✅ کسی که این دوره رو به خوبی انجام بده، بسیاری از بیماری های روحیش هم از بین میره. بیماری هایی مثل افسردگی و وسواس و استرس و ترس و...
ان شالله که مورد استفادتون قرار بگیره🙏😊
🔶 یکی از اعضا میفرمودن خیییلی سخته! یه راه های آسون تر بدید!
🔹صبر کن ببینم مگه من گفتم برو انرژی هسته ای رو کشف کن؟!😊
میگم یه جا بشین و ده دقیقه به یه چیز خاص فکر کن. مثلا یه حرف الف.
واقعا از این آسون تر نمیشه گفت!👌😊
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت81 –نه دخترخالم میاد. شما زحمت نکشید. ــ چرا به ایشون گفتید؟ مارو قا
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت82
ــ شما هیچ وقت به ضرر کسی راضی نمیشید. باتعریف هایی که آقا کمیل از شما کرد، فهمیدم شما برای من از سرم هم زیادید، ولی... سکوت کوتاهی کرد و آرامتر ادامه داد:
– بر من منت بگذارید بانو...
انگار ذوقش دوباره برگشته بود. مکثی کردم و گفتم:
– آقا آرش لطفا قبل از هر صحبتی خوب فکراتونو بکنید، لطفا برای یک روز هم که شده احساستون رو بزارید کنار با منطق به این موضوع فکر کنید.
اگه شما بخواهید با کسی مثل من زندگی کنید ممکنه براتون سخت باشه ها، البته منظورم برای شما با این تفکر ممکنه سخت باشه. همینطور این سختی برای منم هست،
حتی برای خانواده هامونم ممکنه سخت باشه. لطفا تا وقتی قرار بزاریم واسه حرف زدن همه ی جوانب رو بسنجید.
بااجازتون من دیگه باید قطع کنم...
ــ خیالتون راحت باشه. من فکرام رو کردم.
ــ فعلا خداحافظ.
ــ به خانواده سلام برسونید. خداحافظ.
گوشی را روی تختم انداختم. نمی دانستم باید چکار کنم. هنوز خوب آرش را نمی شناختم،
نمی دانستم خانوادهاش چه تفکری دارند.
هر چه فکر کردم به این نتیجه رسیدم که تنها راه، آشنایی بیشتر و شناخت بیشتره. می دانستم ما هیچ وجهه مشترکی باهم نداشتیم، ولی حرفهای کمیل هم فکرم را مشغول کرده بود.
آنقدر برای زندگی آیندهام در ذهنم برنامه داشتم، ولی نمی دانم چرا وقتی آرش را در کنارم تصور می کنم رسیدن به آنها را سخت و دست نیافتنی می بینم.
نمی دانستم قبول کردن آرش درست است یا رد کردنش...
نیت کردم هفته ی بعد سه روز روزه بگیرم تا خدا راهی را جلوی پایم قراردهد.
روز سیزده بدر، خانوادهی خاله به خانهی ما آمدند.
پدر سعیده مرد آرام و کم حرفی بود، برای کشیدن سیگارش گاهی بیرون میرفت و برمی گشت. چون می دانست مادرم به دود سیگار چقدر حساس است.
سرش را با تلویزیون نگاه کردن گرم می کرد.
سعیده یک خواهرو برادر کوچکتر از خودش داشت، که مدام سر به سر هم می گذاشتند و مارا می خنداندند.
بعد از ناهار، همه با هم کمک کردیم ظرف ها را شستیم و جمع و جور کردیم.
پدر سعیده به اتاق رفت، تا چرتی بزند.
اسرا پیشنهاد داد اسم فامیل بازی کنیم. دو گروه تشکیل دادیم خانواده ماو خاله. مسعود برادر سعیده هم داور شد.
بازی را از حروف های سخت شروع کردیم. اولین حروف را مسعود "ژ" انتخاب کرد.
مادر دستش فرز بود و ما زودتر تمام کردیم.
وقتی داور چیزهایی راکه آنها نوشته بودند را خواند، همه از خنده روده بر شدیم. مثلا: اشیا را نوشته بودند، ژاکت مصنوعی...اسرا گفت:
– خاله جان ژاکت خودش شیء حساب میشه دیگه...خاله با خنده گفت: –مصنوعیش واسه محکم کاریه خاله. یا اسم حیوان را نوشته بودند ژانگولر...اسرا همانطور که از خنده روی پایش میزد گفت:
–خاااله...این که حیوان نیست، اداهای شعبده بازا یا اونا که میرن رو طناب رو میگن.
خاله قری به گردنش داد و گفت:
– وا اسرا خانم فکر کردی ما نمیدونیم حیون از "ژ" میشه"ژوژه" اگه درست می نوشتیم که اینقدر نمی خندیدید، ما خودمونو فنا کردیم خاله. اسرا ذوق زده رفت کنار خاله نشست و گفت:
–من با گروه خاله اینا، سعیده تو برو با ماما اینا...اینجا بیشتر خوش می گذره...
حدود یک ساعتی بازی کردیم که همه اش به خنده گذشت.
بعد از آن خاله برایمان کلی از خاطرات بچگیاش با مادر تعریف کرد.
حرفهای خاله که تمام شد، سعیده سرش را روی شانه ی مادر گذاشت و گفت: –خاله برامون شعر می خونی؟
مادر بوسه ایی روی موهای سعیده زدو گفت:
– از هر کی می خوای بخونم برو کتابش رو بیار، تو کتابخونس خاله.
سعیده رفت و با دیوان شهریار برگشت.
مادر کتاب را باز کردو نگاه عمیقی به صفحه ی کتاب انداخت، بعد نفسش را بیرون دادوشروع کرد به خوندن کرد.
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم
خمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودم
همه به کاری و من دست شسته از همه کاری
همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم
خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل
در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم
اگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاری
تو یار من که نبودی منم که یار تو بودم
چو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دست
ولی به باغ تو دور از تو داغدار تو بودم
به کوی عشق تو راضی شدم به نقش گدائی
اگر چه شهره به هر شهر و شهریار تو بودم.
مادر با لبخند نگاهی به جمع انداخت. همه تو حال و هوای خودشان بودند. کتاب را بست و بلند شد و گفت:
– بچه ها برم براتون میوه بیارم.
آقا یوسف هم از خواب بیدار شد و گفت:
– چایی داریم؟
مادر از آشپز خانه گفت:
– الان دم می کنم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
✿○○••••••══
💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿
سلااااام و صد سلام خدمت همه ی عزیزان پرتلاش🌸☺️
حالو احوالتون خوب خوب خوبه ان شاءالله؟
شروع پاییز تا آخرش براتون پر از حالو احوال خوب معنوی و مادی و پراز سلامتی و دلخوشی باشه ان شاءالله 💐💐💐
التماس دعای خیر دارم🙏
💐@Gilan_tanhamasir
🌷 امیرالمومنین امام على (عليه السلام) فرمودند :
🌸 اعْلَموا اَنَّ عَبْدا وَ اِنْ ضَعُفَتْ حيلَتُهُ وَ وَهِنَتْ مَكيدَتُهُ اَ نَّهُ لَنْ يُنْقَصَ مِمّا قَدَّرَ اللّهُ لَهُ وَ اِنْ قَوىَ فى شِدَّةِ الْحيلَةِ وَ قُوَّةِ الْمَكيدَةِ اَ نَّهُ لَنْ يُزادَ عَلى ما قَدَّرَ اللّهُ لَهُ؛
✍️ بدانيد كه آنچه خداوند براى انسان مقدّر كرده است ، بى كم و كاست به او مى رسد ،
☘️ هر چند در چاره انديشى و پيدا كردن راه هاى كسب روزى ناتوان باشد
👌 و نيز بيش از آنچه خداوند برايش مقدّر كرده به او نرسد ، هر چند بسيار زرنگ و چاره انديش باشد.
📚 أمالى مفيد ص 207
#حدیث_روز
🌹@Gilan_tanhamasir
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻تیزر مستند الا یا اهل العالم | پیاده روی اربعین در نگاه علیرضا پناهیان
👈🏻 مشاهده مستند و دریافت کیفیت های مختلف:
📎 Panahian.ir/post/32
#اربعین
🌺@Panahian_ir
🌺@Gilan_tanhamasir
🍂🍁 🍂🍁🍂🍁🍂
💫#نکته_سلامتی_پاییزی☺️
🔴 خوردنیها و نوشیدنیهای #رطوبتبخش مناسب فصل #پاییز، و غلبه خشکی :
- خورش کدو
- خورش بامیه
- خورش به آلو
- سوپ جو
- شوربای جوجهمرغ محلی
- حریره بادام
- شیره بادام
- آب سیب شیرین
- فرنی رقیق
- شیربرنج رقیق
- برگه هلو
- برگه زردآلو
🍏@Gilan_tanhamasir
🔴 هفته #دفاع_مقدس یاد کنیم از گزارش شبکه «الاتجاه» از اسناد سرویس اطلاعات رژیم بعث که نشون میداد؛
تجهیزات نظامی ایران که زمان پهلوی خریداری شده بود، با موافقت «فرح»، برای بمباران ایران به صدام تحویل داده شد!
خاندان پهلوی تا توانستند ایرانی کشتند؛ چه با دست خودشان چه با دست صدام...
✍️ علیرضا گرائی
🌹@Gilan_tanhamasir
🔴با حکم وزیر اقتصاد، «سعید محمد» به دبیری شورای عالی مناطق آزاد تجاری ـ صنعتی و ویژه اقتصادی منصوب شد.
❇️@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔴با حکم وزیر اقتصاد، «سعید محمد» به دبیری شورای عالی مناطق آزاد تجاری ـ صنعتی و ویژه اقتصادی منصوب ش
براشون آرزوی موفقیت داریم
خدا پشت و پناهتون دکتر "سعیدمحمد "
#تنها_مسیریهای_استان_گیلان