پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
عـٰاشِقَتدۅراَزحَـرَماِحسـٰاسِغُربَـتمۍڪُنَد
بـٰازبـٰاعَڪسِحَرَمیِہگۅشِہخَلـۅَتمۍڪُنَد..!
#ڪربلا💔
شبتون مهدوی🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفـَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها♥️
--#امام_زمان🔗✨
هدایت شده از پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
اَلسَـلامُعَلَیڪَیـٰابقیَةاللّٰھِفِۍارضِہ
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
- شیطونـهڪنارِ گوشتزمزمهمیڪنه: تاجوونےاززندگیـتلذتببر‼️ هرجورڪهمیشهخوشبگذرون اماتوحواسـتب
ما نوڪریَت را به دو عالم ندهیم🦋
تا چشم حسودان جهان کور شود..!🤍✋🏼
#امامزمان
˹➜¦@haramMahdy313••
نهج البلاغه
#حکمت ۴۴۷
وَ قَالَ ( عليه السلام ) :
مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا .
و درود خدا بر او فرمود: كسی كه بدون آموزش فقه اسلامی تجارت كند، در رباخواری آلوده شود.🌱
-->@haramMahdy313
جدیگرفتهایمزندگیدنیاییرا
وشوخیگرفتهایمقیامترا؛
کاشقبلازاینکهبیدارمانکنند،
بیدارشـویـم🚶🏻♂!
[شهیدحسینمعزغلامی]
بـٰانوچـٰادرتڪہخاڪۍشـد..
یادچفیہهـٰایۍباش ڪہ....💔
براۍِاینڪہچـٰادرۍبمـانۍ
غـرقدرخونشـد...🥀
#حجاب
@haramMahdy313
همون قطره های کوچک بارون
روی هم که جمع میشن
یه سیل وحشتناک و بی رحم میسازن!
شده حکایت همون گناه هایی
که فکر میکنی کوچیکه:/
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 #قصهدلبری #قسمت_بیستم پدرم از یزد راه افتاد سمت روستایمان اسلامیه . وسیر تا پ
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
#قصهدلبری
#قسمت_بیستویکم
برایم جالب بود ، حتی حواسش به کفش های دم در هم بود
چندین مرتبه ذکر خیر پدرم را کشید وسط برای اینکه صادقانه سیر تا پیاز زندگی اش را برای او گفته بود
یادم نیست از کجا شروع شد که بحث کشید به مهریه ..
پرسید :«نظرتون چیه ؟» گفتم :«همون که حضرت آقا میگن !»
بال در آورد قهقهه زد :« یعنی چهارده تا سکه !»
از زیر چادر سرم را تکان دادم که یعنی بله !
می خواست دلیلم را بداند .
گفتم :« مهریه خوشبختی نمیاره!» حدیث هم برایش خواندم :«بهترین زنان امت زنی است که مهریه او از دیگران کمتر باشد !» این دفعه من منبر رفته بودم
دلش نمی آمد صحبتمان تموم شود
حس می کردم زور می زند سر بحث جدیدی را باز کند
سه تا نامه جدید نوشته بود برایم
گرفت جلویم و گفت :«راستی سرم بره هیئتم ترک نمیشه !»
از ته دلم ذوق کردم
نمی دانم اوهم از چهره ام فهمید یا نه ، چون دنبال این طور آدمی می گشتم حس می کردم حرف دیگری هم دارد ، انگار مزه مزه می کرد ...
گفت :«دنبال پایه می گشتم ، باید پایه م باشید نه ترمز!
زن اگر حسینی باشه ، شوهرش زهیر می شه !»
بعد هم نقل قولی از شهید سید مجتبی علمدار به میان آورد :
«هرکس رو که دوست داری ، باید براش ارزوی شهادت کنی!
@haramMahdy313
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 #قصهدلبری #قسمت_بیستویکم برایم جالب بود ، حتی حواسش به کفش های دم در هم بود
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
#قصهدلبری
#قسمت_بیستودوم
مسئول اعتکاف دانش آموزی یزد بود .
از وسط برنامه ها می رفت و می آمد .
قرار شد بعد از ایام البیض برویم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه عقد کنیم
رفته بود پیش حاج آقای آیت اللهی که بیایند برای خواندن خطبه عقد
ایشان گفته بودند :«بهتره برید امامزاده جعفر (ع)یزد»
خانواده ها به این تصمیم رسیده بودند که دوتا مراسم مفصل در سالن بگیرند : یکی یزد، یکی هم تهران .
مخالفت کرد ، گفت :« باید یکی و ساده بگیریم!»
اصلا راضی نشد ، من را انداخت جلو که بزرگ تر ها را راضی کنم .
چون من هم با او موافق بودم
زور خودم را زدم تا آخر به خواسته اش رسید
شب تا صبح خوابم نبرد .
دور حیاط راه می رفتم
تمام صحنه ها مثل فیلم در ذهنم رد می شد ...
همه آن منت کشی هایش
از آقای قرائتی شنیده بودم :«۵۰ درصد ازدواج تحقیقه و ۵۰ درصدش توسل
نمیشه به تحقیق امید داشت ، ولی می توان به توسل دل بست! »
بین خوف و رجا گیر افتاده بودم .
با اینکه به دلم نشسته بود ، باز دلهره داشتم ...
متوسل شدم .
زنگ زدم به حرم امام رضا (ع) . همان که خیرم کرده بود برایش
@haramMahdy313
هجران بس است ای پسر فاطمه...،بیا
شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد
بین من و تو پردهی عصیان حجاب شد
ما را گناهکاریِمان از تو دور کرد...
#السلامعلیڪیابقیةالله💛✨
#امام_زمان♥
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
وسطجاذبہۍاینهمهرَنگ
نوڪرتتابہابدرنگشماست
بیخیالهمہۍِمردمشھر !
دلمآقابهخداتنگشماست...💔
هدایت شده از پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
اَلسَـلامُعَلَیڪَیـٰابقیَةاللّٰھِفِۍارضِہ
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
•°♥️°•
شنیدمت که...
نظر میکنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت:)
امام رضاجانم💛
وقتے یہ نفر ازت کمک میخواد،
بہ این فکر کن کہ :
خدا آدرس تورو بهش داده
——––—🍃🌸
هدایت شده از - دُخترحاجی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی شب #چهارشنبه_سوری میرم از سر کوچه نون بگیرم😁
این خیلی خوب بود🤣😂😂
🕊«#طنزسیاسی»↶
「 @Dokhtarhaaj 」
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 #قصهدلبری #قسمت_بیستودوم مسئول اعتکاف دانش آموزی یزد بود . از وسط برنامه ها
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
#قصهدلبری
#قسمت_بیستوسوم
چشمانم را بستم .
با نوای صلوات خاصه امام رضا خودم را پای ضریح می دیدم .
در بین همهمه زائران ، حرفم را دخیل بستم به ضریح :
«ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا / حلوا به کسی ده که محبت نچشیده!»
همه را سپردم به امام (ع)
هندزفری را گذاشتم داخل گوشم .
راه می رفتم و روضه گوش می دادم .
رفتم به اتاقم با هدیه هایش ور رفتم : کفن شهید گمنام ، پلاک شهید ...
صدای. اذان بلند شد ، مادرم سر کشید داخل اتاق و گفت :« نخوابیدی؟!
برو یه سوره قرآن بخون!»
ساعت شش_شش و نیم صبح ، خاله ام با مادرم وسایل سفره عقد را جمع
می کردند.
نشسته بودم و بر و بر نگاهشان میکردم!
به خودم می گفتم :« یعنی همه اینا داره جدی می شه؟»
خاله ام غرولندی کرد که :«کمک نمی کنی حداقل پاشو لباست رو بپوش!»
همه عجله داشتند که باید عقد زودتر خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم .
وقتی با کت و شلوار دیدمش ، پقی زدم زیر خنده
هیچ کس باور نمی کرد این آدم ، تن به کت و شلوار بدهد ..
از بس ذوق مرگ بود ، خنده ام گرفت
به شوخی بهش گفتم :« شما کت و شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما رو پوشیده ؟»
در همه عمرش فقط دوبار با کت و شلوار دیدمش : یک بار برای مراسم عقد ، یک بار هم برای عروسی
درو همسایه و دوست و آشنا باتعجب می پرسیدند :« حالا چرا امامزاده؟!» نداشتیم بین فک و فامیل کسی این قدرساده دخترش را بفرستند خانه بخت
@haramMahdy313
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 #قصهدلبری #قسمت_بیستوسوم چشمانم را بستم . با نوای صلوات خاصه امام رضا خودم
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
#قصهدلبری
#قسمت_بیستوچهارم
حالا در این هیر و ویر پیله کرده بود که برای شهادتش دعا کنم
می گفت :«اینجا جاییه که دعا مستجاب می شه!»
هرچه می خواستم بهش بفهمانم که ول کن این قدر روی این مطلب پافشاری نکن ، راه نمی داد
هی می گفت :« تو سبب شهادت منی ، من این رو با ارباب عهد بستم ،
مطمئنم که شهید می شم !»
فامیل که در ابتدای امر ، کلا گیج شده بودند .
آن را ریخت و قیافه داماد این هم از مکان خطبه عقد
آن هم آدمی با این همه ریش ، جزء در لباس روحانیت ندیده بودند .
بعضی ها که فکر می کردند طلبه است
با توجه به اوضاع مالی پدرم ، خواستگار های پولداری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم .
حالا برای همه سؤال شده بود که مرجان به چه چیزاین آدم دل خوش کرده که بله گفته است
عدهای هم با مکان ازدواجمان کنار می آمدند ، ولی می گفتند :«مهریه ش رو کجای دلمون بزاریم ، چهارده تا سکه شد مهریه!»
همیشه در فضای مراسم عقد ، کف زدن و کل کشیدن و این ها دیده بودم .
رفقای محمد حسین زیارت عاشورا خواندند ، و مراسم وصل به هیئت و روضه شد ...
البته خدا دروتخته را جور می کند
آن ها هم بعد از روضه ، مسخره بازی شان سرجایش بود
شروع کردند به خواندن شعر «رفتند یاران ، چابک سواران .....»
چشمش برق زد . گفت :«تو همونی که دلم می خواست. کاش منم همونی شم که تو دلت می خواد!»
@haramMahdy313
میگفٺڪہ
عَظِمَتِنوڪرۍ،دَرخونہےِ
امـٰامحٌسِـین؏رو،زمانےمیفَہمے..
کہشَبِاَوَّلِقبـر،
وقٺۍزَبـونِتبَنداومَـد..؛
یہوَقتمیبینۍیہصِدایۍمیاد،
میگہنترس،مَـنهَستَم..!ジ
#امام_حسین؏
استادپناهیان: 🌱
عاشقخداشدنسخـتنیستمقدمہآندشواراسـت
دلبریدنازدنیاودیگراناستمقدمهٔعشقبہخـدا
گذشتنازخودوسپردناموربہاوست...
دنیامیدانبزرگآزمایشاست
کههدفآنجزعشقچیزینیست :)♥️
#شهیدمصطفیچمران