eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
795 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
چون دنیا شیرینیش نقده، به تو اثبات می‌کنه من شیرین نیستم!👌 نه بابا شیرینه دیگه حاج آقا!🙃 نه عزیز دلم... 💢 تو خودت، سر خودت رو کلاه گذاشتی! ⭕️ دنیا با شیرینی‌هاش به‌ تو میگه تو مالِ من نیستی، من مالِ تو نیستم، ما رو وِل کن...😒 ❌ دنیا در کنار هر لذتش زجری به تو می‌ده که حالت از دنیا به هم بخوره! هر کیفی میده بعدش چنان حالت رو بهم میزنه که ازش سیر میشی....😒 💢 میگه بابا مرده شورِ این لذتش‌ رو ببرن با این همه، کشت ما‌ رو!😠
✅ اما آخرت چون نسیه‌ست شیرین‌تره، چون از لحاظ روانشناسی یک شیرینی از خودِ اون شیرینی بالاتره، ✔️ انسان آفریده شده برای لذتی که در می‌آید و باید به سوی آن برود. ⭕️ به کی داری میگی دنیا چون نقده دلِ ما‌ رو برد؟😒 💢 دنیا چون نقد است و شیرینی‌اش نقد است و چشیدنی‌ست،دل ما‌ را نبرده است بلکه ❌ دنیا چون بیشتر، اون در ذهنِ ما هست، چون بیشتر به یادش هستیم، دلِ ما را برده....
یه جورِ دیگه مرتب بگم: ⭕️ دنیا به خاطرِ نقد بودنش دل ما را نبرده، به خاطرِ اینکه زیاد به فکرش هستیم دلِ ما را برده. آخرت به خاطر نسیه بودنش از ما فاصله نگرفته، چون به فکر آخرت و به ذکر آخرت نیستیم، دلِ ما را نبرده. ماجرا سَرِ ذکره، ماجرا سَرِ ذهنه، ماجرا سَرِ نقد بودنش نیست.❌
✅ آخرت خصوصیاتی داره برای انسان که یه ذره فکرش، یه ذره ذهنش، لذتی ایجاد می‌کنه هزاران برابرِ دنیا...👌💕 مگه ما آدم نیستیم، آدم اینجوریه، آدمِ معمولی اینجوریه‌! آدم‌های خوب چی؟ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا 🌺 ما که در مورد آدم خوب‌ها صحبت نمی‌کنیم، آدم خوب‌ها که توی بهشتن الآن... اونها که غرقن الآن... 🌹 اونها که آخرت براشون نقده. اون‌ها که دارن اونجا رو می‌بینن... اون‌ها که وصل هستن... 👈 اون‌ها که باطنِ این دنیا‌رو دارن می‌بینن... خباثت و بدی‌ها‌رو دارن می‌بینن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#پارت107 🌺 با شرمندگی گفتم: – نیازی به عذر خواهی نیست، همین که قبول کردید من حق داشتم ناراحت بشم برا
🌸 ذهنم درگیرسوالش بود. وقتی برای مادر حرفهایش را تعریف کردم گفت: –شاید به مرور بتونی اون رو هم با خودت همراه کنی، اگرم نشد، رضایت شوهر ثوابش بیشتر از روزه ی مستحبیه، بعدشم دخترم ازدواج با آرش ممکنه باعث بشه تو کمی سبک و روش زندگی‌ات رو عوض کنی. از نتیجه ی امتحان هایم راضی بودم، به جز یک درسم که، فکر کنم استادخودش نمره‌ام را کم داده بود، برای غیبت هایی که به خاطر پیش ریحانه رفتن داشتم. البته با استاد صحبت کرده بودم، گفته بود که سعی کن مشکلت را حل کنی. شاید هم حق داشته بالاخره حضور داشتن مداوم سر کلاس مهم است. برای تابستان انتخاب واحد کردم. بعد به سوگند پیام دادم وگفتم میروم پیشش تا کتاب هایی را که خواسته بود برایش ببرم. هر ترم با سوگند تعویض کتاب داشتیم. درسهایی که من پاس کرده بودم ولی او تازه آن را برداشته بود، کتابش را به او می دادم و برعکسش. درسهایی را هم که باهم داشتیم را اگر نیاز به کتاب داشت یک کتاب دوتایی می خریدیم و جزوه برمی داشتیم. خلاصه یک جوری تلفیقی می خواندیم. 🌼 وقتی رسیدم خانه‌شان، طبق معمول در حال خیاطی کردن بود. با مادرو مادربزرگش خوش بشی کردم و کتاب ها را به سوگند دادم. او هم رفت کتابهایش را آورد و پرسید: –یقه ایی که یاد گرفتی رو دوختی؟ از کیفم وسایل خیاطی‌ام را بیرون آوردم و گفتم: – دوختم. ولی آخه یاد گرفتن یقه مردونه به چه کارم میاد؟ من که پدرو برادری ندارم براشون پیراهن مردونه بدوزم. مادر بزرگ گفت: –حالا یاد بگیر انشاالله بعدا واسه شوهرت می دوزی. سوگند با شیطنت گفت: – بعدا چیه مامان بزرگ، طرف الان حی و حاضره. سایزشم لارژه. مامان بزرگ با لبخند گفت: – به سلامتی، انشاالله خوشبخت بشی، دخترم. لبم را به دندان گرفتم و گفتم: –چی میگی سوگند، هنوز که چیزی معلوم نیست. سوگند خندید: –والا اون پسر سریشی که من دیدم تا تو رو عقد نکنه ول کن نیست. مادر و مادربزرگ سوگند خندیدند و مادرش به سوگند گفت: – پاشو برو میوه ایی چیزی بیار واسه دوستت، اذیتش نکن. مادربزرگش همانطور که دکمه ی بلوز مجلسی را می دوخت گفت: – قسمتت هر چی باشه دخترم همون میشه، توکل کن به خدا. 🌸 سرم را پایین انداختم و یقه‌ایی که دوخته بودم را نشانش دادم، ایراد کوچیکی گرفت و گفت بقیه اش خوب است. پارچه‌ایی برای مادرم خریده بودم تا برایش بلوز بدوزم. وقتی نشانشان دادم، مادر سوگند گفت: – پارچه ی لطیفیه، میتونی یه شومیز برای مادرت بدوزی. بعد چند تا مدل نشان داد که به نظر، دوختنشان آسان می‌آمد. سوگند وارد اتاق شد و با دیدن پارچه کلی ذوق کرد ظرف میوه را روی زمین گذاشت و پارچه را برداشت و بازش کردو روی سینه اش گرفت و رو به مادرش گفت: – مامان ببین چقدر خوش رنگه. مادر لبخند زد. – آره، دوستت خیلی خوش سلیقس. دوباره سوگند با شیطنت نگاهم کرد و گفت: –وقتی آرش خان رو ببینید بیشتر متوجه‌ی خوش سلیقه‌گیش میشید. در چشم هایش براق شدم و گفتم: – میشه بی خیال شی. 🌼 بالاخره یکی از مدلهای شومیز را انتخاب کردم و شروع به الگو کشیدن کردم. بعد از دوساعت، الگو کشیدنم تمام شد و برش زدم. دیگر باید می رفتم خانه، وسایلم را جمع کردم و به سوگند گفتم: –این بلوز اینجا بمونه ؟ ــ چرا؟ ــ آخه می خوام مامانم رو غافلگیر کنم. چند روز میام می دوزم، تا تموم بشه. ــ باشه عزیزم. وقتی تعداد لباسهای نیمه کاره را دیدم که چقدر زیاد بودند، از رفتن پشیمان شدم و ماندم و یک ساعتی کمکشان کردم. – پاشو برو راحیل جان. اینا تمومی نداره، به تاریکی می خوری. صدای سوگند باعث شد دست از کار بکشم. مادر بزرگ هم دنباله‌ی حرف سوگند را گرفت: – آره مادر، پاشو، خدا خیرت بده، انشاالله خوشبخت بشی. با گفتن جمله ی آخر سوگند دوباره نگاه شیطنت باری به من انداخت. ولی این بار حرفی نزد. 🌸 داخل قطار نشستم و گوشی‌ام را درآوردم تا به سعیده پیام بدهم، شب بیاید پیشمان. خوشحال بودم که نمره هایم خوب شده. می خواستم با سعیده خوش بگذرانیم. آرش پیام داده بود: –یه خبر خوش... فرستادم: – خیر باشه... ــ دارم عمو میشم. به تنها چیزی که فکر نمی کردم همین بود، فکر کردم خبر خوشش راضی کردن برادرش است. چه فکر می کردم چه شد. با بی میلی نوشتم: –مبارک باشه. لابد فکر کرده چون خبر آشتی با برادرش را به من نگفته و ناراحت شدم، دیگر هر اتفاقی در خانوادشان بیوفتد باید به من بگوید. یعنی به خاطرعمو شدن آرش حس حسادتم فعال شده است؟ او ذوق کرده خواسته خوشحالی‌اش را با من تقسیم کند. چرا باید ناراحت باشم. گوشی رابرداشتم دوباره به آرش پیام دادم: – خیلی براتون خوشحال شدم. انشاالله به سلامتی به دنیا بیاد. در جواب تشکر کرد و ایموجی لبخند فرستاد. ... 💐@Gilan_tanhamasir
✨ چله دعای هفتم صحیفه سجادیه 💕روز سیزدهم ☔️@Gilan_tanhamasir
1_830527106.mp3
15.58M
قرائت دُعای‌ِهَفتُم‌ِصَحیفِه‌سَجّادیّه به‌فرمایش‌مقام‌معظم‌رهبری ❋ 🌹@Gilan_tanhamasir
┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خدایی که باقیست و همه چیز، غیر او فانیست شروع کارها با نام مشکل گشایت: یاٰ مَنْ هُوَ یَبقیٰ وَ یَفنیٰ کُلُّ الهی به امید لطف و کرمت💚 سلام صبحتون بخیر🌹 ┄┅─✵💝✵─┅┄
🍃🍃🍃🍃🍃 آقا رسول الله فرمودند: 🌸⇦دوچیزست که ثواب آن سریع در دنیا به انسان می رسد: 🌺اول صله رحم است. 🌺دوم بیچاره ای مظلوم شده، که شما به او کمک می کنید 🔥دو چیز هم هست که عقوبت آن سریع به انسان می ‌رسد، یعنی به آخرت نمی کشد. 💥اول: قَطعُ الرَّحِم، با خواهرت قهر کنی، به دیدنش نروی و ... در همین دنیا سی سال از عمرت کم می‌شود. 💥دوم: به کسی ظلم بکنید. 🍃🍃🍃🍃🍃 @Gilan_tanhamasir
✴️حجت الاسلام دکتر احمدعلی آقارفیعی: 🔹باید توجه داشت حکمایی مثل شیخ مفید، شیخ حرّ عاملی و عقیلی خراسانی درباره طب نظر داده‌اند؛ برای مثال شیخ مفید که مورد تأیید امام زمان(عج) بوده، می‌گوید: «طب، علم الهی و مستند به نظرات معصومان(ع) و وحی است.» یا بسیاری از علما(اهل تسنن) مثل سیوطی درباره طب کتاب نوشته‌اند و در کنار بیان احادیث پیامبر(ص)، نظرهای خویش را نیز مطرح کرده و از آیات قرآن هم استفاده داشته‌اند و علم طب سال‌ها در نجف تدریس می‌شده است. 🔸اما از زمانی که دانشگاه‌ها وارد حوزه طب شدند، بتدریج بحث‌های مبناییِ معصومان(ع) و حکما را از طب حذف کرده‌اند؛ در نتیجه این روش، موفقیت درمان کاسته شد، در حالی که اگر طب اسلام و طب سنتی را همان طور که رهبر معظم انقلاب فرمودند: «طب اسلامی - ایرانی»، یعنی مجموعه نظرهای اسلام و حکما را با هم تجمیع کنیم می‌توانیم جوابگوی نیازهای فعلی جامعه باشیم. 🔹امروزه در اروپا کلینیک‌های هربال فعال‌اند؛ و رهبری در زمان ریاست جمهوری با سفر به دهلی خواستار تأسیس مشابه آن شدند، اما هیچ کس اقدام نکرد و متأسفانه امروز ما در کل کشور بیمارستانی که بر اساس طب اسلامی- ایرانی بتواند جوابگوی جامعه باشد، نداریم در حالی که باید روی این‌ها کار شود نه آنکه روی روایات، آیات و نظر حکما شمشیر را از رو ببندید که این مخالفت با نظرهای بزرگانی که علامه‌های زمان بوده‌اند، است. 🌐متن کامل: http://qudsonline.ir/news/562182 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✅ نکات کلی طرح همگانی اصلاح تغذیه 2⃣ 🔺 غذای داغ یکی از عوامل خرابی دندانها و عامل تخریب کبد است 🔹م
✅ نکات کلی طرح همگانی اصلاح تغذیه 3⃣ 🔺آب یخ و آب جوش نخورید! 🔹آب جوش ولرم یا آب خنک و تازه برای بدن خیلی مفید هست. ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 هشدار آب منطقه‌ای گیلان درباره در استان 🔹شرکت آب منطقه ای گیلان با توجه به پیش بینی هواشناسی مبنی بر بارش باران و سیلابی شدن رودخانه ها نسبت به نزدیک شدن به حریم رودخانه ها و تاسیسات آبی هشدار داد. 🔹 در اطلاعیه روابط عمومی شرکت آب منطقه ای گیلان آمده است: 🔸با توجه به صدور از سوی اداره کل هواشناسی استان گیلان مبنی بر فعالیت سامانه بارشی در سطح استان گیلان از عصر و شب دو شنبه سوم آبان ماه تا روز چهارشنبه پنجم آبان ماه و احتمال آبگرفتگی، بالا آمدن سطح آب و طغیان رودخانه‌ها و جاری شدن سیلاب در مسیل‌ها در استان، از شهروندان و هموطنان ارجمندمان درخواست می‌شود برای جلوگیری از بروز حوادث ناگوار از تردد و استقرار در حریم رودخانه ها، تأسیسات آبی و کانال‌های آبرسانی خودداری کنند. ☔️@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#پارت108 🌸 ذهنم درگیرسوالش بود. وقتی برای مادر حرفهایش را تعریف کردم گفت: –شاید به مرور بتونی اون ر
🌹 بعد دوباره پیام فرستاد: –راستی ترم تابستونی برمی‌داری؟ ــ برداشتم. ــ به به خانم زرنگ...بی خبر؟ منو باش که اول با تو مشورت می کنم که اگه تو می خوای برداری منم بردارم. نمی دانستم چه بگویم، برای همین جواب ندادم. صدایم کرد. ــ خانم باهوش. جوابی ندادم. در حال پیام دادن به سعیده بودم که گوشی‌ام زنگ خورد، آرش بود. ضربان قلبم بالا رفت و بی اختیار از جایم بلند شدم، خانمی که بالا‌ی سرم ایستاده بود، به زور خودش را درجای من، جا کرد و من متحیر به کارهایش نگاه می‌کردم. خانمه نگاهی به گوشی‌‌ام که هنوز زنگ می خورد انداخت و گفت: –جواب بده دیگه، چرا ماتت برده؟ همانطور که حیران فرصت طلبی‌اش بودم به طرف در قطار حرکت کردم. 🌺 هم زمان با وصل کردن تماس، قطار هم در ایستگاه، ایستاد. مقصدم این ایستگاه نبود، ولی نمی خواستم داخل قطار حرف بزنم و دیگران نگاهم کنند. ــ‌سلام خانم زرنگ. خجالت زده جواب سلامش را دادم. "چرا روز به روز خودمانی‌تر می‌شود؟ اگر این انرژی‌اش را می گذاشت برای راضی کردن برادرش تا حالا ما عقدهم کرده بودیم و با عذاب وجدان حرف نمی زدیم." باشنیدن صدای گوینده مترو پرسید: مترویی؟ ــ بله. ــکدوم ایستگاه؟ اسم ایستگاه را گفتم. –من به اونجا نزدیکم، چند دقیقه صبر کن میام دنبالت. ــ‌نیازی نیست آقا آرش خودم میرم. بی توجه به حرف من گفت: –تا تو از ایستگاه بیای بیرون من رسیدم. بعد هم گوشی را قطع کرد. بالاخره به سعیده پیام دادم و به طرف پله برقی راه افتادم. چند دقیقه ایی کنار خیابان معطل شدم تا رسید. با لبخند شیشه‌ی در کنار راننده را پایین داد و سلام کرد، وقتی تعلل من را توی سوار شدن دید گفت: –میشه لطفا جلوس بفرمایید علیا مخدره؟ اینجا شلوغه و جای بدی نگه داشتم نمی تونم پیاده بشم و در رو براتون باز کنم بانو... 🌹 در را باز کردم و تا سوار شدم، صدای جیغ گوش خراش چرخ های ماشین باعث ترسم شد و با تعجب نگاهش کردم. سرعتش را کم کرد و گفت: –ببخشید، جای بدی بود ممکن بود جریمه بشم، باید زودتر از اونجا دور میشدم. بعد دستش رو دراز کرد و از روی صندلی عقب ماشین، لب تابش را برداشت و روی پای من گذاشت و گفت: حالا که بدونه مشورت انتخاب واحد کردی جریمت اینه که واسه منم انتخاب واحد کنی. لبخندی زدم و لب تاب را روشن کردم. وقتی صفحه امد بادیدن عکس یک دختر چادری که صورتش تار بود روی صفحه ی لب تابش تعجب کردم. خوب که دقت کردم رنگ روسری دختره آشنا بود، همینطور کفشهایی که به پا داشت. مثل... این من بودم. فقط صورتم عکس کمی تار بود. با تعجب نگاهش کردم. لبخند کجی زد و گفت: –شکار لحظه ها شنیدی؟ یواشکی ازت گرفتم واسه همین زیاد خوب نیوفتاده. 🌺ــ می دونستید برای عکس گرفتن از دیگران باید ازشون اجازه... ــ بله می دونم، ولی تو دیگه برای من دیگران نیستی. ــ میشه بگید چه نسبتی با شما دارم؟ با خونسردی گفت: –نسبت دارم میشیم فقط باید یک ماه و اندی صبر کنیم. ــپس فعلا دیگران، محسوب میشم. ــ نه، نه، اشتباه نکن، چون قراره نسبت دار بشیم شما از دیگران خیلی نزدیک تر به حساب میایید. نفسم را با حرص بیرون دادم. –شماره دانشجویی لطفا. وارد که شدم گفت: ــ می خواهید اول نمره هام رو ببینید؟ ــاگه اجازه میدید می بینم. ــ حتما. فکر کنم از نمره هایش خیلی راضیه که دلش می خواهد نشانم بدهد. نمره هایش تقریبا در سطح نمره ایی بود که من از درسی گرفتم که غیبت زیاد داشتم، ولی خوب برای پسری که کار هم می کند خوب است. با لبخند گفتم: –نمره هاتون خوبه، همه رو هم پاس کردید، عالیه. از تعریفم خوشش امد. واحدهایی که می خواست بردارد را روی کاغذ نوشته بود از جیبش در آورد و مقابلم گرفت. انتخاب واحدش را که انجام دادم گفت: –صفحه خودتم بیار می خوام نمره هات رو ببینم. با تعجب گفتم: –چرا؟ ــ خب تو نمره های من رو دیدی. ــخودتون خواستید ببینم. ــ دلخور گفت: –اگه دلت نمی خواد اشکالی نداره. ــباشه، الان براتون میارم ببینید. 🌹وقتی صفحه ی خودم را باز کردم ماشین را گوشه‌ایی پارک کرد. لب تاب را از من گرفت و با هیجان برای دیدن نمره هایم چشم دوخت به صفحه ی لب تاب. هر چه می گذشت اندازه ی گرد شدن چشم هایش بیشتر میشد. نگاه گذرایی به من انداخت و با اجازه ایی گفت، تا نمره های ترم های قبلم را هم ببیند، بدون این که منتظر اجازه من باشد مشتاقانه همه ی نمره هایم را از نظر گذراند، مدام نچ نچ می کرد و لبخند میزد. آخرگفت: –پس واقعا بچه زرنگی؟ همچین به نمره های من گفتی عالیه، فکر کردم نمره های خودت دیگه چیه! ــ به نظر من این که شما هم کار می کنید و هم درس می خونید و همچین نمره هایی گرفتید واقعا عالیه. تقریبا مسئولیت خونه و خرید و خیلی کارهای دیگه به عهده شماست. ــ خب شما هم کار می کنید، پیش آقای معصومی. ــ ولی من خیلی وقته که دیگه اونجا نمیرم. با تعجب پرسید: –چرا؟ ✍ ... 💐@Gilan_tanhamasir
✨ چله دعای هفتم صحیفه سجادیه 💕روز چهاردهم ☔️@Gilan_tanhamasir
1_830527106.mp3
15.58M
قرائت دُعای‌ِهَفتُم‌ِصَحیفِه‌سَجّادیّه به‌فرمایش‌مقام‌معظم‌رهبری ❋ 🌹@Gilan_tanhamasir
🚨 مسئولان بخوانند... 📝بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم : از فرماندهان خواهش می‌کنم که اگر خداوند توفیق شهادت را نصیبم کرد، اگر جنازه‌ام دست دشمنان اسلام افتاد، به ‌هیچ‌وجه حتی اندکی از پول بیت‌المال را خرج گرفتن بنده‌ حقیر نکنند. از فرمانده‌ محترم این عملیات و یا «حاج قاسم» درخواست دارم فرصت دیدار با امام و سیدمان را برای خانواده ‌این حقیر ایجاد کنند.» ➕ شهید سجاد طاهرنیا، ۱۳۹۶ همزمان با تاسوعای حسینی در سوریه و در نبرد با تکفیری ها به شهادت رسید. ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 امام زمان عزیز سه شنبه دیگر را با ذکر﷽ و سپس با نام شما شروع می کنم امروز،بی نظیرترین روز زندگی ام خواهد بود سلام بر تو ای سرچشمه زندگانی 💚 🌹@Gilan_tanhamasir
🔴 ابراز ناراحتی رهبر معظم انقلاب از بی عدالتی در فضای مجازی 🔹 رهبر معظم انقلاب: امروز در فضای مجازی انسان گاهی اوقات بی‌عدالتی مشاهده میکند؛ خلاف میگویند، تهمت میزنند، دروغ میگویند، قول بغیر علم میگویند؛ اینها بی‌عدالتی است، اینها نباید انجام بگیرد. 🔹 آن کسی که با فضای مجازی سر و کار دارد، باید خودش مراقبت کند، و آن کسی که فضای مجازی را در اختیار دارد، بایستی مراقبت مضاعف بکند که این کارها انجام نگیرد. یاد بگیریم، عادت کنیم که عادلانه با مردم رفتار بکنیم؛ عادلانه. 🔹 حرف هم که میزنیم، شما ممکن است با یک نفری بد باشید، او را قبول هم نداشته باشید؛ عیبی ندارد، نظر شما است، ممکن است نظر درستی هم باشد امّا این را با تهمت، با دروغ، با اهانت، با این چیزها نبایستی آلوده کرد؛ آلوده شدنِ اینها خیلی بد است. 🌐@Gilan_tanhamasir
📣📣📣 🚨مراقب اکانت‌‌های جعلی در باشید ✅ افرادی در این فضا با ارائه مدارک تحصیلی جعلی با عنوان روانشناس، مشاور، مهندس، وکیل، کارشناس دینی، جامعه شناس و پزشک از اعتماد کاربران مجازی سوءاستفاده کرده و با ارائه اطلاعات نادرست به سودهای نامشروع دست پیدا کرده و مشکلات افراد را بیشتر می‌کنند. ✅ بسیاری از این افراد با ایجاد صفحه و کانال‌ در شبکه‌های اجتماعی و خرید دنبال کننده جعلی، اعتماد کاربران را به خود جلب کرده و با حضور در گروه‌ها، اتاق‌های گفتگو و درج تبلیغات کذب باعناوین "خود را درمان کنید"، "مشاوره آنلاین رایگان"، "پزشک آنلاین" و .... شهروندان را به دام خود می‌کشانند. ✅ یکی دیگر از خطرات تعامل با این افراد نقض حریم خصوصی است و به کرات مشاهده شده است افرادی تحت عنوان مشاور و متخصص نما در فضای مجازی با جلب اعتماد کاربران به داده‌های خصوصی افراد دست پیدا کرده و از این طریق اقدام به اخاذی، هتک حیثیت و نقص حریم خصوصی افراد می‌کنند. 🌐@Gilan_tanhamasir