eitaa logo
گیلان انقلابی
162 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
36 فایل
حقیر این کانال رو جهت افزایش بصیرت اولا در خودم و ثانیا در هم استانی های عزیزم ایجاد کردم ان شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
?تمليخا گفت: سخن از دقيانوس بگوييد، شما چه مدتى در غار خوابيده ‏ايد؟ ?گفتند: يك روز يا بخشى از يك روز. ?تمليخا گفت: بلكه ۳۰۹ سال خوابيده ‏ايد،دقيانوس مدتها است كه مرده است، پادشاه ديندارى كه پيرو دين حضرت مسيح عليه‏ السلام است با مردم براى ديدار شما تا نزديك غار آمده ‏اند. ?دوستان گفتند: آيا مى ‏خواهى ما را باعث فتنه و كشمكش جهانيان قرار دهى؟ ?تمليخا گفت: نظر شما چيست؟ ?آن‏ها گفتند: نظر ما اين است كه دعا كنيم خداوند ارواح ما را قبض كند، همه دست به دعا بلند كردند و همين دعا را نمودند، خداوند بار ديگر آن‏ها را در خواب عميقى فرو برد. ?و درِ غار پوشيده شد، شاه و همراهان نزديك غار آمدند، هرچه جستجو كردند كسى را نيافتند و درِ غار را پيدا نكردند، و به احترام آن‏ها، در كنار غار مسجدى ساختند.(بحار، ج ۱۴، ص ۴۱۸ و ۴۱۹)
قسمت پنجم ?درسهاى مهم از ماجراى اصحاب كهف‏ ?در ماجراى اصحاب كهف درسهاى مهم و عميقى براى ما هست از جمله: ۱⃣ بايد تحت تأثير جامعه قرار نگرفت، و نگفت: خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو بلكه بايد استقلال فكرى داشت. ۲⃣ براى حفظ جان، بايد گاهى در پشت سپر تقيه و به طور تاكتيكى كار كرد، تا نيروها به هدر نرود. ۳⃣ بايد از تقليد كوركورانه پرهيز كرد. ۴⃣ بايد در بعضى از موارد، از محيط هاى فاسد هجرت كرد، تا رشد نمود. ۵⃣ بايد در سختى ‏ها به خدا توكل نمود. ۶⃣ حتما امدادهاى غيبى به كمك رهروان مخلص حق، خواهد رسيد. ۷⃣ بايد با تفكر و بحث‏هاى منطقى، خود را از خرافات و امور واهى رهانيد. ?از آزادگى اصحاب كهف همين بس كه مقام وزارت داشتند، ولى به خاطر آخرت و امور معنوى دل از دنيا كندند و به حق پيوستند، مانند يوسف عليه‏ السلام كه از زليخا و كاخ او بريد و گفت: زندان بهتر از آن چيزى است كه زنان مصر مرا به آن دعوت مى ‏كنند.(رَبِّ السجنُ اَحبُّ اِلىَّ مِمّا يَدعُونَنِى اِلَيهِ (سوره يوسف/آیه۳۳) ?قرآن در آيه ۱۰ سوره كهف از اصحاب كهف به عنوان فتيه (جوانمردان) ياد كرده است.بنابراين جوانمرد كسى است كه ويژگى ‏هاى بالا را داشته باشد.
قسمت ششم   ?سلام اصحاب كهف بر على عليه ‏السلام ?گروهى از دانش دوستان بصره با شورى خاص به گرد انس بن مالك آمده و از محضر وى كه مدتها از محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم معارف اسلامى را آموخته بودند؛ استفاده مى ‏كردند. ?او نيز با اشتياق تمام احاديث را كه از پيامبر اسلام به ياد داشت براى شاگردان بازگو مى ‏كرد. ?ولى روزى بر خلاف روزهاى ديگر، يكى از شاگردان برجسته او پرسشى عجيب كرد با اين كه انس مايل نبود پاسخ اين پرسش داده شود، ولى در شرايطى قرار گرفت كه ناگزير از پاسخ آن بود. ?پرسش اين بود كه آن شاگرد با قيافه جدى در حضور شاگردان به انس رو كرد و گفت: اين لكه ‏هاى سفيدى كه در صورت شما است از چيست؟ گويا اين‏ها نشانه بيمارى برص است با اين كه به گفته پدرم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند مؤمنان را به بيمارى برص و جذام مبتلا نمى‏ كند چه شده با اين كه شما از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستى، مبتلا به اين بيمارى مى ‏باشى؟ ?وقتى كه انس اين سؤال را شنيد، با كمال شرمندگى سر به زير افكند و در خود فرو رفت، اشك در چشمانش حلقه زد و گفت: اين بيمارى در اثر دعاى بنده صالح خدا اميرمؤمنان على عليه ‏السلام است! ?شاگردان تا اين سخن را از اَنس شنيدند، نسبت به او بى‏ علاقه شدند، و آن ارادت سابق به عداوت و دشمنى تبديل شده، اطرافش را گرفتند و گفتند: بايد حتما ماجراى اين دعا را بگويى وگرنه از تو دست بر نمى ‏داريم و به شدت باعث ناراحتى تو مى ‏گرديم. ?انس همواره طفره مى ‏رفت، بلكه اصل واقعه فاش نشود ولى در برابر ازدحام جمعيت و اصرار آنان راهى جز بيان آن را نداشت، از اين رو شروع به سخن كرد و چنين گفت: ?روزى در محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودم، قطعه فرشى را گروهى از مؤمنين از راه دور نزد آن جناب به عنوان هديه آورده بودند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: تا ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير، سعد، سعيد، و عبدالرحمن را به حضورش بياورم، اطاعت كردم وقتى كه همه حاضر شدند، و روى فرش نامبرده نشستيم، حضرت على عليه ‏السلام هم در آن جا بود، ?رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه‏ السلام فرمود: به باد فرمان بده تا سرنشينان اين فرش را سير دهد. حضرت على عليه ‏السلام به باد فرمود: به اذن پروردگار ما را سير بده، ناگاه مشاهده كرديم كه همه ما در هوا سير مى ‏كنيم. ?پس از پيمودن مسافتى در فضاى بسيار وسيع كه وصفش را جز خدا نمى ‏داند، حضرت على عليه ‏السلام به باد امر فرمود كه ما را فرود آورد، وقتى كه بر زمين قرار گرفتيم، آن حضرت فرمود: آيا مى‏ دانيد اين‏جا كجاست؟ گفتيم: خدا و رسول او و وصى او بهتر مى ‏دانند. ?فرمود: اين جا غار اصحاب كهف است اى اصحاب رسول خدا! سلام بر اصحاب كهف كنيد، به ترتيب اول ابوبكر بعد عمر، بعد طلحه و زبير و…سلام كردند جوابى شنيده نشد، من و عبدالرحمن سلام كرديم و من گفتم: من اَنَس نوكر در خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستم، جوابى نشنيديم. ?در آخر حضرت على عليه ‏السلام بر آنان سلام كرد بى درنگ ندايى شنيديم كه جواب سلام آن حضرت را دادند. آن جناب فرمود: اى اصحاب كهف! چرا جواب سلام اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نداديد؟ گفتند: اى خليفه رسول خدا! ما جوانانى هستيم كه به خداى يكتا ايمان آورده ‏ايم، خداوند ما را هدايت نموده است، ما از ناحيه خداوند مجاز نيستيم جواب سلام كسى بدهيم، مگر آن كه پيامبر يا وصى او باشد و شما وصى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هستيد. ?حضرت على عليه ‏السلام به ما رو كرد و فرمود: سخن اصحاب كهف را شنيديد؟ گفتم: آرى. فرمود: در جاى خود قرار گيريد، روى فرش قرار گرفتيم، به باد فرمان داد، در فضاى بى كران سير كرديم. ?هنگام غروب آفتاب به باد فرمود: ما را فرودبياور، در زمينى كه زعفرانى رنگ بود فرود آمديم كه در آن جا هيچگونه مخلوق و آب و گياهى نبود. گفتم: اى اميرمؤمنان هنگام نماز است، براى وضو آب نيست، آن جناب پاى مبارك خود را بر زمين زد، چشمه آبى پديد آمد و از آب آن چشمه وضو ساختيم، فرمود: اگر شتاب نمى‏ كرديد آب بهشتى براى وضوى ما حاضر مى‏ شد. سپس نماز را خوانديم و تا نصف شب در آن جا بوديم، حضرت على عليه‏ السلام همچنان مشغول نماز بود، پس از فراغت از نماز فرمود: در جاى خود قرار گيريد، تا به نماز صبح پيامبر برسيم به باد فرمود: حركت كن، پس از حركت ناگاه ديديم در مسجد پيامبرهستيم، نماز را با پيامبر خوانديم. ?آن حضرت پس از نماز رو به من كرد و فرمود: اى انس ماجراى شما را من بيان كنم يا شما بيان كنيد عرض كردم: شما بفرماييد آن حضرت تمام ماجرا را از اول تا آخر بى كم و كاست بيان كرد، كه گويى همراه ما بوده است.
قسمت هفتم ?مكافات كتمان حق‏   ?انس كه با اين گفتار خود شاگردان را غرق در حيرت كرده بود، و شاگردان سراسر گوش شده بودند و با تمام وجود داستان اين حادثه عجيب را مى ‏شنيدند،گفت: … شاگردان من! پيامبر رو به من كرد و گفت: اى اَنَس روزى خواهد آمد كه على عليه ‏السلام (براى محكوم نمودن رقباى خود) از تو شهادت و گواهى مى‏ خواهد، آيا در آن وقت شهادت خواهى داد؟! ?گفتم: البته و صد البته! ?اين ماجرا در همين جا متوقف شد، خاطره عجيب و شگفت ‏آورش همواره در ياد من بود، تا اين كه ماجراى جانسوز رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و خلافت ابوبكر پيش آمد، موضوع خلافت ابوبكر به دستيارى يارانش تحقق يافت تا روزى كه حضرت على عليه‏ السلام مردم را به حضور ابوبكر آورد و درباره خلافت سخن به ميان آمد، حضرت على عليه ‏السلام در حضور ابوبكر و مردم رو به من كرد و فرمود: اى اَنَس ديدنى ‏هاى خود را راجع به آن فرش و سير كردن و سلام اصحاب كهف و سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بگو. ?اوضاع و احوال طورى بود كه اگر مشهودات خود را مى ‏گفتم، دنياى من وخيم مى‏ شد و به شخصيت ظاهريم لطمه مى ‏خورد. ?به همین دلیل گفتم: بر اثر پيرى، حافظه‏ ام را از دست داده ‏ام و آن و اقعه را فراموش كرده ‏ام. ?فرمود: مگر پيامبر از تو تعهد نگرفت كه هر وقت من از تو شهادت بخواهم كتمان نكنى، چگونه وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از ياد برده‏ اى؟! ?آن گاه على عليه‏ السلام (كه مى‏ دانست اَنَس در اين موقعيت حساس براى آباد كردن دنياى خود اين خيانت ناجوانمردانه را كرده و پاى روى وجدان خود و خرد خود گذاشته است، طاقتش طاق شد) با دلى پرسوز متوجه خداوند شده و عرض كرد: خداوندا! علامت بيمارى برص را در چهره اين شخص ظاهر كن! (تا علامت و نشانه خيانتش در چهره‏ اش باشد) ديده‏ گانش را نابينا كن، و درد شكم را بر او مسلط فرما. ?از آن مجلس كه بيرون آمدم، تا حال به اين سه بيمارى مبتلا هستم، اين بود قصه من و داستان برصى كه در من هست و شما از آن پرسيديد. گويند تا پايان عمر اين سه بيمارى از وجود انس برطرف نشد.(نورالثقلين، ج ۳، ص ۴۲۰، تفسير جامع، ج ۴، ص ۱۸۱)
قسمت هشتم وپایانی اصحاب كهف از ياران امام زمان (عج) ?هنگامى كه حضرت ولى عصر امام مهدى (عج) ظهور مى ‏كند، يك گروه از كسانى كه رجعت مى ‏كنند و به ياران آن حضرت مى ‏پيوندند، اصحاب كهف هستند، چنان كه امام صادق عليه‏ السلام فرمود: از پشت كوفه (نجف اشرف) بيست و هفت نفر ظاهر شده و به امام مهدى (عج) مى ‏پيوندند، اين بيست و هفت نفر عبارتند از: ?پانزده نفر از قوم مخصوص وهدايت يافته موسى عليه‏ السلام، هفت نفر از اصحاب كهف، يوشع بن نون (وصى موسى)، ابودُجانه انصارى، مقداد، سلمان (از ياران پيامبر) و مالك اشتر، و اين ۲۷ نفر در پيشگاه آن حضرت به عنوان ياران مخصوص و فرماندهان، در قيام امام عصر (عج) حضور دارند.(بحار، ج ۵۳، ص ۹۰ و ۹۱) ?اين تابلو نيز ما را با ويژگى‏ هاى منتظران حقيقى و ياران راستين امام عصر (عج) آشنا مى‏ سازد، كه آن‏ها بايد همانند اصحاب كهف، جوانمردان آزاده و خودساخته و دلباخته خدا باشند، و به خاطر خداپرستى و طاغوت‏ زدايى از زندگى مادى، دل ببرند، و به سوى خدا بپيوندند. ?پـایـان داستان اصحاب کهف ?مجمع النورقرآن کریم کاشان ? وبسایت: Www.majma-alnoor.ir 🌐 👇 ✅گیلان انقلابی ↙️ 🆔@Gilaneenglabi57_rasht114_8🇮🇷
🌐 👇 ✅گیلان انقلابی ↙️ 🆔@Gilaneenglabi57_rasht114_8🇮🇷
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بشارتی بزرگ و امید آفرین برای خانم های چادری . لطفا ببینید و در حد امکان منتشر کنید 🌐 👇 ✅گیلان انقلابی ↙️ 🆔@Gilaneenglabi57_rasht114_8🇮🇷
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹بوسه فرمانده بر دستان سرباز ♦️بوسه فرمانده یگان امنیت امام علی(ع) سپاه حضرت نبی اکرم (ص) کرمانشاه بر دستان شهید سجاد امیری ، شهید مدافع امنیت 🌷 🆔 @Gilan_Press 🌐 👇 ✅گیلان انقلابی ↙️ 🆔@Gilaneenglabi57_rasht114_8🇮🇷
🔴 مادر یوسف: من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم... 🔹پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت، کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند، گفتند به خمینی توهین کن یوسف این کار رو نکرد. 🔹 به من گفتند توهین کن گفتم چنین کاری نمیکنم گفتند: بچه‌ت را می‌کشیم بازهم قبول نکردم پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند... 🔹 گفتند به خمینی توهین کن بازم توهین نکردم من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند؛ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم گفتند: دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها می‌گردانیم... 🔹 شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه میگفتم: ، ... انگار همه عالم کمکم می‌کردند برای حفر قبر پسرم. دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر... 🔹 فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو... 🔹 کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم.. به همین خاطر من مظلومترین مادر شهید ایرانی هستم. ✍ حتی شنیدن این قضیه برای ماسخت است چه برسد به انجام آن !!! اینها مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی ایستادند ما چقدر پای ارزش هایمان ایستاده ایم ؟!
4.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهترین روز عمر از نظر حاج قاسم عزیز چه روزی بود؟! حکایات ویژه وخاطره‌گویی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در بین رزمندگان مدافع حرم لشگر عملیاتی ٢۵کربلا درمنطقه بوکمال سوریه (فاتحان بوکمال) درسال ٩۶ه ش. سرداردلها گرامی وجاویدباد. صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.🕊🌹 🌐 👇 ✅گیلان انقلابی ↙️ 🆔@Gilaneenglabi57_rasht114_8🇮🇷
13.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥توضیحات حاج محمود کریمی درباره سرود انتقادی شب میلاد امام رضا که جنجال بپا کرده بود ! ❌️عذرخواهی از جایگاه حقوقی مجلس و دولت تا انتقاد از لایحه حجاب و فشل بودن تیم رسانه ای دولت ! خدا امثال حاج محمود کریمی رو زیاد کنه ان شاءالله 🌐 👇 ✅گیلان انقلابی ↙️ 🆔@Gilaneenglabi57_rasht114_8🇮🇷
📸 اینجا ایران نیست، اینجا ونزوئلا و این تصویری از حاج قاسم سلیمانی‌ست 🌐 👇 ✅گیلان انقلابی ↙️ 🆔@Gilaneenglabi57_rasht114_8🇮🇷