💞💞💞💞💞💞💞💞
عاشقان، اینجا کلاس درس ماست
ما همه شاگرد و استادش خداست
💞💞💞💞💞💞💞💞
درس آن راه کمال و بندگیست
شیوه ی انسان شدن در زندگیست
💞💞💞💞💞💞💞💞
با عمل تنها بود این آزمون
از مسیر عقل رفتن تا جنون
💞💞💞💞💞💞💞💞
باید اینجا چشم دل را وا کنی
تا که در عرش خدا ماوا کنی
💞💞💞💞💞💞💞💞
درس اول در وصالش، اشتیاق
درس آخر، وصل و پایان فراق
💞💞💞💞💞💞💞💞
شرط اول، عاشقی، تسلیم عشق
ورنه بیخود دیده ای تعلیم عشق
🇯🇴🇮🇳 ↯
╔═ ⚘════⚘ ═╗
🌺🍃
@gharar_ashghi
╚═ ⚘════⚘ ═╝
روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند..
که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد...
با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...! موقع خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند:
چه کار میکردی؟...
گفت: هیچ.
فرمود: تو هیچ کار نمیکردی!؟
شخص گفت: نه! (میدانست که اگر بگوید نماز میخواندم، با وسواس و دقتی که مرحوم کاشی در نماز داشت، کار بیخ پیدا میکند و شاید مجبور شود از نو نماز بخواند)!
آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟
گفت: نه!
آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز میخواندی...!
گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
سؤال کردند: پس چه کار میکردی؟
گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!
این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت...
تا مدت ها هر وقت از احوال ایشان میپرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود:
من یاغی نیستم....
✨خدایا ما خودمون هم میدونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!...
فقط اومدیم بگیم که
خدایا ما یاغی نیستیم....
بنده ایم....
اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده.....
لطفا همین جمله را از ما قبول کن🙏
#التماس_دعا
🇯🇴🇮🇳 ↯
╔═ ⚘════⚘ ═╗
🌺🍃
@gharar_ashghi
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🏴عزاداری حضرت صاحب الامر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
☑️فرازی از زيارت ناحيه مقدسه :
*«لَئِن اَخَّّرتَنِي اَلدُّهُورُ وَ عاقَني عَن نَصرِکَ المَقدُور لَاَبکِينَّکَ صَباحَاً وَ مَساءَ ... فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَينَّ عَلَيکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً»*
🏴اگر زمانه مرا تأخير انداخت و مقدرات مرا از ياری تو جلوگيری کرد، صبح و شب به ياد مصائب تو گريه می کنم
◻️ و از بام تا شام سرشک از ديده می بارم
◻️و ندبه می نمايم و به جای اشک ، خون می گریم.
🏴آجرک الله یاصاحب الزمان🏴
╔═ ⚘════⚘ ═╗
🌺🍃
@gharar_ashghi
╚═ ⚘════⚘ ═╝
عاشق خدا
تمام پیغمبران گفتند میخواهیم خدا را دوست داشته و عاشقش باشیم اما رسول اکرم ص گفت خدایا من نمیتوانم تو را دوست داشته باشم چون کوچکتر نمیتواند بزرگتر را دوست داشته باشد.
خداوند فرمود حال که این را درک کردی پس من تو را دوست میدارم و تو را حبیب خودم قرار میدهم .
یک نقاشی نمیتواند نقاش را دوست داشته باشد ولی نقاش همیشه نقاشیش را دوست دارد
برای رسیدن به عشق خدا ، کافیست باور کنیم که خدا عاشق ماست
ما در حقیقت عوض عاشق بودن بخدا باید بدانیم معشوق خداییم.
اگر بنده میدانست که خدا چقدر عاشقش هست، جان میداد اگر چه این بنده، کافر بخدا بود .
╔═ ⚘════⚘ ═╗
🌺🍃
@gharar_ashghi
╚═ ⚘════⚘ ═╝
عذاب شمر از زبان علامه امینی(ره)
علامه امینی تعریف کرده است که:
مدتها فکرمیکردم که خداوند چگونه شمر ملعون را عذاب میکند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهدا(ع) را چگونه به او میدهد؟
تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین(ع) در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام، در کنار ایشان دو کوزه بود، فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی فرمود که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست.
کوزهها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین(ع) باز گردم.
ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشد، دیدم از دور کسی به طرف من میآید و هرچه او به من نزدیکتر میشد هوا گرمتر می شد گویی همه این حرارت از آتش اوست،
در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهدا(ع) است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب بگیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطرهای بنوشد.
حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم، دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزهها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزهها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است،
او که از من نا امید شد رو به استخر نهاد، من بیاندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت. هرچه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور امیرالمؤمنین(ع) شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد، اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود. بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.
لعن الله قاتلیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
╔═ ⚘════⚘ ═╗
🌺🍃
@gharar_ashghi
╚═ ⚘════⚘ ═╝