eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
293 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنــ🕊ـها ○5○ روز دیـــ🖤ـــگـــر تــــا ســـالگــــ🌿ـــرد آســــ🕊ــــمانی شدنتــ✨ 🕊🖤🙂 @GandoNottostop @GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌_انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_بیست_هشتم اون دون
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ دختر ها رفتند تا آماده بشند... مانتو بلند پوشیدند و روسری‌شون رو هم بلند بستن که اگه چادرشون رو دربیارند حجابشون کامل باشه... جلیقه ضدگلوله رو هم پوشیدند... کلت و کلاشینکف برداشتند و سوار ماشین شدند... الهه رانندگی می کرد... کلا الهه دختر فرزی بود... اکثر مواقع که عجله داشتند الهه رانندگی می‌کرد... با دقت و سریع کارهاش رو می‌کرد... اونطرف هنوز خبری نبود... لحظات پر استرسی بود که ناگهان شروع کردند به تیراندازی... اول تاریک بود.. درست نمی دیدند و تیرشون خطا میرفت... چراغ قوه روشن کردند... کمال بی‌سیم زد: از عمار به تمامی واحد ها... برنامه رو میدونید.. فقط چهرتون رو بپوشونید... همه با چفیه صورتشون رو پوشوندند.. مصطفی بی‌سیم زد به کمال: جابر..جابر..عمار -جابر به گوشم... - سوژه ی اول با ما... - باشه علی یارتون... مصطفی بی‌سیم زد به دخترا... -جابر‌..جابر..عمار۲ -به گوشم جابر - چقدر دیگه می رسید؟ - حدودا ۱۵ دقیقه دیگه... - با احتیاط بیاین... لوکیشن میفرستم.. به محض رسیدن بیان اونجا... - مفهوم مصطفی رو به محمد و علیرضا: خوب حواستون رو جمع کنید... این یکی رو نباید از دست بدیم... احتمال اینکه بخوان این‌یکی رو هم حذف کنند خیلی بالاست... من میرم بیهوشش میکنم... شما منو پوشش بدید... محمد..علیرضا: باشه... مصطفی: آماده... سه... دو... یک... سینه خیز به سمت راضیه رفت... با احتیاط تماام از پشت بهش نزدیک شد و با دسته کلت یه ضربه به پشت گردنش زد و بیهوشش کرد... سلاح اون دختر رو از ضامن خارج کرد و خشابش رو در آورد.. اما درست یه نفر مصطفی رو نشونه گرفته بود... محمد متوجه شد و سریع یه تیر به دستش زد.. دقت و تیراندازی محمد بی نظیر بود... اما انگار طرف بیخیال نبود... مجبور شد بکشتش... اون دختر اونجا اصلا امنیت نداشت... هر لحظه ممکن بود بکشنش... باید به یه جای امن می بردنش... صدای تیراندازی اما قطع نمیشد... نزدیک ترین و امن ترین جا محل استقرار مهدی و مرتضی بود... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• آنچه خواهید خواند: بیا کمک... محمد نمیخواست.. حواسم هست.. یک لحظه هم تعلل نباید بکنیم... یاعلی... بلافاصله دوتا..! ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
قبل قبل ما کسانی بودن که بکشنشون 😂 حالا میگیم ریاضی بعدا بدرد میخوره کلاس چهارم رو یادتون میاد مطالعات کوروش که بود و چه کرد پاسارگاد که بود چه کرد خب به من چههههههه😭
تیزهوشان درس میخونید..؟فکر نکنم داشته باشه ها
انشالله هرچی پیدا کردم میفرستم
riazi-7-kar.pdf
7.84M
📚کتابکار خیلی سبز ریاضی 🌋پایه هفتم ☢ ✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
1323114240_-236589.pdf
3.62M
🏟سوالات امتحانی علوم 📚پایه هفتم ☢ ✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
4_5895601362682512324.pdf
10.75M
📝 نمونه سوالات ریاضی 🚦 فصل به فصل 🍇پایه هفتم ☢ ✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾
ریاضی نهم دی ماه 99 شهید نصیری.pdf
166.7K
📝 آزمون ریاضی 🍇پایه نهم ☢ ✾࿐ᭂ༅•❥❥•༅ᭂ࿐✾