همون قطره های کوچک بارون
روی هم که جمع میشن
یه سیل وحشتناک و بی رحم میسازن!
شده حکایت همون گناه هایی
که فکر میکنی کوچیکه:/
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 #قصهدلبری #قسمت_بیستم پدرم از یزد راه افتاد سمت روستایمان اسلامیه . وسیر تا پ
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
#قصهدلبری
#قسمت_بیستویکم
برایم جالب بود ، حتی حواسش به کفش های دم در هم بود
چندین مرتبه ذکر خیر پدرم را کشید وسط برای اینکه صادقانه سیر تا پیاز زندگی اش را برای او گفته بود
یادم نیست از کجا شروع شد که بحث کشید به مهریه ..
پرسید :«نظرتون چیه ؟» گفتم :«همون که حضرت آقا میگن !»
بال در آورد قهقهه زد :« یعنی چهارده تا سکه !»
از زیر چادر سرم را تکان دادم که یعنی بله !
می خواست دلیلم را بداند .
گفتم :« مهریه خوشبختی نمیاره!» حدیث هم برایش خواندم :«بهترین زنان امت زنی است که مهریه او از دیگران کمتر باشد !» این دفعه من منبر رفته بودم
دلش نمی آمد صحبتمان تموم شود
حس می کردم زور می زند سر بحث جدیدی را باز کند
سه تا نامه جدید نوشته بود برایم
گرفت جلویم و گفت :«راستی سرم بره هیئتم ترک نمیشه !»
از ته دلم ذوق کردم
نمی دانم اوهم از چهره ام فهمید یا نه ، چون دنبال این طور آدمی می گشتم حس می کردم حرف دیگری هم دارد ، انگار مزه مزه می کرد ...
گفت :«دنبال پایه می گشتم ، باید پایه م باشید نه ترمز!
زن اگر حسینی باشه ، شوهرش زهیر می شه !»
بعد هم نقل قولی از شهید سید مجتبی علمدار به میان آورد :
«هرکس رو که دوست داری ، باید براش ارزوی شهادت کنی!
@haramMahdy313
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
💛💛💛💛💛 💛💛💛💛 💛💛💛 💛💛 💛 #قصهدلبری #قسمت_بیستویکم برایم جالب بود ، حتی حواسش به کفش های دم در هم بود
💛💛💛💛💛
💛💛💛💛
💛💛💛
💛💛
💛
#قصهدلبری
#قسمت_بیستودوم
مسئول اعتکاف دانش آموزی یزد بود .
از وسط برنامه ها می رفت و می آمد .
قرار شد بعد از ایام البیض برویم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه عقد کنیم
رفته بود پیش حاج آقای آیت اللهی که بیایند برای خواندن خطبه عقد
ایشان گفته بودند :«بهتره برید امامزاده جعفر (ع)یزد»
خانواده ها به این تصمیم رسیده بودند که دوتا مراسم مفصل در سالن بگیرند : یکی یزد، یکی هم تهران .
مخالفت کرد ، گفت :« باید یکی و ساده بگیریم!»
اصلا راضی نشد ، من را انداخت جلو که بزرگ تر ها را راضی کنم .
چون من هم با او موافق بودم
زور خودم را زدم تا آخر به خواسته اش رسید
شب تا صبح خوابم نبرد .
دور حیاط راه می رفتم
تمام صحنه ها مثل فیلم در ذهنم رد می شد ...
همه آن منت کشی هایش
از آقای قرائتی شنیده بودم :«۵۰ درصد ازدواج تحقیقه و ۵۰ درصدش توسل
نمیشه به تحقیق امید داشت ، ولی می توان به توسل دل بست! »
بین خوف و رجا گیر افتاده بودم .
با اینکه به دلم نشسته بود ، باز دلهره داشتم ...
متوسل شدم .
زنگ زدم به حرم امام رضا (ع) . همان که خیرم کرده بود برایش
@haramMahdy313
هجران بس است ای پسر فاطمه...،بیا
شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد
بین من و تو پردهی عصیان حجاب شد
ما را گناهکاریِمان از تو دور کرد...
#السلامعلیڪیابقیةالله💛✨
#امام_زمان♥
پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
وسطجاذبہۍاینهمهرَنگ
نوڪرتتابہابدرنگشماست
بیخیالهمہۍِمردمشھر !
دلمآقابهخداتنگشماست...💔
هدایت شده از پادِگــʜᴀʀᴀᴍـانِ
اَلسَـلامُعَلَیڪَیـٰابقیَةاللّٰھِفِۍارضِہ