『حـَلـٓیڣؖ❥』
نماز اول وقت 😍❤️ نماز جمعه🌱❤️ #خط_شکن
خلاصه ایی از خطبه ها براتون میزارم❤️🌹
#خط_شکن
هدایت شده از شیخ علی قجری
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان_انلاین #راه_عاشقی♥️ #قسمت_سی_پنجم طولی نکشید ک
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_سی_ششم
دو روز گذشت...
مهدی تو بیمارستان کرمانشاه بستری بود...
بشری هم همراهش بود..
کتف حدیث هم فقط ضرب دیده بود..
تو این دو روز هم نذاشته بودند دست به سیاه و سفید بزنه!
حالش خوب بود...
داشتند آماده رفتن می شدند...
طبق معمول کمال و مرتضی برای هماهنگی ها رفته بودند...
با نیروهای مرزبانی خداحافظی کردند و منتظر کمال و مرتضی ایستادند...
نگاهشون به زائرانی بود که با شوق میخواستند به کربلا بروند...
صدای مداحی توی محوطه پیچیده بود...
دارم میام..
به سمت کربلای تو دارم میام...
بمیرم از غم های تو دارم میام...
شبیه بچههای تو دارم میام...
فصل پر کشیدنه...
فصل کوچ عاشقا..
از سراسر زمین...
سمت شهر کربلا......
نشستند روی نیمکت هایی که اونجا بود...
دخترها چادرشون رو روی صورتشون کشیده بودند و شونه هاشون می لرزید...
آقایون هم دست کمی از اونها نداشتند...
اینبار از قافله عاشقان جاماندند...
اما..
اگر اینان جا نمی ماندند اکنون هیچ کس نمی توانست به کربلا برود...
راه کربلا را باز نگه داشتند و خود جاماندند...
البته فقط جسمشان است که از کربلا جاماند...
و گرنه قلبشان اکنون قدم قدم همراه زائران در مسیر اربعین است...
همیشه کربلا رفتن به وصال جسم با حرم اباعبدلله نیست...
هر گاه که در مسیر سیدالشهدا قدم بر داری زائر کربلا هستی...
هر گاه در مقابل ظلم بایستی و فریاد هیهات من الذله سر دهی زائر کربلا هستی...
-------------------------------
بالاخره کمال و مرتضی هم رسیدند...
کمال داشت با تلفن صحبت می کرد...
- باشه خداحافظ....
مرتضی : همه آماده اید؟!
- بله...
کمال: پس از اینطرف برید...
مصطفی: ولی کرمانشاه از اون طرفه ها!
کمال: میدونم...
از اینور برید...
زهرا: یعنی چی!
اون سمت که مرزه...
مگه بر نمی گردیم تهران؟!
حدیث: میشه لطفا درست توضیح بدید...
مرتضی: درسته!
کرمانشاه این طرفه...
ولی قرار نیست برگردیم تهران...
می ریم کربلا...!
علیرضا: شوخی میکنید؟!
کمال: الان وقت شوخیه پسر؟!
میگم برید از مرز رد بشید دیگه...
چرا وایستادین...؟!
از مرز رد شدند و به سمت عراق راه افتادند...
آنقدر همه چیز ناگهانی بود که بچهها هنوز تو شک بودند...
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ #خط_شکن
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
『حـَلـٓیڣؖ❥』
خلاصه ایی از خطبه ها براتون میزارم❤️🌹 #خط_شکن
اڲــَـر دَڔ آیـاٺ قـُرْآٰݧ ٺــَدَّبـر ڪنیـم...
ڇیـز هـاے زیـادۍ ݥـے فہـمیـم...✨🙃
#اَزقـُڔآڹغـافـݪنـبآشـیم....🌱
#خط_شکن
『حـَلـٓیڣؖ❥』
اڲــَـر دَڔ آیـاٺ قـُرْآٰݧ ٺــَدَّبـر ڪنیـم... ڇیـز هـاے زیـادۍ ݥـے فہـمیـم...✨🙃 #اَزقـُڔآڹغـافـ
راستش نتونستم بیشتر از این آماده ڪنم...
یـعنے خطبہ ها طورے نبود ڪہ بتونـم چیـزۍ بنویسم....🍂
#خط_شکن
مـیگـفٺ: هـیڇ وقـٺ از بـالا بـہ دیـگــران نـگاه نڪن...🍃
اگـہ اونـاهـــم امڪـاناٺ تو رو داشـٺــند؛ الان شـایـد از تـو هـم با ایــمان تر بـۅدنـد...
خـیݪے حـرفــش مـنطـقـۍ بۅد....
#خط_شکن
هدایت شده از «•بــیــســیمجــٰات•»
#محیصا همون #سرباز_مهدی_عج هست هیچی . #خط_شکن و #فرمانده که پای ثابت کانال هستن هیچی . #نور_الهدی هم تازه واردمونه بازم هیچی . #حنین و #جامانده و #همراه_گاندو چه کسانی هستن ؟ و به جز این چرا فقط #فرمانده و #خط_شکن فعالیت دارن . بقیه کجان ؟
#حنین همون #عشق_خدا است..
#همراه_گاندو از ادمین های قدیمی ک فعالیتی نداره..
ولی من به دلایلی ازشون خواهش کردم بمونن..
#جامانده از دوستان #فرمانده ک بنده باشم هستن..
و به زودی به کمک بنده خواهند امد..
البته ایشون ابتدای کانال ک 2.. 3 نفر هم بودیم حضور داشتند..
اینکه چرا ادمین ها فعال نیستند..
بله ..
با شما موافقم..
و اگر خدا بخواد ..
بعد از امتحانات..
یه خورده فضای دوستی..
و فضای کاری رو مجزا میکنم..
و با الگو گرفتن..
از حاج قاسم..
سعی میکنم.. با جدیت ..
بچه ها و خودم رو اماده و هماهنگ کنم..
و میزان فعالیت کانال بالا بره
#فرمانده
"شهید سید مرتضی آوینی"🕊
واگر خداوند متاع وجود تو را
خریدنی بیابد..!!
هرکجا باشی و در هر زمان تورا با
شهادت برمی گزیند.
خب رفقا...
یه سوال❓❗️
فکر کنید تو مدرسه تون تمام همکلاسی هاتون عقایدشون با شما فرق می کنه....⚠️
یعنی حتی یه نفرم مثل شما نیست..🚹
آیا شما سعی می کنید به همکلاسی هاتون نزدیک بشید و باهاشون دوست بشید؟!💞
اگه بله...
دوستی رو تا چه حد عمیق می کنید؟!⛑
تو دوستی تون روی چه مطالبی تمرکز می کنید؟!👓
اگه خیر...
چرا ؟!🧐
نظراتتون رو تا فردا ساعت ۹ شب بفرستید...😄✅
#خط_شکن