تا امروز ساعت۱۹:۱۳ دقیقه وقت دارید سوالاتتون رو بپرسید .
بعد اون دیگه جواب نمیدم.
ساعت ۱۹:۱۳ دقیقه بقیه سوالات جواب داده میشه و فرستاده میشه.❤️
#سرباز_مهدی_عج
ایشون کلا دایرکتشون رو بستن و فقط از طریق باکس سولا میشه با ایشون در ارتباط بود که اونم انقدر پیام ها زیاده که ایشون وقت نمی کنن به همش جواب بدن و اصلا فکر نمیکنم شمارشون رو بدن
حالا من اگه دوباره باکس گذاشتن ازشون میپرسم اگه جواب دادن که میذارم اگه نه شرمندم
#نظرات_شما
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
بچه ها بیایین تو این نظرسنجی شرکت کنید👇🏻
کدومشون؟؟🤔
https://EitaaBot.ir/poll/bhi2
#همراه_گاندو
سلام به روی ماهتون🙋♀️
ملیکایه زن شیک پوش وخاصی بود.خیلی هادوست داشتندباهاش دوست بشند.ولی به کسی رونمیداد.همه یه جوری اززندگی همدیگه خبرداشتیم اماازملیکاهیچی نمیدونستیم.کم کم خودش باب رفاقت روبابچه هابازکرد.خودش انتخاب میکردباکی بره باکی بیاد.یواش یواش شروع کردازخودش بگه.میگفت ساکن آلمانِ اومده ایران چندتاخونه وزمین بفروشه وبرگرده.عکس یه پسرجَوون روبه مانشون میدادو میگفت اینپسرمه الان پلیسِ.پسرم گفته رفتی ایران یه دخترخوشگل برامپیداکن.وضع مالی ملیکاخیلی خوب بود.تمام لباس هاش برندمعروف بود.خودشو حسابی تودل دخترای خوابگاه جاکرد.همه شده بودندمطیعش.یه روزسارایکی ازدوستای اتاقم اومدگفت وای ستاره ملیکایه فالهایی میگیره خدا!گفتم فااال؟ملیکا؟گفت آره فال ورق میگیره همه هنگ میکنیم.بیاببرمت پیشش واسه توهم فال بگیره.زدم زیر خنده گفتم بابابیخیال.فال چیه؟گفت جون سارابیابریم واسه من هرچی گفت درست دراومد.گفتمساراایناهمه الکیه واسه سرگرمیه.گفت آقامگه نمیگی سرگرمیه پاشوبریم پیشش.گفتم سارابیخیال شودستموگرفت وگفت بیابریم اگه اشتباه گفت هرچی توبگی.رفتیم.من تااون روزملیکارودوسه باربیشترندیده بودم ونمیدونستم برخوردش بامن چطوره!باسارارفتیم پیشش داشت بایکی آلمانی صحبت میکرد.گفتم سارابیابریم بابامزاحمش میشیم توهم وقت گیرآوردیا.دیدم بهمون اشاره میکنه بریم تو.صحبتش که تموم شدبهش دست دادمو گفتممن ستاره ام ساراگفت ستاره قطبی. خیلی ...
قسمت اول ادامه دارد ...❤️
کپی این مجموعه داستان ممنوع است❌
فقط و فقط فوروارد ✅
#قصه_ستاره
#ستاره_قطبی
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
سلام به روی ماهتون🙋♀️ ملیکایه زن شیک پوش وخاصی بود.خیلی هادوست داشتندباهاش دوست بشند.ولی به کسی رو
...
خیلی اسم وفامیلش قشنگه نه؟دستشوگذاشت پشت کمرم وگفت هم اسمش هم خودش. ازحرفش خوشم اومد.سارا بی مقدمه گفت ملیکامن ستاره روبه زورراضیش کردم بیادبراش فال بگیری.همینجورکه روبه آینه داشت دستی به سرو صورتش میکشیدگفت توغلط کردی!مگه فال گرفتن زوریه؟آروم دم گوش ساراگفتمبیاخوبت شد؟گفت توبگوخودت هممیخواستی روت نمیشدبیای!گفتمچرابایددروغ بگم خب تومنو به زورآوردی!ملیکاگفت چایی میخوریدیانسکافه گفتمممنون هیچی.گفت هیچی نداریم.گفتم نسکافه.دوباره ساراشروع کردگفت ستاره هرروزنسکافه میخوره معتادشده حسابی.باخنده زیرلب بهش گفتمخودشیرین.ملیکاباسه تانسکافه اومدنشست کنارمون.ازم پرسیدچندسالته؟گفتم ۲۷.گفت بهت میخوره اسفندماهی باشی.گفتم عه اره.ازکجافهمیدی؟فقط خندیدگفت یکم بیشتربه خودت برس.گفتمچطور؟گفت الکی واسه خودت همه چیز روسخت گرفتی.ازتوکیفش یه بسته قرص درآوردوگفت اینوشبهاموقع خواب بخور.برای پوستت خوبه.گفتم نه ممنون. گوشیشودرآوردو یه مدرک عکس دارنشونم دادوگفت دختر من دکترپوستم.پوست خودش عین برف سفیدوموهاش عین شب مشکی.
ادامه در قسمت دوم ...❤️
کپی این مجموعه داستان ممنوع است❌
فقط و فقط فوروارد ✅
#قصه_ستاره
#ستاره_قطبی
#همراه_گاندو
@GandoNottostop