eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه بهم‌ میگفت:. لینک قلبتو نده دست همه... تا هرکسی خواست جوین شه و هرکسی خواست لفت بده :))))) _خیلی راست میگفت... 🚶‍♂ @hlifmaghar313
هم‌‌مداح‌‌بو‌د،هم‌‌فرمانده! سفارش‌‌ڪرده‌‌بودروی‌سنگِ‌‌قبرش‌ بنویسندیازهرا..! اینقدررابطه‌اش‌‌باحضرتِ‌مـٰادرقوۍبود ڪه‌مثل‌‌بی‌بی‌شھیدشد:) خمپاره‌‌ڪه‌خورد‌به‌سنگرش‌، بچه‌هارفتن‌بالاسرش.. دیدن‌خمپاره‌خورده‌‌به‌پهلویِ‌سمت‌‌چپش‌..💔! -شھید‌محمدرضاتورجـےزادھ @hlifmaghar313
الزهرا یک چت ناشناس ایجاد کرده . به لینک زیر برو و حرف های ناگفتتو بدون اینکه شناسایی بشی براش بفرست 👇👇👇👇👇👇👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/487186
زندگی کردن مثل عکاسیه! روی چیزای مهم زوم و فوکوس کن، لحظه های خوب رو ثبت کن... و اگه دیدی خوب پیش نرفت یه عکس دیگه بگیر ------🌦------ •. ⇲@hlifmaghar313
میگن‌آدم‌ها❗️ خیلۍشبیه‌ڪتاب‌هایی‌ڪه میخونند؛میشـن🙃 رفیق✨ نزار‌خاڪ‌بخوره روۍتاقچه اگر‌میخواۍ‌بنده‌واقعی‌‌باشی، قرآن‌بخون وعمل‌ڪن🌿 بعد‌شبیه‌اونۍ‌میشی‌ڪه‌خدا‌میخواد @hlifmaghar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام و نام خانوادگی:علی خلیلی🦋 تاریخ تولد:۸ آذر ۱۳۷۱✨ محل تولد:تهران🌿 تاریخ شهادت:۳ فروردین ۱۳۹۳🥀 محل شهادت:تهران-تهرانپارس-چهار راه سیدالشهدا💔 علت شهادت:درگیری خیابانی علت درگیری: امر به معروف و نهی از منکر 😍 @hlifmaghar313
! انقدر‌بی‌معرفتیم‌نسبت‌به‌اماممون💔 که‌‌هر-ر‌وز‌باید‌یه‌نفر‌یادمون‌بندازه امام‌زمانیم‌توزندگیمون وجود داره...:)! 🚶🏿‍♂🕳 @hlifmaghar313
شهید مرحمت بالازاده هم قد گلوله توپ بود ✨ گفتم:چجوری اومدی‌اینجا ❗️ گفت:با‌التماس 🙃 گفتم:چجوری‌گلوله‌ توپ‌رو بلند‌میکنی !؟ گفت:با‌التماس🙃 با شوخی‌گفتم:میرونی‌آدم‌چجوری‌شهید‌میشه ؟💔 لبخندی‌زد‌وگفت:با‌التماس ! تکه‌های‌بدنش‌رو‌که‌جمع‌میکردم....فهمیدم‌چقدر‌ التماس‌کرده ‌!🚶🏿‍♂💔 @hlifmaghar313
جواب‌چالش‌دیروز رو توی ناشناس گفتم جواب‌اول:ترامپ‌به‌دلیل‌ترور‌حاجی 💔 دوم:نتانیاهو‌🙃❗️
گناھ‌ڪہ‌ڪردے💔 اسمشو‌نزارجوونی به‌جوونی‌عݪےاکبࢪهاےامام‌حسین‌برمی خورھ ... 🤞🏻✨ @hlifmaghar313
رفتندتاسبزۍهفت‌سینِ هموطنان‌شان‌رنگِ‌خون‌نگیرد !🙃 @hlifmaghar313
مقتدرترین شخصیت قرن... @hlifmaghar313
بزرگ ترین فرار و تحقیر قرن... @hlifmaghar313
بی شرف ترین رسانه قرن... @hlifmaghar313
بزرگ ترین غده سرطانی قرن... @hlifmaghar313
بزرگ ترین دروغگو و زجر دهنده قرن... @hlifmaghar313
بزرگ ترین جنایات قرن... @hlifmaghar313
بزرگ ترین حقارت قرن... @hlifmaghar313
بزرگ ترین کابوس قرن... @hlifmaghar313
و سرافراز و ایستاده ترین پرچم و ملت قرن.... ☝️🏻✋🏻 @hlifmaghar313
بچه‌ها ؛ عصرهالیووده . . عصراینترنتھ ، عصردهڪده‌جھـانیه‌ امروزتوچجوری‌میخوای‌فتحش‌کنۍ!؟ باڪدوم‌نفس‌مطمئنه؟! باڪدوم‌نمازشب..🚶🏻‍♂! -حاج‌حسین‌یڪتا @hlifmaghar313
حسابش‌اَزدستم‌دررفتہ...🖐🏿 که‌چندبار‌قول‌دادمـ🗣 نوکر‌خوبت‌باشمـ ببخش‌بارآخرهایے‌را که‌بارآخرنبود 💔(: @hlifmaghar313
مولا جان درهیاهو؎شب‌عید‌ توراگـم‌ڪردیم 🚶🏾‍♂ غافل‌از‌آنڪہ‌شما اصل‌بہاری‌آقا..✨ @hlifmaghar313
🕊🌿سلام رفقای جان عزیزان دل🕊😍 مسابقه ای چند وقت پیش ، مصادف با نیمه شعبان برگزار کردیم ... ☺️✨خوشبختانه امروز جوایز به دست ۹ تا از عزیزان رسید ... و آخرین جایزه هنوز موفق به رسوندنش به صاحب نشدم ... جوایز بسیار بسیار ناچیزه ... و دیگه شرمنده که هم کمیت پایینه هم کیفیت✨😅 دیگه .. در حد وسع یه نوجون 😁❤️ امیدوارم که راضی بوده باشید❤️☺️ و اینکه ... پاسخ صحیح سوالات به همراه توضیح مطلب داده خواهد شد🤓
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌_انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_هفتاد_نهم _ بسم الل
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ گوشی مرتضی زنگ خورد.. - الو سلام.. - سلام.. مهمونمون رسید.. منتظره بیاید تا سوغاتی هاتون رو بده.. - باشه الان می‌آیم.. - خداحافظ.. - خداحافظ... - کی بود؟ - مصطفی بود.. کمال دور بزن.. احد رسید.. --------------------------------------- کمال و احد مشغول صحبت شدن .. - این عملیات خیلی براشون مهمه .. اونقدری اهمیت داره که داعش تمام تمرکزش رو روی این گذاشته.. هیچ کس .. هیج کس به جز تعداد انگشت شمار از محل عملیاتش در ایران .. خبر نداره .. هیچ کس... و اما بخش اجرایی عملیات... این بخش رو به من سپردند.. ۶ نفر باید این عملیات رو انجام بدن.. هنوز نمیدونم چطور میخوان عملیات کنند.. و حتی نمیدونم که این عملیات در کدوم یکی از شهر ها هست... من رو فرستادند ایران برای اینکه اون ۶ نفر رو ببرم و برای عملیات آماده بشند.. - روز عملیات رو نمیدونی؟ - نه.. خوب گوش کن کمال... اینا از وعده حاج‌قاسم ترسیدن.. انگار که میخوان قدرتشونو نشون بدن.. تمام عملیات های قبلی هم انگار برای دستگرمی بود... داعش خیلی وقته که داره روی این عملیات برنامه ریزی میکنه... - از اون ۶ نفر بگو.. چطور باید عملیات کنند؟ انتحاری؟ - با توجه به این که یکی از مکان ها مذهبی هست.. و کمتر کسی به خانم ها شک میکنه .. دو تا خانم هم جزو اون ۶ نفر هست .. اگر مرد ها نتونن کارشون رو انجام بدن بار این عملیات روی دوش اونها میافته... ممکن هم هست بخوان تو حوزه علمیه عملیات کنند.. اما تمام این ها حدس و گمانه.. در مورد نوع عملیات هم واقعا چیزی نمیدونم.. - اون شش نفر آماده هستند؟ - بله.. جاشون مشخصه.. باید به محض اینکه گفتند اونها رو ببرم.. کمال... ما هیچی از جزئیات این عملیات نمیدونیم... - اما یه راه هست... - چه راهی؟ - باید خودمون نفوذ کنیم... - چطور؟ - تو به جای اون ۶ نفر.. ما رو میبری به پایگاه داعش... - خیلی خطرناکه.. ریسکش بالا هست.. اما... اگر به لطف خدا موفق بشیم... کار بزرگی کردیم.. فقط .. - فقط چی احد .. احد نگاهی به مرتضی کرد .. - چیه احد .. بگو .. - دو نفر از نیرو ها .. باید حتما خانم باشن... - چی داری میگی احد .. امکان نداره... نیرو های خانم رو ببرم تو دل داعش؟؟ تو دل خطر؟؟؟ - کماال.. یه لحظه آروم باش.. راه دیگه ای نیست ... اگه از خودتون نیروی خانم نباشه.. مجبورید با زنهای داعش باشید .. و قطعا نمی‌تونید کارتون رو بکنید.. اون شش نفر از مدت ها قبل با هم هستند.. یا باید شما بیاین یا اونا.. - احــــــد... نمیشه... اصلا .. اصلا امکانش نیست... نمیتونم مسئولیتش رو قبول کنم... اگه اتفاقی بیوفته .. یا به هر دلیلی ... عملیات نفوذ لو بره... میدونی چه بلایی سرشون میاد؟ همینطوریش آقایون امنیت ندارن.. چه برسه به خانمها.. - تنها همین یک راه رو داری... ضمنا.. این شش نفر از باید لحاظ روانی کاملا آماده عملیات باشند.. گفتم که.. این عملیات براشون خیلی مهمه... خطری اونها رو تهدید نمیکنه... چون این مسئله کاملا جدا از استفاده های دیگه داعش از زنها هست... باز هم برای احتیاط بیشتر من اونجا چند تا خونه‌امن دارم.. علاوه بر اینکه راه های خروج امن از پایگاه هم هست.. به محض احساس خطر به از اونجا خارج میشیم... کمال بلند شد و کمی راه رفت.. بعد از چند دقیقه سکوت گفت.. _ ظاهرا که چاره دیگه ای نیست... ولی خیلی بیشتر باید رو امنیت و راه های خروج کار کنیم که اگه خدایی نکرده اتفاقی افتاد به راحتی خارج بشن... باید هماهنگ کنم.. •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌