eitaa logo
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
2.9هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
⊱ بِسْمِ رَبِّ مَهدۍ⊰ ❈ رو؎ِ‌دیـوارِ‌دلَـم‌حَڪ‌شُـده‌‌بـٰا‌جُوهَـر‌اشڪ پـِسـر‌فـٰاطمِـه‌؏َـجِِل‌لِـوَلیِـڪَ‌الفَـرَج ❈ کپے؟! حلال آیدے مدیر: @Brilliant_students2
مشاهده در ایتا
دانلود
‏سراغ‌قبرِشهیدهایۍکہ‌زیاد زائرندارندبروید! آن‌هاچیزهایۍکہ‌مۍخواهند "بہ‌صدنفربدهندرابہ‌یک‌نفرمۍدهند(:" [ - حاج‌آقاامینۍخواه - ]
درد‌این‌است ڪہ‌ما‌مدعۍهجرانیم دردِ‌هجران‌ْتوچشیدے ونفهمیدکسی💔!'...
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
<🖤🍂>
ذڪرخیرتوبه‌هرجاشدو یادت‌ڪردیم دست‌برسینه‌به‌توعرض‌ارادت‌ڪردیم پادشاهی‌جهان‌حاجت‌مانیست‌حسین به‌غلامی در خانه‌ات عادت ڪردیم..
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 #قصه‌دلبری #قسمت_دوم از وقتی پام به بسیج دانشگاه باز شد بیشتر می‌دیدمش به دوست
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، دعای عرفه برگزار می‌شد. دیدم فقط چند تا تکه موکت پهن کردن ب مسئول خواهران اعتراض کردم... دانشگاه به این بزرگی فقط این چند تا تیکه موکت!! در جواب حرفم گفت همیناهم پر نمیشه.. وقتی دیدم توجهی نمی‌کنه رفتم پیش آقای محمد خانی صداش زدم جواب نداد. چند بار داد زدم تا شنید سر به زیر اومد گفت «بفرمایید» بدون مقدمه گفتم این موکت‌ها کمه. گفت قد همینشم نمیان بهش توپیدم گفتم ما مکلف به وظیفه هستیم نه نتیجه اونم با عصبانیت جواب داد این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟! بعد رفت دنبال کارش.. همین که دعا شروع شد روی همه موکت‌ها کیپ تا کیپ نشستند، همشون افتادن به تکاپو که حالا از کجا موکت بیاریم یه بار از کنار معراج شهدا یکی از جعبه‌های مهمات را آوردیم اتاق بسیج خواهران به جای قفسه کتابخانه .. مقرر کرده بود برای جابجایی وسایل بسیج حتماً باید نامه‌نگاری شود همه کارها با مقررات و هماهنگی او بود من که خودم رو قاطی این ضابطه‌ها نمی‌کردم هر کاری به نظرم درست بود همونو انجام می‌دادم @haramMahdy313
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
امام صادق علیہ السلام: سخاوتمند تࢪین مࢪدم آن ڪسۍ است ڪہ جان و مال خود ࢪا جوانمࢪدانہ دࢪ ࢪاه خداۍ متع
بخشۍ از دعاۍ امام صادق عليہ‌السلام: سࢪوࢪ من! من گࢪسنہ سيࢪۍ ناپذيࢪ محبّت تو هستم، من تشنہ سيࢪاب‌ناشدنۍ محبّت تو هستم، وه ڪہ چہ مشتاقم بہ ڪسۍ ڪہ مࢪا مۍبيند و من او ࢪا نمۍبينمツ✨ 📒ميزان الحڪمہ• جلد ۲صفحہ۴۲۴
رۅزهـٰا‌رَفت‌ۅ‌فَقَط‌حسرَت‌ِدیدار‌ِ،رُخت‌ مـٰاندِه‌بَر‌این‌دِل‌‌ِیَعقۅبۍ‌ِمـٰاآقـٰاجان...! ♥️ -->@HARAMMAHDY313
اولین دیدار ما با شهید حججی بود واقعا حس خیلی نابی داشت...!♡
VID_20210828_190506_105_۲۰۲۱۰۸۲۸۱۹۰۶۲۲۲۳۵_a01.mp3
1.68M
-بعضی‌وقت‌ها‌دل‌کندن‌،ازیسری‌چیزای‌ خوب باعث‌میشه‌یسری‌ چیزای‌بهتر‌بدست‌بیاری!(: *بغض @haramMahdy313
سلام مدیران محترم برنامه ریز ایتا🖐🏼 با اندکی تاخیر ، تبادلات نعناع برگشته تا دوباره کنارتون باشه و در پیشرفت کانالتون یاریتون کنه😌!! بدونید که در حال چنلگیری هستم پس زود بنر چنلتون رو برام بفرستید تا در اولین فرصت جزو لیست بندی جدید قرار بگیرید😍👇🏽♥️ عامار +200🌿 https://eitaa.com/joinchat/3788636496G82939bcbde آینفو وجذب ها ☁️ @Vian_1385 🙂🌱
فرقی نمیکند که وصال است یا فراق، پایان قصه هر چه که باشد ، شکست نیست 💔!
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 #قصه‌دلبری #قسمت_سوم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، دعای عرفه برگزار می‌شد. د
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 جلسه داشتیم اومد اتاق بسیج خواهران ، با دیدن قفسه خشکش زد چند دقیقه زبونش بند اومد و مدام به انگشتر هاش ور می‌رفت مبهوت مونده بودیم با دلخوری پرسید این این‌جا چی کار می کنه؟! همه بچه‌ها سرشونو انداختن پایین ... زیرچشمی بِه همه نگاه کردن دیدم کسی نطق نمی‌زنه سرمو گرفتم بالا و با جسارت گفتم گوشه معراج شهدا داشت خاک می‌خورد آوردیم این‌جا برای کتاب‌خونه... با عصبانیت گفت من مسئول تدارکات رو توبیخ کردم و شما به این راحتی می‌گین کارش داشتیم؟! حرف دلم رو گذاشتم کف دستش: گفتم مقصر شمایی که باید همه این کارا زیر نظر و تأیید شما انجام بشه! این که نشد کار.. لبخندی نشست روی لبش و سرش رو انداخت پایین با این یادآوری که زودتر جلسه رو شروع کنید بحث رو عوض کرد. وسط دفتر بسیج جیغ کشیدم شانس آوردم کسی اون دور و بر نبود ن که آدم جیغ جیغویی باشم. ناخودآگاه از ته دلم بیرون زد . بیشتر شبیه جوک و شوخی بود.. خانم قنبری که به زور جلوی خندش رو گرفته بود گفت: آقای محمدخانی من رو واسطه کرد برای خواستگاری از تو.. @haramMahdy313