eitaa logo
• گل نِسا •
2.9هزار دنبال‌کننده
599 عکس
137 ویدیو
2 فایل
‌‌‌‌🌷من زینبم، ملقب به گل نساツ اینجا مثل مغازه‌های ده تومنیه! همممه چیز توش پیدا میشه😂 ‌‌ ‌‌ 🌷جانم؟ @Goll_Nesa1 ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‌ • ورود آقایون ممنوع‌ • • استفاده از محتوا فقط با ذکر منبع • ‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
• گل نِسا •
‌ ‌ راهیان نور من یه بسته نبات ۱۴ تایی برده بودم با زکیه هرجا از دور چایی می‌دیدیم سریع یه نبات توش حل میکردیم و برو بالا🦦 عین چی شارژ میکنه آدمو🔋 بقیه انقدر دست ما دوتا چایی نبات دیده بودن که دیگه میخواستن تست اعتیاد بگیرن ازمون🫡 ‌ ‌
وای یادم باشه بیام خاطره‌ی سمی روز عقد محدثه رو براتون بگم🤣 خود جوکه😂
اینکه درمورد خواهرمه چرا از من پرسیدین؟🫠 ولی خب جواب میدم جاش ببینید جواب این سوال درمورد احساس عقب موندگی داشتن به نظرم نه تنها درمورد خواهر من، بلکه درمورد تمام مادرها حتی اون‌هایی که یک فرزند دارن "بله" هست. یعنی تمام مادرها و حتی پدرها این حس رو تجربه میکنن! و این ماهیت هر انتخابیه که ما در این دنیا داریم. اینجا هر انتخابی بکنیم، یک سری محدودیت‌ها و یک سری فرصت‌ها رو برای ما ایجاد میکنه پس طبیعیه که تو هر انتخابی ما فکر کنیم در فلان حیطه الان محدود شدیم یا از یه سری فرصت‌ها عقب افتادیم.. مثل اینکه الان یک شخص انتخاب میکنه بره سرکار. این سرکار رفتن باعث میشه یه محدودیت‌هایی ایجاد شه. مثلا اون شخص نمیتونه هر زمانی بره مهمونی یا هر لحظه کنار خانواده‌ش باشه. نمیتونه هر زمانی خواست بخوابه یا بیدار باشه و... ولی در نهایت بخاطر فرصت‌هایی که اون شغل تو زندگیش ایجاد میکنه، محدویت‌هاشو میپذیره و در اون باقی میمونه و حالش هم خوبه.. مادر شدن هم همینه. آدم شاید نتونه اونطور که دلش میخواد درس بخونه، اونطور که دلش میخواد تفریح یا ورزش کنه، اونطور که دلش میخواد خونه‌ش مرتب باشه، اونطور که دلش میخواد با همسرش وقت بگذرونه... تمام اینها محدودیت‌های نقش مادریه و کاملا عادیه که یه مادر گاهی احساس کنه عقبه. تمام مادرها این محدودیت‌ها رو از قبل میدونن ولی بازهم بخاطر فرصت‌ها و حسای دلنشینی که قراره تجربه کنن، میپذیرنشون و مادر میشن:)🤍 پ.ن: کانال خواهرم--> @ba_fereshteha
"🍉" یه‌سلام‌به‌‌‌‌‌خنکی‌‌‌‌‌ودلچسبی‌ِبستنی‌‌‌‌توهوای‌گرم(◕ᴗ◕✿)⁩ ‌ ‌
"🍉" داشتم بستنی ماراش میخوردم(محصولی از میهن که با شیر بز درست شده🐐) طعمش منو یاد بستنی‌ای که تو راهیان خوردم انداخت. تو خرمشهر وقتی داشتیم از گرما تبخیر می‌شدیم مسئول کاروان رفت برامون بستنیِ باز بخره. زکیه شروع کرد به غرغر کردن که واااای من از این بستنی بیرونیا خوشم نمیاد و بدمزه‌س و معلوم نیست تمیز باشه و خلاصه حسابی عیح و ویح کرد😒 وقتی بستنیا رو آورد تو اتوبوس، منو زکیه کنار هم نشسته بودیم و اول به من داد. من سریع یه قاشق ازش خوردم و وقتی از کیفیت محصول اطمینان حاصل کردم، در طی حرکتی ناشیانه قاشقمو زدم وسط بستنی زکیه و نصفشو ریختم مال خودم🦦 وقتی با چشای گرد شده نگام کرد گفتم نه عزییییزم تو دوست نداری منم نمیخوام رفیقم چیزی رو که دوست نداره به زور بخوره🦦 زکیه یه قاشق که از بستنی خورد خیلی خوشش اومد ولی جرئت نداشت تعریف کنه چون من مابقی بستنی‌شم میبلعیدم🌝 خلاصه من بستنی‌مو تند تند خوردم و اومدم دوباره با قاشق بزنم وسط بستنیش که اجازه نداد. فهمیدم باید برم پِلنB😈 قیافه‌مو مظلوم کردم، ته چشمام هم یه بغض یاکریمی انداختم و با صدای آروم گفتم زکیه میشه یه قاشق دیگه‌ام بهم بدی خیلی خوشمزه بود من دوسیش داشتمಥ-ಥ اول گاطی کرد گفت نصفشو خوردی بازم میخوای و اصلا نمیشه و... ولی از اونجایی که لحن من دل سنگم آب میکرد، یکم چپ چپ بهم نگاه کرد بعد یه قاشق برام ریخت و از ترس اینکه باز بخوام بقیه‌شو یه جا خورد🤧
خانوم محترمی که دیروز پیام دادی بهم ابراز علاقه کردی بعد امروز دیلیت اکانت زدی تو که میخواستی بری چرا با احساسات من بازی کردیಥ-ಥ
"🍉" یه‌سلام‌به‌‌‌‌‌‌‌‌‌انرژی‌بخشیِ‌صبحانه!(◕ᴗ◕✿)⁩ ‌ ‌
"🍉" من متأسفانه تا دو هفته پیش صبحانه رو خیلی تق و لق میخوردم. با اینکه دکتر گفته بود هرروز مفصل باید بخوری، هفته‌ای دو سه روز کلا میخوردم🥸 تا اینکه دو هفته پیش، یه روز صبح داشتم یکی از صوت‌های لیلا رو گوش میدادم، یک جمله گفت که باعث شد همون لحظه به سمت صبحانه بشتابم و علی رقم میل باطنیم صبحانه رو هرروز بخورم:/ و اون جمله چی بود؟ گفت (شما در هیچ شرایطی نباید صبحانه رو عقب بندازید. چون این یکی از کارهاییه که یک انسان بالغ برای مراقبت کردن از بدنش انجام میده) همین!😂 دیدید بعضی حرفا رو بارها به شکل‌های مختلف تو زندگیمون میشنویم، ولی تاثیر خاصی برامون نداره. اما یک بار یه جوری می‌شنویم که تازه میگیم "آهااااان!". اون جمله‌ام برای من حکم همون رو داشت. رفت نشست تو جای خالی پازل ذهنم🧩 ‌ ‌
"🍉" خب! الان که زمان کمی تا روز امتحان مونده و حجم درس هم بالاست و حس درس خوندن هم کاهش یافته، وقت چیه؟🧐 ترک تحصیل؟ نه. صب تا شب درس خوندن؟ معلومه که نه🥱 نوشتن تقلب؟ استغفرالله ربی و اتوب الیه وقت توبه و التماس به درگاه باری تعالی و دلبری برای محبوب حقیقی‌ست😀 یه علامه‌ای گفته بودن موقع افطار واسه خدا ناز بیا. هی لقمه‌ی اولو ببر سمت دهانت بعد دور کن بگو تا حاجتمو ندی نمیخورم. منم تو ماه رمضون موقع افطار میومدم بخورم، یهو لقمه رو می‌بردم عقب فرشته‌ها رو غافلگیر میکردم میگفتم نه نه تا ندی که نمیخورم الکیه مگه💃😗 بعد از اونور معده‌م داشت روده بزرگه رو گاز میزد. روده کوچیکه میگفت این مغز امروز زیادی گشنه مونده رد داده. دوباره می‌بردم سمت دهنم، میومدم بخورم سریع میکشیدم عقب میگفتم حواسم هس هنوز حاجتمو ندادیاااا😍 خلاصه با صدتا ناز و کرشمه ما لقمه‌ی اولو میخوردیم🦦 البته حاجت ام گرفتما😌 الانم نیت کردم روزه بگیرم سر افطار دوباره فرشته‌ها رو زجر بدم. هی بنویسن "در ساعت فلان افطار کرد." ببینن عه نه الکی بود. پاکش کنن دوباره بخوان بنویسن ببینن نه باز الکیه. دیگه به خدا التماس کنن که این بنده‌ی لوستو توی اون دوتا امتحان پاس کن حوصله‌شو نداریم🦦 ‌ ‌ 《 @Goll_Nesa