eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
297 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༺ذکـرروز‌سہ‌شـنبـہ😍❗️ ۱۰۰مرتـبہ‌💫 یـاارحم‌الراحــمین🍃 اےبخشنده‌تـرین‌بـخشندگان༻✨ 🦋 🍃❤️ @hlifmaghar313
سلام سید السادات.mp3
5.17M
❤️🕊❤️🕊❤️ 🌿 سلام سید السادات🌿 ✨ حاج محمود کریمی✨ عید مبعث 😍💜🧡 @hlifmaghar313
یا نبی الله یا محمد.mp3
28.3M
💜💚💜💚💜 🌿 یا نبی الله یا محمد🌿 ✨کربلایی حسین طاهری✨ عیدٔ مبعث😍❤️ @hlifmaghar313
🦋شهیدانه🦋 رفیق ❗️ به دنیا زیادی محل نده✨ دنیای زیادی روح رو خفه می کنه 🍃 یا به قول معروف...👌🏻💫 غرق دنیا شد هر اجام شهادت ندهند🌹 @hlifmaghar313
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌_انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_شصت_دوم آری... شهادت
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ هوا تاریک شد .. موکب کوچکی در اختیار بچه ها بود... قرار بود کمی استراحت کنند و به سوی کربلا راه بیافتند... این بار با دلی شکسته تر.. با قلبی داغ دیده.. هرکس حال خودش رو داشت ... مهدی گوشه ای نشسته بود... فکر بشری لحظه ای از ذهنش جدا نمیشد.. تمام خاطرات در ذهنش مرور می شد‌.. سفر هایی که می رفتند... روزهایی که سخت در کنار هم برای حفظ امنیت کار می کردند... وقتی که بیمارستان کرمانشاه بستری بود بشری تا صبح بیدار مانده بود و از او پرستاری کرده بود.. قدم هایی که در این طریق برداشتند... باورش نمی‌شد به این زودی همسفر زندگی اش او را تنها بگذارد... زینب به سمت کیف بشری رفت... بغض بچه ها شکست.. زینب آروم کیف بشری رو باز کرد.. پارچه سبز رنگی رو درآورد.. دیدن هرکدوم از وسایلش.. زینب رو به خاطره ای میبرد... پارچه رو باز کرد... لباس نوزادی که حرز کوچکی بهش متصل بود رو بالا گرفت... چشمانش از تعجب گرد شد.. بی اختیار سرش رو با سرعت به سمت مهدی کرد و سوالی نگاهش کرد.. مهدی چشم هاش رو بست و قطره اشکی از گونه هایش لغزید... دستش را روی سرش گذاشت... لحظات براش به سختی سپری میشد... زینب لباس رو بالا آورد و روبه روی صورتش گرفت... آن را بویید... بوی بشری را میداد.. خیره شد به لباس... _ این چیه ... وای .. خدای من.. جواب بدین .. این چیه؟!.. ای وای... ای وای.. بشری .. بشری تو چیکار کردی با خودت ... تو چیکار کردی باما... اون لباس تیری به قلب های پاره پاره بود... حدیث: بشری... بشری قرار بود ... آخ.. خدا... اللهی بمیرم برات بشری زینب سرش رو روی شونه حدیث گذاشت و بلند بلند گریه کرد... کمال نگاهی به مهدی کرد... مهدی آروم چشم هاش رو بسته بود و به دیوار تکیه داده بود... به سختی نفس می کشید... هوای موکب برایش خفه کننده بود.. نمی توانست آنجا را تحمل کند.. بلند شد و از موکب بیرون رفت... علیرضا خواست بلند شه و دنبال مهدی بره که دست مرتضی مانعش شد... مهدی زائران نگاه می کرد... اگر بشری نبود اکنون چه میشد؟! نگاهش به دو کودک کوچک افتاد که بغل پدرشان بودند... شاید این دو کودک اکنون باید به زیر خاک می رفتند.. رو به کربلا کرد... گنبد حرم به سختی از دور آشکار بود.. تنها کربلا و اباعبدلله بود که می توانست کمی داغش را التیام بخشد... زهرا داشت قرآن میخواند و حواسش به اطراف نبود.. میخواست با قرآن خودش را آرام کند.. لحظه ای سرش رو بلند کرد.. با دیدن حدیث و زینب و لباسی که دست زینب بود جلو رفت.. لباس رو گرفت... اونقدر همه چیز سریع بود که نمی‌توانست درک کند.. - زینب.. زینب این برای کیه.. زینب این چیه... یعنی چی... هیچ کنترلی بر اشک هایشان نداشتند... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
「🖤🥀」 💔🥀دل من تنگ شهیدی ست که جایش خالی ست ...🥀💔 @hlifmaghar313
Ali_Akbar_Ghelich_-_Negar_e_Man.mp3.mp3
4.28M
نبیُّ‌العِشقِ‌العَجمَݪ ..🍃🌸 😍علی اکبر قلیچ😍 @hlifmaghar313 🦋🍃
『حـَلـٓیڣؖ❥』
خب ... من که با 13،800 میخوام برم دوتا آدمس بخرم .. برنامه شما چیه؟!😂 #فرمانده #کبریت #جهاد_تبیین
الان به نظرتون اگه اون پول رو صرف نیاز های کشور خودمون می کردیم چقدر جلو بودیم..؟!😑 اینهمه بیکاری و فساد و مشکلات اقتصادی نبود..✨🌼 اینهمه روستا ها بی امکانات نداشتیم..😐💔 حالا برید تو سوریه برا بشاراسد بجنگید..!! جوون های خوب برن جونشون رو بدن برا بشاراسد 😐
『حـَلـٓیڣؖ❥』
الان به نظرتون اگه اون پول رو صرف نیاز های کشور خودمون می کردیم چقدر جلو بودیم..؟!😑 اینهمه بیکاری
این چند تا جمله عقیده خیلی هاست...😐 میخوایم یه بار برای همیشه به این شبهه جواب بدیم‼️ این دوستان عزیز الان چند ساله که دائم دارن این حرفا رو میزنن و بد و بیراه نثار سپاه میکنند😐💔 اول یه خاطره بگم؟!😂 سال ۹۷ رو یادتونه؟! همون سالی که داعش به مجلس حمله کرد‌.. من خودم اون زمان تهران نبودم.. سنم هم کم بود.. ولی سکته کردم😂 یعنی سکتهه هااا😂 این دوستان عزیز که قبل از این حادثه هم این فرمایشات رایگان رو ساطع می کردند، سخنانشون بعد حادثه بسسییییاااارررر شنیدنی و جذاب بود😂❣ آنچنان جملات و سخنان زیبایی در مدح سپاه گفتند که انسان را به وجه می آورد😁✌️🏼 پیامبر اکرمﷺ میفرمایند: نــعمتـان‌مجهولتان، الصِّحَةِ و الاَمان.🌷💗 دو تا نعمت هستند که بهشون اهمیت نمیدیم.. یعنی شکرشون رو به جا نمیاریم... سلامتی و امنیت🍏💛 وقتی یکیشون رو از دست میدیم تازه متوجه میشیم چه نعمتی داشتیم...✨ اون زمان برای چند لحظه امنیت از بین رفته بود..🌚💔 تازه متوجه شدند که امنیت چه نعمت بزرگیه⚠️ الان که الحمدلله الحمدلله امنیت داریم دوباره یادشون رفته 😑👊🏼 هی میان میگن اینهمه پول چیه خرج بشاراسد میکنید.. . خودمون تو مملکت بدبختی نداریم مگه؟!😑 یکی نیست بگه آخه بادمجون😐🍆 اگه امنیت نباشه که هیچی نداریم.!! اصلا درک نمیکنم... واقعا نمی‌فهمیم... امنیت چه نعمت بزرگیه... اصلا تو فکرمون هم نمیتونیم تصور کنیم..✨🍃 فکر کن الان که نشستی(شایدم خوابیدی😂) گوشی دستته در خونه رو بشکنند بیان ببرنت😶 اصلا از تصور خارجه... حالا بگن عوضش امنیت داریم😏 (خدا میدونه چقدر بدم میاد از این جمله😖) گفتم دیگه... نمی تونیم نا امنی رو درک کنیم..