eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسالی شما ♥️❤️ واقعا مچکریم😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعضای جدید خوش آمدید. 💛💙💕 بمونید برامون تا همیشه ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱. 🖤 ۲. چون ایشون استوری نمیذارن 😊 @GandoNottostop
۱. ۲. من فکر میکنم خودشو زده به موش مردگی 😂😂 @GandoNottostop
سلام ، ان شاالله که زودتر حالتون خوب شه و آرامش بگیرید ، تو اینجور وقتها خدا رو بیشتر یاد کنید ، قرآن یا حدیث کسا و .‌‌.. بخونید خیلی تاثیر گذاره حالتون بهتر میشه @GandoNottostop
آهان بله ، ولی در کل نگران نباشید چیزی نمیشه @GandoNottostop
سلام ، من نمیفرستم اصلا گیف ندارم ، بچه ها شما هم نفرستین @GandoNottostop
✨آغاز پارت گذاری ✨
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ رفتم در خونه بلیک و در زدم . می ترسیدم که برام اتفاقی بیفته . ولی باید می فهمیدم اون مرد کیه! بلیک در رو باز و گفتم نرگس:سلام عزیزم، خوبی؟ اتفاقی افتاده؟ بلیک:س.سلام ،ممنون شما خوبی نه چیزی نشده! نرگس:آخه یه صدایی اومد! همون لحظه مرد اومد جلو در و گفت امیر ارسلان:با زندگی شخصی مردم چی کار داری؟ نرگس:شما کی هستی و داخل خونه دوست من چی کار داری؟ امیر ارسلان:چییی؟بلیک این چی میگه؟ مگه ما زن و شوهر نیستیم؟ بلیک:ن.نه همون لحظه سیلی پسره روی صورت بلیک پیاده شد. از ترس ۱ قدم به عقب رفت! با داد گفتم نرگس:چی کار میکنی نکبت!ولش کن! وگرنه زنگ میزنم به پلیس! همون لحظه داخل گوشی ریحانه گفت ریحانه:آقا داوود الان میرسه ! سعی کن زیاد عصبانیش نکنی! قبلا پرونده این پسره رو خونده بودم اسمش امیر ارسلان بود ، همکار بلیک. چند دقیقه به جر و بحث گذشت که یه دفع آقا داوود بدو بدو از پله ها اومد بالا گفت داوود: چی شده! نرگس:سلام ، این مرده اومده خونه بلیک! امیر ارسلان:شما کی باشی؟ داوود:تو اینجا چی کار میکنی ؟ چرا مزاحم شدی؟ امیر ارسلان: به تو چه؟اومدم خونه زنم! بلیک:من زن تو نیستم! امیر ارسلان :خفه شو بلیک! داوود:یا همین الان گورتو گم میکنی یا... امیر ارسلان: یا چی؟ مصطفی داخل گوشی بهم گفت که آقا محمد گفته اجازه در آوردن تفنگ رو دارم! منم تفنگم رو در آوردم و گرفتم سمتش،که نرگس خانم و بلیک جیغ زدن ، بلیک بدو رفت طرف نرگس. داوود:وگرنه مغزت میره رو هوا !!! امیر ارسلان :یواش داداش!باشه باشه !میرم . بعد سریع از پله ها رفت پایین و گم و گور شد. ولی فرشید از داخل راهرو ها زیر نظرش داشت. داوود:نترسید تموم شد نرگس:اون تفنگ... داوود:میدونم ، اجازه دارم . بلیک:چی میگید شما! اون تفنگ رو از کجا آوردید؟اجازه چی؟ داوود:... پ.ن:حال کردید؟😜😂 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند : مجوز دارم:) ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ اقا داوود گفت داوود:مجوز دارم ! بلیک:واقعا ؟ داوود:من اطلاعات مهمی از شرکتی که داخلش کار میکنم دارم ، باید بتونم از خودم محافظت کنم. بلیک:واقعا دستتون درد نکنه! نرگس:عزیزم بیا بریم داخل. بلیک رو بردم داخل خونمون و آقا داوود هم رفت سایت. صورت بلیک قرمز شده بود . کمی یخ آوردم که بزاره روش . بلیک:ممنون نرگس: خواهش میکنم، یه توضیح کامل میخواهم ،کی بود و چرا اومده بود خونت!اگه ما نبودیم که معلوم نبود چی میشد! بلیک:یکی از همکارامه ! داخل شرکت با هم آشنا شدیم. اسمش امیر ارسلانه ! نرگس:با تو چیکار داره؟ بلیک:قرار بود یه سری اطلاعات از شرکتمون بهم بده ، زده به سرش . نرگس:پس میگفت شوهرته! بلیک:نه بابا ، جلو شما اون طوری میگفت. نرگس:خوب ، بهش اهمیت نده ! اگه میخواهی امروز رو پیش من بمون! بلیک: نه به اندازه کافی مزاحم شدم تا الان، شاید بعدا اومدم ، فعلا باید برم کارای شرکت رو راست و ریست کنم. نرگس:باشه ، خدا حافظ. بلیک رفت ولی داشتم صدا های خونش رو با میکروفن گوش میکردم . رفتم خونه خودم . فکر نمی کردم ایرانی ها انقدر مهربون باشن . اگه بفهمند که من جاسوس هستم ! بازم انقدر مهربونن؟ فکر نکنم! با امیر ارسلان سر اینکه کی اطلاعات رو داخل عراق به احسان تحویل بده جنگمون شد . آخرش هم من باید تحویل بدم ! چیزایی که امیر ارسلان اورده بود رو کامل برسی کردم و دسته بندی کردم. اطلاعات بسیار مهمی درباره نیروگاه های هسته ای ایران بود. پ.ن:اینم ۲ پارت امروز 🌿 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: باید به MI6خبر بدم! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م