج میثم مطیعی ، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز بیست و نهم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir