•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
سلااام و درودها دوستان ارزشمند و همیشه همراه تنها مسیری ما🤚🌺
صبحتون به لطافت لبخند خدا☺️
حالتون چطوره؟؟
الهی حالتون ناااب و کلبه دلتون همیشه آروم ❤️😊
حتما این جمله را زیاد شنیدین که : اگه خدا توفیق بده فلان کار رو انجام خواهم داد.
یا توفیقی بود که خدا داد و فلان کار انجام شد،
این #توفیق_الهی چیه که به منزله یک محرک در امور خیر هست ؟🤔
🌺حضرت امیرالمۆمنین علیه السلام می فرمایند:
✨مَنْ تَفَکرَ فِی آلاءِاللَّهِ وُفِّقَ✨
هر کس در نعمت هاى خداوند فکر کنه، موفّق میشه .
زیرا انسان به این طریق، محبّت و دوستى خداوند را در دل خود جذب مىکنه وپرورش میده ،
❤️و وقتی محبّت خدا در قلب انسان بارور بشه، به سوى خداوند جذب میشه، و توفیق از ثمرات مجذوب شدن به خداوند هست.
توفیقات الهی نصیبتون🤲✨☺️
#تنهامسیراستانگیلان💞
🌹@Gilan_tanhamasir
🔔دو #توصیه
👈1⃣ توصیه اول : برویم در خانه خدا از نمازهایی که خوانده ایم #استغفار کنیم بگیم خدایا به خاطر #نماز های دست وپا شکسته ای که خوانده ایم به در گاهت استغفار می کنم.
وبگیم خدایا به ما توفیق رعایت #ادب وآداب نماز وایستادن در محضر خودت را عنایت فرما.🙏
👈2⃣ توصیه دوم : اگر می خواهیم در نماز خواندن یک #پله جلوتر برویم ومی خواهیم نمازهایمان بهتر شود
گاهی #نافله ونماز شب بخوانیم چونکه نافله ونماز شب خیلی به نماز روز کمک می کند ونواقص آن را #جبران می کند.
📝#استاد_پناهیان
🌹@Gilan_tanhamasir
4_5947051703634233298.mp3
6.56M
#استغفار_پاکسازی_روح ۵ 📿
#استاد_شجاعی
خط و نشانی که خدا برای شیطان میکشد👇
به عزّت و جلالم سوگند؛
تا زمانی که بندگانم اهل استغفارند،
تمام گمراهیهای تو را بیاثر کرده و از گناهانشان در میگذرم!
#ناامیدی_از_رحمت_خدا
#افسردگی
🌹@Gilan_tanhamasir
وزیر بهداشت: هر علامتی از سرماخوردگی، اُمیکرون است.
🔹نیاز به تست نیست، هرکس علایم سرماخوردگی دارد، اُمیکرون گرفته است. در این سویه، حدود ۲۰ درصد مبتلایان، کودکان هستند. قبلا تصور میشد که کودکان کرونا نمیگیرند اما الان اینگونه نیست.
🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
وزیر بهداشت: هر علامتی از سرماخوردگی، اُمیکرون است. 🔹نیاز به تست نیست، هرکس علایم سرماخوردگی دارد،
حماسه آفرینی جدید مافیای پزشکی!
سرماخوردگی که طی هزاران سال وجود داشته تبدیل شده به امیکرونی که خیلی اتفاقات رو میتونه رقم بزنه.
🔰درمانهای قابل استفاده برای کرونا
1. عصاره پیاز: دو عدد پیاز متوسط با 1 استکان آب داخل شیشه بذارید درب آن را محکم ببندید و بگذارید داخل آب جوش، پس از دو ساعت آماده میشود. هر 6 ساعت 1 استکان بدهید
2.عصاره بلدرچین: 1 بلدرچين را داخل شیشه بزرگ گذاشته و درب آن را محکم ببندید و داخل آب بگذارید بجوشد، پس از دو ساعت آماده است. آب آن با یک تکه کوچک از گوشت را به بیمار بدهید. هر 8 ساعت
3.بخور سرکه سیب: عفونت زدایی از ریه های درگیر شده
4.دمنوش نعناع : بسیار موثر _ هر 6 ساعت
5.جوشانده نعناع زنجبیل آویشن : هر 8 ساعت
6.چکاندن روغن بنفشه پایه کنجد در گوش و بینی: هر 12 ساعت
7.چکاندن روغن سیاهدانه در بینی : هر روز یکبار
8.مالش گردن و قفسه سینه با روغن سیاهدانه
9. آب عسل برای رفع تشنگی بیمار
10.غرغره آب نمک دریا: هر 12 ساعت یکبار
11.پاشویه برای کم کردن تب
#درمان_کرونا
#نسخه_های_جواهری
💥 #انتشار_عمومی
@Gilan_tanhamasir
࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت284 🍀🍀 مادر وقتی ریحانه را دید و فهمید که شب مهمان ماست گفت: –راحیل ب
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت285
🌹آن شب ریحانه تا صبح یکی دوبار بیدار شد و بهانهی پدرش را گرفت. هر بار در آغوشم کشیدمش و آنقدر نوازشش کردم تا خوابش برد. صبح در حال صبحانه خوردن بودیم که با صدای زنگ گوشیام بلند شدم.
ریحانه که دست و صورتش آغشته به ارده شیره بود با بلند شدن من از لباسم گرفت، تا او هم دنبالم بیاید.
بلند گفتم:
–وای ریحانه لباسم کثیف شد. بچه همانطور مات به کثیفی لباس من چشم دوخت. مادر شماتت بار نگاهم کرد و به ریحانه گفت:
–دختر قشنگم ببین دستهات دلشون میخواد آب بازی کنن، میای بریم آب بازی؟ ریحانه سرش را به علامت مثبت تکان داد. مادر همانطور که ریحانه را به سمت سینک ظرفشویی میبرد گفت:
–شما بفرمایید گوشیتون رو جواب بدید. مادر خیلی زود با محبتهایش ریحانه را جذب خودش کرده بود. شرمنده به طرف گوشیام رفتم.
همین که جواب دادم، صدای بم کمیل در گوشم پیچید.
–سلام.
–سلام، حالتون خوبه؟
–ممنون. با شرمندگی گفتم:
– من واقعا شرمنده شما شدم. همش شما رو تو دردسر...
–چهدردسری؟ شما ببخشید، ریحانه مزاحم شما و خانواده شده. اصلا تونستید شب استراحت کنید؟
–والا خانوادم اونقدر عاشق ریحانه شدن، اصلا نوبت به من نمیرسه که بخوام کاری براش انجام بدم. مامانم بهش میرسه.
🌹–من و ریحانه که همیشه مدیون محبتهای مادرتون هستیم. گاهی بهتون حسادت میکنم بابت داشتن همچین مادری. خدا براتون حفظشون کنه. زنگ زدم بگم من آمدم دنبال ریحانه، پایین منتظرم.
–چقدر زود آمدید، روز جمعهایی استراحت میکردید.
–گفتم زودتر بیام که ریحانه بیشتر از این مزاحمتون نشه، بعد کمی مکث کرد و ادامه داد:
–راستش تا صبح نتونستم بخوابم، نگران بودم. باید باهاتون صحبت کنم.
–چی شده؟ خب بفرمایید بالا،
کمی مِن و مِن کرد و پرسید:
–خانواده در جریان اتفاقات دیروز هستن؟
–راستش نه، چیزی نگفتم. نخواستم مادرم رو نگران کنم.
–خب پس شما با ریحانه تشریف بیارید پایین. باید باهاتون صحبت کنم.
حرفهایش نگرانم کرد، یعنی چه میخواهد بگوید.
ریحانه همین که پدرش را دید خودش را در آغوشش انداخت.
کمیل هم محکم بغلش کرد و قربان صدقهاش رفت. بعد نگاهی به من انداخت و گفت:
–میشه بریم صحبت کنیم؟ یه دوری میزنیم و برمیگردیم.
سوار ماشین شدم. ریحانه خودش را در بغلم جا داد.
نگاهی به کمیل انداختم. لبش باد کرده بود. لباسهای مرتبی پوشیده بود و حسابی به خودش رسیده بود.
🌹 بعد از چند دقیقه رانندگی گفت:
–راستش دیروز برای چند ساعت با اون مرتیکه بلا اجبار یه جا بودیم، حرفهایی زد که نگرانتون شدم. اول این که فکر میکنم اعتیاد داره، شاید یکی از دلایلی که زود کوتاه امد و رضایت داد همین باشه.
دوم این که از لحاظ روانی هم مشکل داره، چطوری بگم نمیدونم چشه، احساس کردم تعادل روانی نداره. گاهی خوب بود ولی گاهی حرفهایی میزد که به عقلش شک میکردم. شایدم به خاطر موادایی که مصرف میکنه. همچین آدمی خیلی خطرناکه،
از حرفهایی که زد متوجه شدم تمام فکرو ذکرش انتقام گرفتن از شماست. آمدم باهاتون صحبت کنم که خیلی مراقب خودتون باشید. به نظر من خانوادتون رو در جریان قرار بدید. اونام حواسشون باشه بهتره.
هر چه کمیل بیشتر حرف میزد اضطراب و ترسم بیشتر میشد. خدایا مگر چه کردهام که میخواهد از من انتقام بگیرد. کاش پدر یا برادری داشتم تا حمایتم کنند. حرف آبرویم وسط بود. با این فکرها اشک به چشمهایم آمد.
–نمیتونم از خونه برون نیام که، نزدیک یه ماه دیگه امتحاناتم شروع میشه باید دانشگاه برم.
نگاهم کرد و گفت:
–گریه میکنید؟ اشکم را پاک کردم و گفتم:
–من ازش خیلی میترسم. شده کابوسم. با این حرفهایی هم که زدید ترسم بیشتر شد.
ماشین را کنار کشید و به فکر رفت.
ریحانه سرش را در سینهام فشار داد. نوازشش کردم و بوسیدمش. سربه زیر گفت:
–گریه نکنید، بچه ناراحت میشه.
🌹بعد نگاهم کرد و گفت:
–اجازه میدید کمکتون کنم؟ طوری که انشاالله هیچ مشکلی براتون پیش نیاد.
با چشم های گرد شده نگاهش کردم و نمیدانم چرا گفتم:
–میخواهین بکشینش؟
پقی زد زیره خنده و بلند خندید.
وقتی خندهاش تمام شد گفت:
–در مورد من چی فکر کردین؟ من تا حالا آزارم به یه مورچه هم نرسیده.
–واقعا؟ همین سوالم کافی بود تا دوباره بخندد.
ماشین را دوباره به خیابان کشید و به طرف خانهمان راند و گفت:
–من تا حالا کسی رو نزدم. این قضیه فرق میکرد. شما هم با همه فرق میکنید.
سرم را پایین انداختم. آهی کشید و ادامه داد:
–به مادرتون زنگ بزنید بگید میخوام بیام باهاشون صحبت کنم.
–در مورد چی؟
بی تفاوت گفت:
–در مورد همین مشکل. باید حل بشه.
–نه، مادرم بیخودی نگران میشن.
اخم کرد.
–بیخودی؟ میدونستید بیشترین فجایعی که اتفاق میوفته به خاطر همین بیتفاوتیهاست، و حتی بیشترشون توسط معتادا و کسایی که اختلال روانی دارن اتفاق میوفته.
آرام گفتم:
–ولی شما که میگید احتمالا معتاده.
سرزنش بار نگاهم کرد.
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت285 🌹آن شب ریحانه تا صبح یکی دوبار بیدار شد و بهانهی پدرش را گرفت. ه
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت286
🌹–شما نگران مادرتون نباشید. من جوری براشون توضیح میدم که استرس نگیرن. با راه حلی که پیدا کردم خیالشون رو راحت میکنم.
سوالی نگاهش کردم.
–پیش مادرتون مطرحش میکنم. چون ایشون باید اجازه بدن.
به خانه که رسیدیم دخترها نبودند. مادر گفت رفتهاند برای ناهار خرید کنند. چون قرار گذاشتهاند که خودشان غذا درست کنند.
وقتی کمیل کمکم ماجرای فریدون را برای مادر تعریف کرد. مادر فقط با تعجب نگاهش را بین من و کمیل میچرخاند.
خیلی راحت پیش کمیل گفت:
–راحیل اصلا ازت توقع نداشتم ماجرای به این مهمی رو به من نگی.
چه داشتم بگویم سرم را پایین انداختم و حرفی نزدم.
کمیل برای پشتیبانی از من گفت:
–خانم رحمانی ایشون فقط نمیخواستن شما رو نگران کنن. فکر میکردن زود رفع میشه و دیگه نیازی به مطرح کردنش نیست. من خودمم فکر نمیکردم فریدون همچین آدم عقدهایی و بیشخصیتی باشه.
اگه اجازه بدید من یه دوست وکیل دارم، بهتون معرفی میکنم تا از فریدون شکایت کنید.
مادر از کمیل تشکر کرد و گفت:
–اصلا باورم نمیشه تو همچین دردسری افتادیم. من به برادرم میگم...
🌹حرف مادر را بریدم.
–نه مامان جان، میشه به دایی نگید؟ من به خاطر همین بهتون نگفتم، چون نمیخواستم فامیل بدونن،
مادر اخم کرد.
–به دایی بگم که فکری کنه، مگه نشنیدی آقا کمیل گفتن نباید تنها دانشگاه بری...
کمیل گفت:
–خانم رحمانی اگه اجازه بدید من هر روز که ریحانه رو میخوام ببرم مهد میام دنبال راحیل خانم، ایشون رو هم به دانشگاه میرسونم. بعد از ظهر هم کارم ساعت دو تموم میشه، فکر می کنم کلاسشون تا همون موقع باشه، میرم دنبالشون.
بعد لبخندی زد و ادامه داد:
–پارسال که برنامه دانشگاهشون اینجوری بود.
مادر گفت:
–شما چرا زحمت بکشید...
کمیل نگذاشت مادر حرفش را تمام کند و گفت:
–ببینید خانم رحمانی، هم شما و هم راحیل خانم تو این مدت اونقدر در حق من و ریحانه لطف داشتید که من دنبال فرصتی بودم که جبران کنم. خواهش میکنم به من این اجازه رو بدید.
راحیل خانم بعضی روزها تمام وقتشون رو برای ریحانه میزارن. حالا من یک ساعت بخوام هر روز براشون وقت بزارم اشکالی داره؟
🌹باور کنید من خودم هم از روی نگرانی میخوام این کار رو بکنم. فریدون آدم درستی نیست.
البته با کارهایی که در گذشته کرده دیر یا زود حکمش صادر میشه و به زندان میوفته. حالا ما یه مدت کوتاه باید مواظب...
مادر گفت:
–مگه چیکار کرده که بره زندان؟
من که روبروی کمیل و کنار مادر نشسته بودم، لبم را به دندان گزیدم و ابروهایم را بالا دادم.
اگر مادر ماجرای گذشتهی فریدون را میفهمید بیشتر نگران میشد.
کمیل با مِن و مِن گفت:
–کلا گفتم، خب آدم درستی نیست دیگه، دیروز خودش گفت که یکی دو نفر ازش شکایت کردن.
مادر هینی کشید.
–یعنی کلا مردم آزاره و مزاحم دیگران میشه؟
کمیل سرش را کج کرد و حرفی نزد.
کمی به سکوت گذشت و بعد این مادر بود که سکوت را شکست.
–راستش آقا کمیل من مثل چشمام به شما اعتماد دارم ولی خب، شما که خودتون بهتر از من میدونید، بین در و همسایه شاید صورت خوشی نداشته باشه...کمیل حرف مادر را برید:
–خانم رحمانی شما فکر کنید به آژانس زنگ زدید و من نقش راننده آژانس رو دارم. اگر دخترتون هر روز بخواد با آژانس بره همسایهها حرف در میارن؟
🌹مادر سرش را پایین انداخت و گفت:
–والا چی بگم.
–هیچی، شما فقط به خاطر اینکه نکنه بعدا اتفاق ناگواری بیفته و اونوقت دیگه نمیشه دهن همسایهها رو بست الان موافقت کنید. من قول میدم نقشم رو خوب بازی کنم. مادر متعجب نگاهش کرد.
–منظورم در نقش راننده آژانس بود.
–نگید اینجوری، شما لطف میکنید. دستتون درد نکنه. از فردای آن روز کمیل شد راننده آژانس من.
بگذریم که گاهی به خاطر ریحانه دیر میآمد دنبالم و من دیر میرسیدم. ولی خب حداقل خیالم راحت بود که از دست فریدون در امان هستم.
از وقتی سوار ماشینش میشدم خیره به جلو میراند و حرفی نمیزد.
اگر حرف و سوالی داشتم کوتاهترین جواب را میداد و دوباره سکوت میکرد. حتی همان روز اول که دنبالم آمد. فوری پیاده شد و در عقب ماشین را برایم باز کرد. وقتی با تعجب نگاهش کردم گفت:
–شما تاکسی تلفنی میاد دنبالتون جلو میشینید؟ باید نقش راننده آژانس رو خوب بازی کنم. برای بستن دهان همسایههای کنجکاو. کمی دورتر از در دانشگاه نگه میداشت، تا پیاده شوم. ولی خودش همانجا میماند و نگاه میکرد تا من وارد دانشگاه بشوم بعد میرفت.
دوهفته از رفت و آمدهای من به همراه کمیل میگذشت. یک روز موقع برگشت از دانشگاه در ماشین بود که گوشیام زنگ خورد. شماره ناشناس بود. همین که جواب دادم، صدای وحشتناک فریدون زبانم را بند آورد.
–میبینم که راننده مخصوص پیدا کردی. وقتی به مژگان گفتم شما دوتا با هم سر و سری دارید خیلی خوشحال شد. راستی امروز آرش و مژگان با هم رفتن خرید آخه دیگه چیزی نمونده به عقدشون. هفته دیگس... گوشی را قطع کردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 یادمون باشه
چه مسخره ؛ اومد کنارِ آرایشگاه من ، آرایشگاه باز کرد!
اَه ؛ اومد کنار مطب من ، مطب زد!
اینقدر لجم میگیره ؛ کار قحطی بود ، اونم باید مثل من ، مزون خیاطی میزد؟
و ........
💥یادمون باشه ؛
روزیِ ما، به اندازهی وسعتِ قلب ماست!
هر وقت یاد گرفتیم ؛
✖️ کسی روزیِ ما رو تنگ نمیکنه ،
✖️ کسی سهمِ روزی ما رو نمیخوره ،
✖️ کسی نمیتونه ما رو ورشکست کنه ؛
جُــــز به اذن خُــــدا ...
اونوقت خودمون با آغوش باز ، راهِ جذبِ روزی رو، برای دیگران باز میکنیم!
چون؛ هــرچی رزاقتر باشیم ؛ وسیع تر خواهیم بود، و جذب خودمون هم از نعمات خدا بالاتر خواهد رفت .
🌛 شب بخیر ✨
🌷@Gilan_tanhamasir
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
بوےنࢪگسمےدهد هࢪصبحانگاࢪےڪہیاࢪ
هࢪ سحࢪ از ڪوچہے دلتنگےام ࢪد مےشود
هࢪڪہ مےخواند "فࢪج"ࢪا تا سࢪآیدانتظاࢪ
شامل الطافِ بـےپایان ایزد مےشود
💫أللَّھُمَّ عَـجِِّـلْ لِوَلیِّڪَ ألْفَࢪَجْ
💫 #سهشنبههایمهدوی
🍃🌹🍃🌹
@Gilan_tanhamasir
سلام و عرض ادب و ارادت یاران و همسفران مسیر نور ✨☺️
صبح زیباتون آذین لبخند و لطف حضرت دوست❤️
حالتون چطوره؟؟ امیدوارم که سختی های روزگار باعث نشده باشه که روحیه ی خودتون رو از دست داده باشید.
به خداوند اعتماد کنید...👌
اجازه بدید از راه هایی که خودش فقط از اونها خبر داره، کمک تون کنه.
👈وابسته بودن به نتیجه خاص ،
👈و انتظار کشیدن برای این که چیزی که می خواهید، از راه خاصی به دست شما برسه،
〽️فقط انتخاب ها و تعداد راه های ممکن رو کمتر و محدودتر می کنه.
تعیین تکلیف برای خدا رو رها کنید!
و اطمینان داشته باشید که راه رو به شما نشون خواهد داد.
" افوض امری الی الله "رو که گفتین بعدش فقط تلاشتون رو بکنید...!
💖✨خدا مهربونه، دوستتون داره و همه کاره است،
نگران هیچ چیز نباشید....☺️
#تنهامسیراستانگیلان
🌹@Gilan_tanhamasir
استغفار_6.mp3
5.45M
#استغفار_پاکسازی_روح ۶ 📿
#استاد_شجاعی
درمانِ هر سنگینی و کُندی،
👈 استغفاره!
-قلمت سنگینه، نمیتونی بنویسی؟
-بستر ازدواجت سنگین فراهم میشه؟
-کارای شغلیات سنگینه و پیش نمیره؟
-حافظت سنگین و قفله، نمیتونی چیزی رو حفظ کنی؟
اِ س ت غ ف ا ر ... کُــــن ❌
علی ع؛
«اَلْاِسْتِغْفارُ یَمْحُو الْاَوْزارَ؛
استغفار، گناهان را پاک می کند!
#آفات_گناه
#نارضایتی_از_زندگی
🌹@Gilan_tanhamasir
🔰 جهاد تبیین؛ یک فریضه قطعی و فوری
🔻فرمانده کل قوا صبح امروز در دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش: یک سیاست قطعی رسانههای معاند جمهوری اسلامی این است که واقعیتها را تحریف کنند و مشغولند. شما مطلقاً از پیشرفتها، از نقاط مثبت، نقاط قوت، مطلقاً نشانهای در این مجموعهی امپراتوری رسانهای غرب مشاهده نمیکنید. به همین جهت است که جهاد تبیین یک فریضه قطعی و فوری است.۱۴۰۰/۱۱/۱۹
#بسته_خبری
💻 @Gilan_tanhamasir
🔶 چند نکته
❇️ در مورد صحبت های امروز رهبر انقلاب خیلی از دوستان سوال داشتند. بنده چند تا نکته ای که به ذهنم میرسه رو عرض میکنم.
🔹 اول اینکه از روز اول صحبت اصلی بر روی "واکسن مطمئن" بوده. بنابراین واکسن اگه از جای مطمئن تهیه یا خریداری بشه همونطور که رهبر انقلاب هم بارها فرمودند که دیگه در اون بحثی نیست.
بنابراین اتفاق جدیدی نیفتاده و رهبر انقلاب همون توصیه های قبلی رو مطرح کردند.
🔸 نکته بعد اینکه بارها گفتیم توصیه رهبری به اینکه مردم حرف یه گروهی رو گوش بدن به این معنا نیست که اون گروه قابل انتقاد نیست.
⭕️ واقعا هیچ کسی نمیتونه قسم بخوره که در کل وزارت بهداشت سرتاپاش کوچکترین خلاف و ظلمی نمیشه! خود مسئولین بهداشتی از مافیای پزشکی کشور نالان هستند و گله میکنند.
❇️ بنابراین لطف کنید و حمایت رهبری از برخی متخصصین رو به معنای معصوم بودن اون افراد ترجمه نکنید.
این عزیزانی که هم که علیه مافیای پزشکی صحبت میکنند در حقیقت دارن به سخنان رهبر انقلاب عمل میکنند که ایشون بارها نکاتی رو در مورد درمان های سنتی کرونا فرمودن یا بارها بر تغییر پروتکل های بهداشتی تاکید کردند و در مورد تغییر آرایش جنگی دشمن صحبت هایی داشتند و...
همه بحث سر اینه که به همه صحبتای رهبر انقلاب عمل بشه نه صرفا همون قسمت هایی که مطابق وزارت بهداشت هست.
ان شالله که همگی عاقبت بخیر بشیم 🌹
🔴 تداوم آزادسازی سواحل گیلان این بار در لاهیجان
🔹با حکم رئیس حوزه قضایی بخش رودبنه شهرستان لاهیجان ۱۳ هزار مترمربع از اراضی ساحلی در روستای امیرآباد این بخش برای استفاده عموم آزادسازی شد.
🔹 بعد از صدور دستور آزادسازی سواحل از سوی رئیس جمهور، در لاهیجان هم آزادسازی نوار ساحلی در ۲ نقطه در روستای امیرآباد بخش رودبنه این شهرستان آغاز شد.
🔹قرار است در روزهای آینده، ۵ نقطه ساحلی دیگر هم در بخش رودبنه شهرستان لاهیجان، پس از بررسی قضایی و صدور حکم، آزادسازی شود.
🔹شهرستان لاهیجان، ۹ کیلومتر نوار ساحلی دارد.
☔️@Gilan_tanhamasir