eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️
استوری های بیاینا محمودی↫😉♥️ گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️ 🚫 🙏 🗣 ↬『 @Gand001400 』 ꠹💛🌼
هدایت شده از 『تهی』
‏چرا از وقتی رئیسی دولت رو در اختیار گرفته واردات واکسن چندین برابر شده؟ مگه اونی که زبان دنیا رو بلد بود حسن روحانی نبود؟! البته این دلیل که روحانی زبون دنیا بلد بود ولی دنیا زبون اونو نمیفهمید هم بی تاثیر نیست.... ⁉️ ℯ𝓶𝒻𝓽𝓎⫸تهے
هدایت شده از 『تهی』
موضع انقلابی‌ها کاملا مشخص است نه پشت احمد مسعود نماز میخوانیم و نه برای طالبان کف و سوت میزنیم همان که رهبرمان گفت: موضع ایران حمایت از مردم افغانستان است ℯ𝓶𝒻𝓽𝓎⫸تهے
😁ببخشید کم فعالیتیم😉😢 😁ببخشید فوروارد زیاد شده😉😢 😁ببخشید تولیدات کانال پایین اومده😉😢 😁ببخشید فقط عصر ها فعالیت داریم😉😢 😌🖤ایشالا فعالیت ها تا ۳۱ شهریور افزایش میابد😁😎 چون از ۱ مهر 🤨مدرسه ها شروع میشه😭😂 و ممکنه کلا عصر اونم در حد یکی دوتا پست فعال باشیم🙂🖤 ولی ما همچنان همراه شما هستیم😌🖤❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"🖤🕊" • • سالروزشهادت‌مظلومانہ‌ حضرت‌رقیہ‌(سلامٌ‌الله‌علیہا)تسلیت‌باد....💔-!🖤 • -----------------------------「✿」------------------------ 💔⇉| ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🖤⇉| -----------------------------「✿」------------------------- 𝒋𝒐𝒊𝒏↷ 『 🏴↬@Gando2_1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"📡" • • اون‌هارد📼کادوی من بود برای دستگیریت..!😎🤞 • -----------------------------「✿」------------------------ 💔⇉| ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️⇉| -----------------------------「✿」------------------------- 𝒋𝒐𝒊𝒏↷ 『 🏴↬@Gando2_1400
23.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"💔🎙" • • صدا بزن منو.. کہ بار آخرھ..🎙 • -----------------------------「✿」------------------------ 💔⇉| ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️⇉| -----------------------------「✿」------------------------- 𝒋𝒐𝒊𝒏↷ 『 🏴↬@Gando2_1400
gan.novel.do یک او! پارت هشتم (پنج ماه قبل) * داوود * آقا محمد کلافه با علی حرف میزد💔 هر جقدر که میگذشت عمق فاجعه رو درک میکردم🙂 اخمای گره خورده آقا محمد🙃 چشمای لرزونش💔 صدایی که به زور داشت لرزشو کنترل میکرد🙂 حتما داره راجب موضوعی غیر رسول میگه💔 حتما یه چی دیگه شده💔 مگه ن؟🙂 رسول به من قول داده😭 قول داد هر چی که شد سالم برگرده🙂 مگه میشه بزنه زیر قولش؟💔 اگه بزنه چی🙂 نه نمیزنه💔 داداشم خوش قوله🙂 مهربونه🙂 دلش نمیاد 💔 نمیشنیدم حرفای آقا محمدو💔 نمیشنیدم که میگفت مگه دو سالشه که گم بشه؟🙂 نمیشنیدم که میگفت علی خوبه گشتی همه جارو؟🙂 نمیشنیدم که میگفت چراا زودتر بهم نگفتین🙂💔 نشنیدم که آقا محمد گفت یاحسین💔 نشنیدم که صداش لرزید چنبار🥀🍂 نمیخواستم بشنوم که بی رسول شدم💔 دست رو ساعتش کشیدم🥀 بوسیدمش😭 رسول نزنی زیر قولتا💔🙂 من دق میکنم رسول🙂 دق🥀 ************* (سه روز بعد) کابوس شد حقیقت💔 حقیقت هم که همیشه تلخ💔 چقدر پایان رفاقتمون تلخ بود:) نتونستم دل سیر بغلش کنم:) بوش کنم🥀 تنگه دلم... بگم رسول... بگه جان رسول؟😭 بیخبری سخته💔 تلخه💔 فلج میکنه🥲 ذره ذره وجودتو آب میکنه🥀 وقتی نمیدونی همه ی زندگیت🙃 رفیقت🙂 برادرت🙂 کسی که از مادرت بیشتر بهش وابسته ای💔 هنوز نفس میکشه؟🥺 هنوز تپشای قلب مهربونش میزنه؟💔 هنوز تو تاریکی های شب 🙂 به داوود فکر میکنه؟💔 اگه ... اگه... اگه زنده نیست😭 ج..جنازش کو؟💔 قبرش کو💔 بمیرم برای مفقود الاثر شدنت رسول🙂 کاش میمردم رسول💔 کااااش میمردم و نمیشنیدم💔 نمیشنیدم که آقا محمد امیدشو از دست داده🙂 نمیشنیدم ک آروم به فرشید گفت برای رسول مراسم بگیریم💔 نمیدیدم جلو اسمت نوشتن مفقودالاثر... صدای داد محمد اومد🙂 ترمز ماشین💔 خونی که از کنار چشمم سر خورد🙃 کاش بیام پیشت داداش🙂💔 پ.ن: 💔🙂
gan.novel.do یک او! پارت نهم (پنج ماه پیش) *داوود * صدای داد آقا محمد آخرین چیزی بود که شنیدم...💔 وقتی بهوش اومدم🙂 هیچی یادم نبود🙂 یه نفر کنار تخت من سرش و گذاشته بود رو تختو خوابش برده بود🙃 چشمام تار میدید🥲 بی اختیار صداش کردم💔 📣:رسول جان؟🙂 سرشو اورد بالا🥲 رسول نبود💔 تازه داشتم خوب میدیدم🙂 سعید بود:) سعید:داوود بهوش اومدی؟🥺 📣: رسول کو سعید؟🙂 📣رسول چرا اینجاا نییییس💔 📣چند وقته بیهوشم سعیدددد؟ سعید چشماش پرشد🥺 سعید: آروم باش🙂سه روزه بیهوشی💔چرا حواست جمع نبود از خیابون رد شدنی؟🥺چرا مراقب خودت نیستیییی؟ همه چی یادم اومد💔 رسول💔 داداشم💔 📣پیدا نشدددد سعید؟ 📣زنگ نزدددد؟؟💔 📣چرا نمیرید دنبالشش🙂 📣چرا ناامیدین همتون آخه💔😭 📣رسول قول داد برمیگرده🙂 📣سعید؟ رسول کی زده زیر قواش آخه؟😭 📣بگو نزده زیر قولش💔💔💔 📣بگو:) ** (یک هفته بعد) سعید نبود تو اتاق🚶‍♂️ دکتر پرستاریم اون طرفا نبود🥲 من باور نمیکنم رفته باشی رسول💔 من رو قولت حساب باز کردم داداش🙃 اینا میگن رفتی بیرون و دیگه برنگشتی🙂 خب دلت نخواسته حتما💔 شاید راهتو گم کردی🙂 اینا میگن تو کار ما غیب شدن یعنی سر به نیستی:) نه💔 قول دادی رسول🙂 نمیگذرم ازت رسول اگه بزنی زیر قولت😭 نمیگذرم داداش💔🙂 خواستم از اتاق بزنم بیرون🚶‍♂️ میخواستم بفهمم چرا نمیزارن برم سازمان 🙃یه هفتس اینجام:) درو که باز کردم سعید رو به روم دراومد💔 👤کجا انشاالله؟ 📣میخوام بیام سازمان🙂 📣دلم بره همه تنگ شده💔 📣دلم بره میز رسول تنگ شده🙃 👤نمیخواد هنوز خوب نشدی! 📣من خوبم برو کنار! 👤نه داوود💔 👤نرو داداش🙃 زدمش کنار و رفتم... اومد دنبالم🙂 👤حداقل بزا برسونمت هنوز سرگیجه داری داوود💔 📣باشه بیا:) رسیدیم سازمان💔 چرا راه پله ها سیاهه🖤 چرا صدای صوت قرآن میاد🙂 داخل سالن اصلی شدیم💔 چرا رو عکسش نوار سیاه زدن؟🖤 چرا تو عکسش انقد قشنگ میخنده؟ رسول💔 بیا بهشون بگو من دروغ نمیگم🙂 بیا بگو نزدی زیر قولت💔 چرا همه سیاه پوشیدن...🖤 رسیدم به میزش چرا شمع روشنه رو میزت داداش؟💔 📣رسوووول من زنده استتتتت جمع کنیددددددد این مسخره بازیاروووووو 📣بسهههه😭😭😭 📣چرا دارین میکشنیش؟ 📣مگه چن سالشه؟ زود نیس؟💔 سرم گیج رفت🍂 سعید: داوووود! سیاهی....🖤🍂 پ.ن: نمیرنه زیر قولش مگه ن؟!💔
gan.novel.do یک او! پارت دهم (پنج ماه پیش) با آبی ک پاشید تو صورتم چشامو وا کردم🙂 چرا نمیشه بسته بمونه بره همیشه این چشما؟💔 اخه دنیای بعد رسول چی داره که بخوام ببینم‌؟🙂 نگاه نگران محمد و سعید و فرشید روم بود💔 حال اینا از من بدتره هااا😭 اندازه من رسولو دوس دارن💔 ولی اون چیزی که برای من سختتر کرده وابستگیه:) وابستگی خیلی سخته🙂 وقتی اونی ک وابستشی نیس... انگار ذره ذره جونت در میاد💔 همش حس میکنی هست🙂 ولی میبینی نیست:))) ***** یه ماهه از غیب شدن رسول گذشته:) رسما دوماهه بی رسولم💔 مثل همه ی این مدت رسو...هووف... سعید رسوندتم اداره🙂💔 مث همیشه خواستم برم کنار میزش 🍂 با عکسش حرف بزنم🙂 با همدم تموم این مدتم💔 که دیدم ی نفر جای رسول نشسته🍂 توهم برم داشت... نکنه رسوله؟😅 دوییدم سمت میز🙂 برگشت سمتم💔 این کیه دیگه؟ 👤سلام😊آقا داوود؟ مات نگاهش کردم💔 👤من مهردادم😊عضو جدید گروه💔 خون به مغزم نرسید😑 این الان چیگفت؟ عضو جدید؟💔 مگه ما جای خالی داریم که عضو جدید بیاد؟🙃 📣سلام😅 📣چیگفتی الان؟ 📣ما جای خالی داریم مگه؟ 📣ما پره پره ظرفیتمون!💔 👤اما این میز ک خالیه...! 📣کی گفته خالیهههه؟ 📣میز داداشمهههه 📣میز رسولمهههه 👤گفتن ایشون به شهادت رسیدن😔💔 📣کووو جنازششش آخهههه 📣کی اصلا دیدهههه 📣اون قلب میزنههه 📣من مطمئنم! 👤متاسفم داوود جان😔خدا صبر بده بهت💔ولی تا برگردن... من جاشون میمونم:) اعصابم بهم ریخت رفتم بسمتش و هولش دادم عقب💔 📣برو کنار از میزششش😭😭😭 محمد: آقا داووود! با دیدن محمد سرمو انداختم پایین😔 📣جانم آقا؟ محمد: عوض خوش آمد گوییه؟ 📣شرمندم آقا:) به سمت مهرداد رفتم... بغض خفم میکرد... 📣خوش اومدی💔 پ.ن:هققق💔