8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رخش دلبر ... ! .♥️ .🔥.
چه چشمانی .. ؛!)🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موسیاگرنبیست"!)♥️😂
عیدکمسعیدا .
یه عالِمی بود تو ایران به اسم آقای راشد !
قبل از انقلاب ؛
ایشون خیلی بزرگوار بودن ، اهل دین و . .
هیچوقت سر منبر حرف نا حق نمیزدن ؛
- شب های جمعه این آقای راشد تو رادیو
تهران سخنرانی میکردند .
ایشون یه شب تو رادیو داستانی رو تعریف میکنن ؛
میگفت یکی از رفقای من تو دادگستری مشهد
کار میکرده یکی از قاضی های بزرگ مشهد بود
یه شب تو عالم رویا . .🍀
خواب حضرت مادر رو میبینن ایشون
گفتن ك حضرت زهرا تو عالم خواب نگاه کرد
به من با اون شکوه و عظمت ،
با صلابت فرمودن که : قاتل رو آزاد کن .😳😳
حضرت زهرا اسم و شمارۀ پروندهی اون قاتل رو دادند و با تحکم باز تکرار کردن که این قاتل رو رهاش کن و از زندان آزادش کن .
- از خواب میپره ، تموم تنش میلرزه . .
صدای محکم حضرت هنوز تو گوشش بوده . .🥺🥺
ایشون میره زندان ؛ اسم و شماره پروندهای که حضرت مادر بهشون داده بوده رو میگرده دنبالش !
میبینه بهبه چه پروندۀ قطوری ؛
هر نوع جرم بگی این آقا کرده بود ،
از دزدی گرفته تا قتل
هر خلافی که فکرش رو بکنین !
اینا رو میبینه . .
با خودش میگه من چجوری اینو نجات بدم این همه خطا و جرم کرده !
صدا میزنه میگه مجرم و بیارینش اینجا ،
اون قاتل رو میارن پیشش بهش میگه :
تو قتل کردی ؟! قاتل میگه بله ،
میگه تو دزدی کردی ؟! میگه بله ،
هر جرمی که نام میبره رو قاتل تایید میکنه ،
و میگه بله من این کار هارو کردم ،
بهش میگه جریان قتل رو تعریف کن
بگو چیشده ؛
قاتل شروع میکنه به تعریف کردن . .
یه روز میریم جلوی یه مدرسهٔ دخترونه
یه دختری رو به زور سوار ماشین میکنیم !
دوتا دوستم چاقو میزارن کنار گردنش و
تهدیدش میکنن که اگه داد بزنی میکشیمت ؛
دختره پونزده شونزده سال داشت
نزدیکاب غروب بوده
بردنش خارج از شهر
برای گناه !
پیادهش کردیم .
- دیدم دختره هی گریه میکنه
هی میلرزه ؛
همهمونو نگاه کرد
یهو رو کرد سمت من
گفت من سیدم ؛ من دختر فاطمهی زهرام ! 💔
به حرمت مادرم نزار آلوده بشم .
سه تا رفیق بودیم ،
یکی از یکی بدتر ،
- کارمون دزدی و مزاحمت برا ناموس مردم بود ،
قاتل میگه ؛
تا اسم حضرت مادر رو شنیدم تموم تنم لرزید ، انگار ی اتفاقی درونم افتاد غیرتی شدم . حالا باید بگم اصلا نه حضرت زهرا'س رو دیده بود نه هیچی
فقط اسمشو شنیده بود !
تو عزاداری ها و اتفاقاتی که براشون ایجاد شده بوده
رو میکنم سمت اون دوتا رفیقم و میگم😔😔
با این دختر کاری نداشته باشین از این لحظه به بعد نزدیک این دختر بشید مثل این میمونه که نزدیک خواهر من بشید !
اون دوتا گفتن
ای بابا بعد از مدت ها
یه دختر گیرمون اومده
حالا خشک مذهبی بازیت گل کرده ؛
گفتم نه دست بهش نمیزنید . .
عصبانی شدن اومدن سمتم !
دیدم دارن میرن طرف اون دختر
بلافاصله چاقو رو زدم تو شکم یکیشون ،
اون یکیشون اومد سمتم
چاقو رو زدم تو شکمش
خودش هم مجروح میشهها !
تعریف میکنه میگه ؛
انقد اون لحظه زور و توانم زیاد شده بود
و غیرتی شده بودم که انگار اون دختر رو
دختر حضرت زهرا سلام الله علیها میدیدم !
و نمیخواستم کسی بهش دست بزنه ؛
خلاصه اون دو تا میمیرن و این آقا میشه قاتلشون ؛ میگه اون دختر رو سوار ماشین کردم رسوندمش خونهشون ،
قاضی تا قصه رو میشنوه شونههاش میلرزه ؛
با خودش میگه پس حضرت زهرا
بخاطر همین اومد سفارششو به من کرد ✨
و با تحکم گفت نجاتش بدم . .
فرداش قرار بود اعدامش کنن ،
دادگاه تشکیل میشه ،
پرونده رو میبره پیش قاضی ِ اصلی .
خوابو واسه قاضی تعریف میکنه ؛
قاضی تا میشنوه داستانو میگه فعلا اعدام منحل میشه ،
و نباید اعدام بشه این شخص !
حکم اعدامش لغو میشه.
و قاضی میگه این آقا بخاطر حفظ ناموس آدم کشته ،حضرت زهرا شفاعتش رو کرده ؛ پس آزاده !
میرن بهش خبر میدن،که اعدام نمیشی و آزادی سجده میکنه ،
و بلند داد میزنه تو زندان :
یازهرا'س ، مادر . .😭😭
قسم میخورم به عصمتت ؛ دیگه خلاف نمیکنم
بعد از مدتی آزاد میشه
بازاری ها میشنون این قصه رو . .
یکی میگه من یه مغازه دارم ،
بگین بهش بیاد کار کنه ، مغازه رو به نامش میکنم .
فهمیدی چیشد دیگه نه ؟!
بابا طرف قاتل بوده ،
دله دزدی میکرده ،
هر گناهی که فکرشو بکنی . .
به خودت بگیر ! رفیق
اگه مسیر رو اشتباه رفتی درست ؛
بی احترامی کردی اونم درست !
گناه کردی ؟! اونم . .
فقط بدون اهل بیت آغوششون بازه برات ؛
‼️‼️‼️
مبادا نا امید بشی و جا بزنی !
چون شیعۀ اميرالمؤمنينی 'ع✌️🏻؛
چون مادرت فاطمست ۜ✌️🏻؛
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی عطشان بلندم کرد ...♥️
حیدر بارز و آشکار امیرالمومنین..🤍🍇
هدایت شده از برومند، پورکاوه
4_5793909207266758516.mp3
6.39M
_امیربرومند_
_شور_
_رفته ب میدون _
@boroumand_porkavehe