8. در آخر هرچه می خواهد دل تنگتون ذکر کنید.
میخواستم تو سوال قبل بگم ولی اینجا میگم . تراژدی اش کم بود😂اونقدر که باید به یوکا فشار روانی وارد نشده و زیادی گل و بلبل تموم شد😔🤌🏻تازه من هنوز ناراضی ام یعنی چی یوتای پدرصلواتی رفتی ممدبقال شدی ، بقالی سر کوچه رو ازم گرفتی 😒
پ.ن ۱ : از طرف یوکا بهتون میگم . مهم نیست چقدر سخت باشه شوخی و خنده است که سختی هارو نرم میکنه تا بگذرند . باعث ادامه حیات مون میشه :) شاید راه یوتا این بود که از خانوادش با قدرت محافظت کنه یا یوکو راهش با سکوت کردن و تلاش برای نگران نکردن خانوادش بود ولی یوکا شوخی و خنده رو سلاح اصلی خودش کرده بود . مهم نیست چه اسلحه ای هرکدوم انتخاب کردن هرکدوم برای محافظت از خانواده شون حتی تا فراموش کردن خودشون ، تنهایی کشیدن و مبارزه با خواست قلبی شون هم دست زدن تا واقعیت شیرینی مثل خانواده رو در امان نگهدارن:))))
پ.ن۲ : یکم درمورد شخصیت داستانم بگم اگر نویسنده ناناحت نمیشه😔❤️شخصیت یوکا شخصیتی بود که اول کار به عنوان فرزند خوانده فرمانده ارشد زندگی می کرد تا اینکه تو روز تولدش متوجه میشه که بی کس و کار نیست و بهترین دوستش برادرشه و پدر مادرش افراد مهم کشور ولی خب این شیرینی به سرعت با توطئه شوهرعمه اش تلخ میشه و از خانواده اش جدا میشه . چند وقت بعد هم فرمانده کشته میشه و تا زمانی که دوباره یوکو رو ببینه هم کم سختی ندیده ولی کسی رو نداشته که از این سختی ها دم بزنه ولی از طرف من میتونم بگم اگر واقعا من یوکا بودم سخت ترین لحظه نه زمان آتش سوزی یا زندانی شدن تو کشور همسایه یا مرگ دنکی نبود سخت ترین لحظه شاید زمانی بود که یوکو رو دید و نتونست سخت بغلش بکنه و بگه که برادرش اینجاست و یوکو همه چیز و حتی برادرش رو فراموش کرده بود:)))
پ.ن ۳: نقطه پایانی و اوج داستان برای کارکترم مرگ دنکی بود (یه لحظه حس بازیگرا بهم دست داد😂😂😂) خب میشه گفت به نوعی سخت بود کسی که از کودکی بهش تعلق خاطر داری رو از دست بدی ولی چیزی که هست کنار اومدن با همین سختی بود که یوکا انجام داد و تنها کسی بود که آخر داستان رو تعریف کرد . حاضرم شرط ببندم یوکا موقع تشییع جنازه هم گریه نکرده و فقط در سکوت با دنکی وداع کرده🙂
پ.ن ۴ : توجه کردید هر سه تا بچه خیلی خودخور تشریف داشته و به خودشون اندک توجهی نمی کردن ؟ مخصوصاً یوتا و یوکو فلان فلان نشده(من از بس شخصیت عاقلی دارم کمتر به این واقعه دچار شدم مگه نه😔❤️؟)
پ.ن۵: این سختی ها و مشکلاته که پایه و اساس بزرگی و کماله. زندگی به این سه نفر سخت گذشت ولی اشخاص برجسته ای شدن . اگر زندگی برای شما هم داره سخت می گذاره باید بهتون تبریک بگم🙂
پ.ن آخریه دیگه واقعا میرم 🙂😂: چی میشه قسمت بشه تراژدی رولم رو براتون بگم روحتون شاد بشه 😔😔😔😂😂تا درودی دیگر بودرود .
وی به غار خودش بازمی گردد!
...
پ.ن قول میدم آخری باشه😂: یوتا کپی خود نویسنده است همینقدر رومخ و مرتیکه زامبی با اون کله کچلش
پ.ن مصاحبه گر: من با تو کار دارم جناب، بذار امروز تموم شه.
💚 #Green_hope_Interview | @Green_text
۱. سلام علیکم . لطفاً خودتونو معرفی کنید بقیه بدونن دارن مصاحبه کی رو میخونن.
- سلام خدمت کونیکو، برادر گرامی. ساکورا هستم نویسنده داستان امید سبز. در خدمتتونم.
۲. به عنوان نویسنده چی شد که لامپ بالا سرت منور شد؟
- مثل همه داستانای دیگه ای که نوشتم، ایده اش اومد توی ذهنم. و ازونجایی که نزدیکای تولد یه بنده خدا بود، گفتم شروع کنم به نوشتنش و به مناسبت تولدش تقدیم کنم بهش.
در اصل قرار بود یه سناریو کوتاه با ۱۰، ۱۵ قسمت باشه که تا روز تولد ایشون توی مهرماه به پایان برسه.😂
اما یهو شد ۸۵ قسمت...😂😂😂
۳. ظاهراً شخصیت یوتا رو از خودت اقتباس کردی ، چی شد به این نتیجه رسیدی و تا چه حد شبیه خودته؟
- این اولین داستانی بود که با اقتباس از آدمای اطرافم نوشتمش. در اصل می خواستم داستانی بنویسم با اقتباس از آدمای نزدیک زندگیم. و خودم روهم آوردم وسط.
قطعا چون اقتباسه یه مقدار رو شبیه هست، ولی نمیگم چقدر. 😂 خودتون حدس بزنید که چقدر ممکنه شبیهم باشه.
۴. کدوم پارت (یاپارت ها) رو بیشتر دوست داشتی و ارتباط عمیق تری باهاش برقرار کردی ؟ (مشخصه پارت هایی که خواهر برادرت کتکت زدن😔🤌🏻)
- از دست تو...😂
اونکه قطعا، صحنه های مورد علاقم اونا بودن.
بطور کلی قسمتای خیلی زیادی رو دوست داشتم.
به طور کلی فلش بک ها رو خیلی دوست داشتم، چون چیزهایی از زندگی و احساسات سه شخصیت اصلی رو شد که حتی خود من نویسنده رو در داستان غرق کرد.
و جدا ازون، از قسمت 81 (سیر تحولی یوکو که خیلی خیلی دوستش داشتم) تا 85 (آخر) رو خیلی دوست داشتم.
پارت های دیگه ای روهم خیلی دوست داشتم که برای اینکه این متن طولانی نشه به شماره شون بسنده میکنم خودتون رجوع کنید:
قسمت 14 و اون امیدی که با اومدن یوتا در دل یوکو زنده شد؛
قسمت 15 و اون مکالمه زیبای یوتا و یوکو در آخر قسمت؛
قسمت 24 رو که واقعا توش غرق شدم، که یوکو احساسات غلیان یافته درونش رو بازگو میکرد؛
قسمت 35 و اینکه بالاخره یوکا میتونست شیطنت های نهفته اش توی طی این همه سال رو بیرون بریزه؛
قسمت 38 که اصلا پتانسیل اینو داشتم گریه کنم، خصوووصا سر این دیالوگ یوکا که: تو همه این مدت عاشق مادرت بودی... :) ؛
قسمت 41 و تجدید دیدار برادرها بعد مدتها؛
قسمت 42 و مکالمه خفن یوکا و یوتا؛
قسمت 43 که واقعا قشنگ بود و اون احساسات به زور سرکوب شده ی یوکا و اون جمله اش که: قول میدم یروزی در آغوش بگیرمت! ؛
قسمت 46 که یوکا مجبور شد علارغم میل درونیش به یوتا صدمه بزنه؛
قسمت 47 و اون دیالوگ یوکا که: نمی دونستم دارم برای کدومشون گریه میکنم.. ؛
قسمت 48 و بازهم فشاری که یوکا کشید؛
قسمت 50 خصووووصا اون آخر پارت که واقعا قشنگ بود و یوکا از یوتای بیهوش خواهش میکرد به هوش بیاد؛
قسمت 53 و نگرانی های یوکا و اینکه چقدر خودشو بخاطر کاری که حق هم داشت سرزنش کرد؛
قسمت 58 و تجدید دیدار برادرها، و خصوصا آخرش که که یوتا خودشو بخاطر یوکا سرزنش می کرد؛
قسمت 60 و مکالمه جذابشون ؛
قسمت 62 و احساسات یوتا ؛
قسمت 63 که یوتا در دل التماس می کرد یوکا اونو بکشه و جون خودش و یوکو رو نجات بده؛
قسمت 64 که کلش زیباترین و پرمفهوم قسمت بود برام؛
و قسمت 73 که چقدر یوکو برای محافظت از یوتا هرکاری که فکرشو نمی کردیم هم کرد (کلا فلش بک یوکو رو خیلی دوست داشتم).
💚 #Green_hope_Interview | @Green_text
۵. هر پارت رو مزین به یه تصویر کردی . چی شد این ایده به مغزت خطور کرد و کدوم تصویر(یا تصاویر) رو بیشتر دوست داشتی ؟
- ایده اش از اولین داستانی که در کانال سبز نوشته منتشر کردم (آب هویج بستنی) که یه سناریو کوتاه تک قسمتی بود اومد. درواقع موقع انتشار اون به سرم زد چرا خشک و خالی؟ یه عکس ادیت شده قشنگ هم داشته باشه.
و بعد برای امید سبز هم به سرم زد برای هرقسمت اگه اینکارو کنم و یه عکس مربوط به اون قسمت منتشر کنم قشنگ میشه.
باید بگم که تصاویر قسمت های 16, 30, 41 و 85 رو خیلی خیلی دوست داشتم.
و بعد ازونا، تصاویر قسمتای 14, 19, 28, 35, 40, 55, 60, 63.
۶. معیار انتخابت برای شخصیت های داستانت چی بود ؟
- اگه منظور آدماییه که ازشون اقتباس کردم، خب در اصل این داستان قرار بود برای اونا و اقتباسی ازونا باشه.
و حتی تایپ شخصیت های داستان هم تایپ این سه نفر (خودم و مجری و اون دوست عزیز) بود.
۷. کجا ها عشقت کشید و هرکاری دلت خواست کردی ؟(😔🤌🏻)
- ببخشید که نویسنده بودم، این سوال یعنی؟ 😂 من از مجری این مصاحبه شکایت دارم.
فکر کنم روی سرانجام یوتا یکم خودخواهی کردم؛
ولی درکل نظر شما دوتا رو خیلی اعمال کردم.
۸. تا حالا عاشق شدی؟🗿🤌🏻
- آقا من شکایت دارم چرا یه ENTP باید مجری من باشه؟ این چه سوالیه؟
معلومه که نه.
۹. کلام آخر ؟
- دلم برای امید سبز تنگ میشه. خیلی باهاش ارتباط برقرار کرده بودم.
از شما میخوام که امید سبز رو با همه حواشی و خاطراتش فراموش نکنید.
ممنون از حمایت هاتون. اگه حمایت ها و توجهات شما نبود شاید نمیتونستم به اخذ برسونمش.
ممنونم از همگی. 🤝
موفق و پیروز باشید.
مصاحبه گر : بچه ها باور نکنید عاشق شده عاشق منو یوکو هم شده نمیخواد رو کنه 😔❤️
💚 #Green_hope_Interview | @Green_text
ساکورا: آقا من اعتراض دارم این کیه آوردید گذاشتید برای مصاحبه از من؟
ناسلامتی من نویسنده ام قهر کنم برم خوبه؟
کونیکو: خیلی هم خوب و ماهم
میخوای آبجی ات با گیوتین بیاد ازت مصاحبه کنه که چرا زدی خودتو تبدیل به ناقص الخلقه کردی ؟
ساکورا: دلم خواست.
نویسنده ام هرکار بخوام با داستانم میکنم.😎
کونیکو: یورو بیا داداشت کتک میخواد
من از چپ میزنمش تو از راست
ساکورا: هوی توی داستان با فاصله دوروز می زدید چه خبره الان شد یه لحظه؟
یورو: چرا باید جلوی یه سناریوی اکشن رو بگیرم؟ بجاش میشینم و قهوه میل میکنم.
ساکورا: بیا کونیکو تحویل بگیر. 😎
آبجی منه، فداش بشم منه، آبجی خودمههه.
کونیکو: آیا یوکا این وسط مظلوم نیست ؟ برای تایید حرفم با ارسال گزینه یک به ناشناس به پویش « نه به یوکا آزاری» بپیوندید !
یورو: هیچکدومتون به خواهر شناسی نرسیدید اخر. ای بابا ای بابا
یوتا جان شمام بنظرم حواست باشه من در لحظه انتقام نمیگیرم، زیاد دل نبند🗿🍜
ساکورا: چند نفر به یه نفر؟
اصلا من میرم متواری شم تو جنگل.
یورو: اوردن دو عدد دست خود بالا+
ناز کردن سر دوتاتون+
داداشیای خوب خودم باشین بهتون بستنی یخی و نودل و چیپس و لواشک میدم🙂
ساکورا: گودرتمندی تا چه حد.
تواضع و تسلیم در برابر خواهر..🤣✨
یورو: اره گودرتمندی
فقط
کارتت کجاست پیداش نمیکنم برای روز مبادا...؟🚶🏻♀🤌
ساکورا: میگم تو از کجا انقدر پولدار شدیا...
آقا من ته کارتم اندازه یه نخود مونده بهم رحم کنین..😂
یورو: من رو کارت شما اختیار تام دارم اینو خودتم میدونی پس الکی ضجه نزن برای تهش، توی این دنیا مادیات ارزشی ندارن نی چان.....اره....به لواشکا فکر کن.....😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مود اعضای کانال:
سبزنوشته┆𝑮𝒓𝒆𝒆𝒏 𝑻𝒆𝒙𝒕
ساکورا: آقا من اعتراض دارم این کیه آوردید گذاشتید برای مصاحبه از من؟ ناسلامتی من نویسنده ام قهر کنم
تا ما به اختلافات خانوادگی مون میرسیم، شما می تونید برید سراغ بخش بعدی.. 😂
💚 و بخش آخر امروز که مورد علاقه من هم هست؛
صندلی داغ شماست!
حرفاتون، سوالاتون، نظراتتون و خلاصه هرچه گفتنی ست با نویسنده داستان
و یا کونیکو و یوچان که منابع اقتباس بودن
رو می تونید مستقیم بهمون بگید و ماهم همین امروز پاسخگو باشیم.! 🤝
https://daigo.ir/secret/7222717725
فقط تا شب وقت دارید.!
امروز آخرین روزیه که میتونیم درباره امید سبز باهم گپ بزنیم. پس زود باشید بیاین که منتظرتونیم.
• درضمن؛ یسری سوالا رو هم جواب بدین خوشحال میشیم:
1. نظر کلی تون نسبت به امید سبز
2. کدوم قسمتا رو بیشتر دوست داشتید
3. کدوم عکسای پارتها رو بیشتر دوست داشتید
4. نظراتتون نسبت به برنامه امروز و پست ها و مصاحبه ها