eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
786 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 توزیع کتب درسی از فردا 🔹برای سال تحصیلی جدید بیش از ۱۴۶ میلیون جلد کتاب درسی چاپ شده که همه آنها از طریق مدارس توزیع خواهند شد. 🔸طبق اعلام قبلی سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی، دانش آموزانی که مدرسه محل تحصیل خود را تغییر داده‌اند تا ۳۱ شهریور فرصت دارند برای اصلاح نشانی مدرسه محل تحصیل خود اقدام کنند. ❇️ @Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت69 گوشی را که باز کردم چند پیام از آرش داشتم. بعد از
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 از حرفش احساس خوبی پیدا نکردم واسه همین گفتم: – اگه اجازه بدید من دیگه برم. با تعجب گفت: –به این زودی؟ حداقل دمنوشتون رو بخورید. ــ میل ندارم، ممنون. میشه یه آژانس برام خبر کنید. این بار نگاهم کرد و ڴفت: – خودم می رسونمتون. ــ نه، ریحانه خوابه، زا به راه میشه. ــ به خواهرم میگم بیاد پیشش. ــ دوباره مخالفت کردم و گفتم: به اندازه کافی امروز زحمت... نگذاشت حرفم را تمام کنم. – مادرتون شما رو به من سپرده باید خودم ببرمتون. سویچ را برداشت و کنار در منتظرم ایستاد.از اتاق ریحانه رو اندازش را آوردم و رویش کشیدم. خم شدم و بوسه‌ایی از لپ نرمش کردم، لپش نوچ بود. برگشتم نگاهی به کمیل که تکیه زده بود به قاب درو ما را نگاه می کرد انداختم و گفتم: – کاش بعد از غذا صورتش رو می شستیم. بچه نباید با صورت کثیف بخوابه. با تعجب گفت: –چرا؟ ــ چون خدایی نکرده اجنه ممکنه به بچه ها نزدیک بشن. بچه که بودیم، مادرم همیشه می‌گفت بعد از غذا دست و صورتمون رو بشوریم، حتی گاهی شبها قبل از خواب چک می کرد دست و صورتمون کثیف نباشه. بزرگتر که شدم یه روز ازش دلیل کارش رو پرسیدم اونم این جواب رو داد. کمیل فقط نگاهم کرد. حس شاگردی راپیداکردم که مقابل معلمش درس پس می دهد، برای تکمیل حرفهایم ادامه دادم: – پاد زهرش یه آیت الکرسیه که الان براش می خونم. نگاه تشکر آمیزی به من انداخت و گفت: –اون که درمان همه ی دردهاست... من میرم به زهرا بسپارم. بعدش بیرون منتظرتون میمونم. کلید را برداشت و گفت: –لطفا در رو ببندید و بیایید. وقتی ماشین را روشن کرد پرسید: –گوشیتون رو برداشتید؟ داخل کیفم را نگاهی انداختم و گفتم: –بله هست. مدتی به سکوت گذشت. نگاهی به گوشی ام انداختم تاببینم مادرم زنگ نزده باشد که دیدم دوباره اسم آرش، روی صفحه‌ی گوشی‌ام خودنمایی می کند.. فوری دکمه ی کناری‌اش را زدم و داخل کیفم انداختمش. روزی را یادم آمدکه سوار ماشین آرش بودم و کمیل زنگ زدتا بگوید ریحانه تب کرده.آرش بلافاصله بعد از تمام شدن تلفنم، پرسید کی بود؟ ومن تا توضیح ندادم و همه چیز را برایش نگفتم کوتاه نیامد. اما امروز چراکمیل بادیدن اسم آرش چیزی نپرسید. سکوتش نشان از این داردکه فکرش رامشغول کرده ولی به خودش این اجازه را نمیدهد که سوالی بپرسد. هر چه فکر کردم فقط به یک جواب رسیدم، شاید آرش خودش را محق تر میداند. چقدر دلم می خواست الان در مورد آرش حداقل یک توضیح مختصری بدهم تا حداقل فکر بدی درموردم نکند. سکوت را شکست وبااخم پرسید: –چرا جوابش رو نمیدید؟ گنگ نگاهش کردم و او اشاره به کیفم کردو گفت: –همون که داره خودش رو می کشه. سرم راپایین انداختم و چقدر خدارا شکر کردم که این سوال را پرسید. آرام گفتم: –قبلا جوابش رو دادم. ــ خب...یعنی مزاحمه؟ ــ نه، همکلاسیمه. با این حرف بدونه فکرم، همانطور که خیره به جلو بود لبهایش کش امدوخودش را منتظر نشان داد، برای توضیحات بیشتر، ولی وقتی ادامه ندادم، با تردید و خیلی آرام پرسید: – خواستگاره؟ با علامت سر جواب مثبت دادم. دوباره به روبرو خیره شد و گفت: – خب؟ خجالت می کشیدم برایش توضیح بدهم، ولی برای این که نسبت به رابطه‌ی من و آرش بد بین نباشد خجالت راکنار گذاشتم وگفتم: –من بهش جواب منفی دادم ولی اون دست بردار نیست. برگشت طرفم و خیلی جدی گفت: –پس چرا میگید مزاحم نیست؟ هول شدم از این کارش و گفتم: – خب، نیست، فقط اصرار داره دوباره حرف بزنیم شاید نظرم عوض بشه. این بار با خشمی که در صدایش بود و سعی در کنترلش داشت گفت مادرتون در جریان هستند؟ ــ بله، تقریبا. ــ می خواهید من باهاش حرف بزنم؟ ــ نه ممنون، چیز مهمی نیست، خودم حل می کنم. بقیه راه به سکوت گذشت و تا آخر راه اخم هایش را باز نکرد.وقتی رسیدیم خانه تشکر کردم و پیاده شدم و او به سرعت دور شد.تا خواستم دستم را روی زنگ بگذارم با شنیدن صدای آرش خشکم زد. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دعا هنگام 😴 🌸 گفتن سه بار تسبیحات اربعه 🌸 سه بار خواندن سوره توحید 🌸 چهارده بار صلوات به نیابت 14معصوم 🌸 طلب مغفرت برای تمام مومنان و مردگان 🌸 گفتن تسبیحات حضرت زهرا(س) 🌸 خواندن آیت الكرسی،فلق،ناس و كافرون 🌸 خواندن این دعا كه به منزله ی هزار نماز است: ✨ یَفْعَلُ اللهُ ما یشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ هر طلوعی تولدی دوباره است ✨ و هر تولدی شروعی دوباره ✨ روزتان به پاکی باران ✨ و طراوت شبنم ✨ و به شادابی گلها در زندگی هیچ چیز مهم تر از این نیست که قلباً در آرامش باشی ...❤️💐
ashoura-ali-alizadeh.mp3
9.62M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای مداح علی علیزاده، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز سی و سوم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
🍂 نگاه مثبت به زندگی داشته باشید. 🕋 قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ.... (یوسف /٢٣) ⚡️ترجمه: يوسف گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته. 🍁 حضرت یوسف در شرایطی این جمله را گفت که: از خانواده اش دور بود. برادرانش به او ظلم کرده و در چاه انداخته بودند. بعنوان برده فروخته شده بود. زن عزیز مصر دستور گناه به او داده بود...... 🍃 اما در همه این سختی‌ها، به این توجه داشت که خدا ربّ و کارگردان زندگی اوست و حتما برایش خیر می خواهد و پاداش سختی ها و صبرش را می‌دهد. بنابراین در اوج بلاها، زیبایی می دید و آرامش داشت. 🌺@Gilan_tanhamasir
🌹 دعای هر روز ماه صفر ┅┅──.─────.✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿. 🌸 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❥ قدرت جذب شما، بشدت وابسته است به " میزان توجهِ شما، به نیازهای طرف مقابل! " اینکه شما انسانِ پرمشغله، شلوغ، و پردغدغه‌ای هستید؛ اصلاً از شما، توجه به نیازهای دیگران، مخصوصاً آنانکه حقی بر گردن شما دارند را، ساقط نمی‌کند! ☜ شما به میزان توجهی که به نیاز دیگران، و اهتمامی که در رفع آنها دارید؛ ❥ در قلب دیگران نفوذ کرده و عشقتان برایشان ماندگار خواهد بود. 🌷@Gilan_tanhamasir
سلام.وقتتون بخیر 3فرزند پسر دارم 7و4و3 ساله.مدتی هست در رفت و امدهایی که با یکی از نزدیکان داشتیم از بچه اونها حرفای زشت یاد گرفتند.و با شدت خاص و تکرار میگن. ما اصلا این حرفها را نداشتیم و برامون خیلی سنگین بود .چندین بار نادیده گرفتیم ولی تکرار کردند و حتی برخورد فیزیکی هم شدند(متاسفانه,خدا ببخشه) راهنمایی میخواستم چکار باید کرد؟ چرا اینهمه گیراییشون نسبت به افعال و حرفای زشت زیاده و تکرار میکنند. 〰〰〰〰〰〰〰🌟 خانم دکتر پاسخگوی این سوال هستند. سلام. در رابطه با فحاشی کودک چند نکته بسیار مهم است. 1⃣ کودک را یاد نگرفته است بنابراین 🔸 خودتان_الگوی_خوبی باشید . اینکه شما در مسیر تادیب کودک به کتک کاری رسیده اید نشان از عدم مدیریت خشم در خود شماست. گرچه شما فحش های جدیدی که کودک از بستگان اموخته را استعمال نمی کنید اما احتمالا حرف های بد سبک تری را بکار می برید و این یعنی عدم مدیریت کنترل خشم در خودتان . بنابراین اولین قدم این است که الگوی خوبی باشید 🔸به کودک آموزش دهید در هنگام عصبانیت به جای فحاشی ناراحتی شان را ابراز کنند. 2⃣ به کودک آگاهی بدهید. دریک جلسه دوستانه یا موقع داستان شبانه به کودک در رابطه با فحاشی آگاهی بدهید. بگویید حرف های زشت چقدر شخصیت افراد را خراب می کند. یک کودک شاخص فرهنگ یک خانواده است. می توانید در قالب داستان دینی، داستان های کودکانه و یا خاطرات شخصی تون زشتی این عمل را بازگو کنید. 3⃣ دوری از محیط های نامناسب رفت و امدتان را با خانواده ای که کودک فحاش دارد را به حداقل برسانید. کارتن ها و انیمیشن هایی ‌که بددهنی ،خشونت... دارد را حذف کنید. 4⃣ قوانینی برای حرف بد بگذارید و کودک را از عواقب آن اگاه کنید. در شرایطی که کودک عصبی است با خشونت عواقب حرف بد را نگویید بلکه در شرایط نرمال و ارام قوانین را بگویید وبرای استفاده از حرف بد تنبیه متناسب قرار دهید. بعنوان مثال کسی که حرف بد زد باید دهانش را سه با بشوید تا کثیفی و الودگی دهانش بطرف شود.. کسی که برای بار دوم حرف بد زد باید حتما مسواک بزند تا الودگی و کثیفی دهانش پاک شود.. در مرتبه بعد اگر حرف بد بزند حتی با مسواک هم برطرف نمی شود باید حمام کند... 5⃣ تشویق کودک هنگام کنترل خشم و حرف بد نزدن (تشویق غیرفوری) ♨️چند نکته 🔺 اگر کودک برای جلب توجه حرف بد می زند خود را حساس نشان ندهید اما طبق قانون برخورد کنید. 🔺بدون خشم و عصبانیت طبق برنامه ای که با خود کودکان ریخته اید عمل کنید 🔺در تعیین قانون حرف بد، تنبیه، تشویق.... از خود کودکان کمک بگیرید 🔺می توانید از کودکان بخواهید قوانین را خودشان نقاشی کنند و به اتاق بزنند 🔺می توانید در پاداش از تاکتیک ستاره دادن استفاده کنید 🔺تربیت یک کودک(انسان) صبر، برباری، استمرار و پیگیری می خواهد . کودکان بطور اتفاقی خوب نمی شوند. نیاز به مهارت و اموزش دارند. 🔺در بازی های کودکان شرکت کنید و در رابطه با اسباب بازی ها و در بازی هایتان بحث آموزش عدم فحاشی و کنترل خشم را به کودک آموزش دهید. 🔺نوعا با وجود چند کودک و کار مشارکتی بهتر می توان موفق بود. موفق و شادکام باشید🌹 @MoshaverTM @Gilan_tanhamasir 〰〰〰〰〰〰〰🌟
رهبر قرآنی😍 📩 رهبرانقلاب: این حرکت قرآنی در کشور ما باید ادامه پیدا کند. ما از قرآن دوریم، از آن بیگانه ایم، از مفاهیم آن دوریم. باید تلاش کنیم که مفاهیم قرآنی جزو مفاهیم رایج و گفتمانهای عمومی ملتهای ما قرار بگیرید. ۹۶/۲/٧ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹@Gilan_tanhamasir
💥 برگزیدگان مسابقات استانی قرآن کریم گیلان معرفی شدند+ اسامی ▪️رئیس اداره امور قرآنی اداره کل اوقاف و امور خیریه گیلان گفت: چهل و چهارمین دوره مسابقات استانی قرآن کریم اوقاف استان گیلان با معرفی نفرات برتر به کار خود پایان داد. 👇👇 https://www.8deynews.com/615834 ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Kht7cn(1).mp3
1.7M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ‌ با پای پر ورمم 💔 دردسر حرمم 😭 شهادت سه ساله اباعبدالله الحسین حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها تسلیت باد. علیه السلام 🥀@Gilan_tanhamasir ══════✿═════
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت70 از حرفش احساس خوبی پیدا نکردم واسه همین گفتم: – اگ
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 –چندلحظه صبرکنید. هاج و واج نگاهش کردم، قلبم بعدازچند لحظه به کار افتاد و دیوانه وارخودش را به قفسه ی سینه ام کوباند، بالاخره نگاهم را از اوگرفتم وپخش زمین کردم. با قدمهای بلند خودش را به من رساند. صدای قدم هایش اکو شد درسرم. زانو زد جلوی پاهام و نگران گفت: –چی شده؟ تصادف کردید؟ یا زمین خوردید؟ با این کارش تپش قلبم بیشتر شد، صورتم داغ شد، یک قدم عقب رفتم ولی تعادلم رانتوانستم حفظ کنم، برای نیفتادن، خودم رابه دیوارچسباندم وعصایم به زمین افتاد. فوری عصارادستم دادوباغم نگاهم کرد. سعی کردم نگاهش نکنم، با صدایی که لرزشش پیدا بود گفتم: –نامه بَرتون بهتون نگفته؟ کنارم ایستادو گفت: –حتی نمی خوای نگاهم کنی؟ منظورت ساراست؟ مگه اون امدنی تو اینجوری بودی؟ سرم رابالا آوردم، ماتش شدم، لاغرتر شده بود. ولی مثل همیشه خوش لباس وخوش تیپ بود. یک قدم ازاوفاصله گرفتم و بی توجه به سوالش من هم پرسیدم: –چطوری اینجا رو پیدا کردید؟ چشم هایش نم شدو گفت: –دلتنگ که باشی، هیچی آرومت نمیکنه، جز دیدنش یا شنیدن صداش. تو که گوشیت رو جواب ندادی. منم از سارا به زور آدرس گرفتم و تصمیم گرفتم اونقدر بمونم اینجا تا بالاخره از خونه بیای بیرون، ولی دیدم تو اصلا خونه نیستی...انگار می خواست طعنه ایی چاشنی حرفش کند ولی حرفش را خورد. از حرفهایش دلم ضعف رفت، واقعا چقدر درسته که میگن دل به دل راه دارد. احساس سرما می کردم، درحالی که هوا خوب بود، تمام انرژی که داشتم را جمع کردم وگفتم: –سارا کار درستی نکرده آدرس اینجا رو بهتون داده. لطفا الانم زودتراز اینجا برید، سعی کردم لرزش لبهایم را کنترل کنم برای همین به داخل دهانم جمعشون کردم و ادامه دادم: – اینجا مارو می شناسند. چشم هایش تمنا را فریادمیزدند. خیلی مهربان گفت: – پس خواهش می کنم چند دقیقه بیایید داخل ماشین بشینید باهم حرف بزنیم. چطور می توانستم قبول نکنم، دلم سرکش شده بود. یقه ی قفسه ی سینه ام راگرفته بودوبرایش قلدری می کرد. سرم را پایین انداختم و فکری کردم، یک آن، انگار تمام قول و قرارهایی که با خودم گذاشته بودم یادم آمد، به خودم نهیبی زدم، که "مگر نمی خواهی تمامش کنی، پس دیگرحرفی نمانده". در دلم از خدا کمک خواستم. به چشم هایی که با محبت نگاهم می کرد چشم دوختم و نمیدانم این همه قدرت را از کجا آوردم، سیلی محکمی به دلم زدم. یقه ی قفسه ی سینه ام رارها کرد و در گوشه ایی سنگ شد. – من حرف هام رو قبلا به شما گفتم، دیگه حرفی نمونده، لطفا مزاحم نشید. کاری نکنید که به خاطر مزاحمت های شما ترک تحصیل کنم و دیگه دانشگاهم نیام. لطفا از اینجا بریدو دیگه ام سراغم نیایید. شما یه خواستگاری کردید منم جواب منفی دادم تموم شد رفت، چرا اینقدر پیله می کنید. بعد زنگ را فشار دادم. خودم هم می دانستم که تمام نشده، می دانستم که دل منم پیله کرده ... انگار خرد شد، مبهوت نگاهم می کرد، از جایش تکان نخورد. مثل مجسمه شده بود. در را که زدند، فوری داخل شدم و محکم بستمش. باصدای بسته شدن درچیزی درقلبم فروریخت، پشت در نشستم و بغض نشسته در گلویم را آرام آرام رها کردم واز خدا خواستم که بتوانم فراموشش کنم. صدای رفتنش را نشنیدم، حتی صدای روشن شدن ماشینش را. یعنی هنوز نرفته بود. با خودم گفتم بروم بالا و از پنجره نگاهی بیندازم. به پاگرد که رسیدم از پنجره نگاه کردم همانجا نشسته بودو سرش پایین بود... ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرض سلام و ارادت خدمت شما سروران ارجمند 🤚 صبحتون بخیر و عافیت الهی🌺 خوبید ان شاءالله؟ ◾️سالروز شهادت دردانه آقا ابا عبدالله الحسین(ع) (س) رو تسلیت عرض میکنیم. هرکجا که هستید ازخداوند مهربان حال عمیقاً خوب رو براتون آرزومندم.......🌷 الحمدالله امروز هم درخدمت شما عزیزان هستیم.......🌷
ashoura-ali-alizadeh.mp3
9.62M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای مداح علی علیزاده، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز سی و چهارم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
💠استادپناهیان ◾رقیه ثابت کرد اگر خوب تمنا کنی؛ حسین به خرابه هم میاد... رقیه ثابت کرد اگر خوب تمنا کنی؛ حسین با سر میاد... 🥀@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥تصاویر| برپایی سفره جهانی حضرت رقیه(س) در رشت ▪️برپایی سفره جهانی حضرت رقیه(س) با حضور مادران و دختران سه تا هفت ساله در پیاده راه فرهنگی رشت برگزار شد. ▪️تصاویر بیشتر را از لینک زیر ببینید؛ عکاس : سجاد ناطقی 👇👇 https://www.8deynews.com/616176 ☔️@Gilan_tanhamasir