eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
یه فاتحه واسشون بخونیم !:(
_جوشن عاشقان توست هر شب ... خلصنا من فراق حسین یا رب 🖤🥀🍂:)) شبتون به زیبایی رویای شیرین آزادی قدس .. و نماز جماعت در مسجد الاقصی ... همان نمازی که طعم شیرین نماز پسر فاطمه را خواهیم چشید🌿💔:) شبتون خوش رفقا ... حلال کنین .. یا علی❤️
خودشهههه😂🤦🏻‍♀ @Hlifmaghar313
"وهمین‌بس‌که‌خُ‌ـدا؛مۍداند…!" اَحوال‌بندگـٰانش‌را ...🍃🌹 _خدا جانم :) 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ @Hlifmaghar313
🖤🌿بسته سی روزه‌ی شما رو به اتمام است:( _الان فکر میکنیم چقدر بستمونو هدر دادیم:*)))) 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ @Hlifmaghar313
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌_انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_هشتاد_هشتم علیرضا صد
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ - من همین الان باید آقا کمال رو ببینم ... چرا نمیفهمی...!؟ حتی یه لحظه هم صبر نمیکنم... حتی اگه به قیمت جون خودم تموم بشه... حدیث زینب رو کنار زد و به سمت در رفت .. _ حدیث... حدیث... تورو به بشری قسم وایسا... با شنیدن اسم بشری حدیث سر جاش میخکوب شد... چهره بشری رو که تصور کرد... دیگه نتونست حرکت کنه... انگار داغ بشری شعله ای درونش کشید.. شاید تنها چیزی که میتونست حدیث رو نگه داره همین بود.. زینب با سرعت جلو اومد... حدیث سرش رو از زینب برگردوند... زینب دستش رو کشید... _ تو بمون .. من خودم میرم..! فقط .. تا وقتی من برمیگردم خواهش میکنم نه دم پنجره برو نه از اینجا بیرون بیا... _ زینب.. نه.. _ آروم ... زود برمیگردم .. فقط خودت رو مشغول کن بهت شک نکنن..۰!۰۰ ----------------------------------‐-------------------- زینب با سختی تونست علیرضا رو پیدا کنه .. -سلام... علیرضا سرش پایین بود... با شنیدن صدای زینب با تعجب به سمتش برگشت.. - شما... - کار فوری دارم... ابوحسان کجاست؟ آروم گفت.. - چیزی شده..؟! - نه... یعنی آره... باید همین الان ابوحسان رو ببینم... علیرضا سرش رو تکون داد.. - همراه من بیاید‌‌... -چشم... فقط زودتر... بچه ها به چادری رسیدن که احد... مرتضی و کمال دور یه نقشه بزرگ حلقه زده بودند.. کمال با دیدن زینب تعجب کرد... کسی اون دور و بر نبود.. احد با نگرانی گفت: _ اتفاقی افتاده...؟!! چرا اومدید اینجا...؟! خیلی خطرناکه... لطفا برگردید.. -مجبور شدم... راحیل.. همین الان باید ابوحسان رو ببینه... یه مسیری... باید بررسی بشه..! کمال از سر جاش بلند شد... علیرضا خیلی نگران بود.. اما نمیتونست حرفی بزنه... زینب خواست کمال رو همراهی کنه که علیرضا صداش زد... _ خانم ساره... _ بله؟! _ اتفاقی افتاده؟! راحیل چیزیش شده..؟! چیشده..؟!! چرا اینقدر نگرانین؟! زینب به حالت رمز گفت.. _ هوای اینجا بهش سازگار نیست... آهو ها رو که شکار میکنن... هوا آلوده میشه! احد جلو اومد.. _ لطفا بیشتر حواستون رو جمع کنین! _ چشم..حتما.. ------------------------------------------------------ کمال با احتیاط وارد اتاق شد.. حدیث که گوشه اتاق نشسته بود سراسیمه جلو اومد.. - عمو.. - هیس... کمال به سمت‌ میز رفت... تمام میز رو دست کشید.. انگار دنبال میکروفن بود.. تمام سطوحی رو که می‌شد میکروفن جاسازی کرد رو بررسی کرد... نفس راحتی کشید... - حدیث... چرا اینطوری شدی؟؟ مردم از نگرانی... - باورم نمیشه... من حتی طاقت شنیدن این جنایت هارو هم نداشتم... چه برسه به اینکه به چشم خودم ببینم.... و دوباره اشک هاش سرازیر شد... - این راه راهیه که خودت انتخاب کردی... شک داری مگه؟! -نه.. اما.. - اما نداریم.. یادت نره.. تو اینجا این صحنه ها رو میبینی که فردا این صحنه ها رو دخترای ایرانی تو ایران نبینن! تو تمام این سختی ها رو تحمل میکنی... برای اینکه مردم تو آرامش زندگی کنن... اگه اینجوری بهش نگاه کنی میتونی باهاش کنار بیای... -خیلی سخته... خیلی... نمیتونم ببینم این همه آدم دارن زجر میکشن... کمال جلو تر اومد... - فکر میکنی برای ما راحته اینا رو ببینیم؟ آروم باش عمو... همه چی درست میشه.. این اسیرایی هم که میبینی خدا دارن... مطمئن باش در قبال معامله ای که دارن میکنن خدا هواشون رو داره..! ما هم بیکار ننشستیم.. میرسه اون روزی که به لطف داعش به نابودی کامل میرسه.... حدیث.. آخر کار این عالم معلومه‌‌‌... وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ... (ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﺩﺭ ﺯﺑﻮﺭ ﻧﻮﺷﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ... انبیا..١٠٥) وقتی از آخرش مطمئنیم... دیگه حرفی نمی‌مونه... کمال بارها این آیه رو برای حدیث خونده بود... حدیث هم انگار کمی آروم شده بود‌... -عمو... - جانم..! - نمیشه یه کاری براشون بکنیم..؟! حداقل برای بچه هاشون.... شنیدم فرستاده میشن اسرائیل... -صبر کن... یکم دیگه صبر کن... -نقشه ای دارید؟! - هیس... اینجا جاش نیست حدیث! -خواهش میکنم... اگه قراره کاری انجام بدی .. اجازه بدید منم کمکتون کنم.. - هیس..حدیث... اروم تر..! باز جلو تر اومد... آروم تر از قبل گفت.. -تو یه فرصت خوب زن و بچه ها رو آزاد میکنیم.... فقط باید یکم صبر کنیم تا وقتش برسه... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
🌿⛓بسم رب النور🌿
و قسم به خون قاسم..🖤 که قدس مقدس را .. از سوء قصد قاصدان قدرت.. رهایی خواهیم داد🕊🌿⛓ _ قدس خونبهایت😎✌️🏻🇮🇷_ 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ . . . @Hlifmaghar313
امید بذری که تو می کاری🌱^^ و خدا هر روز بهش آب میده♡✨ حواست باشه بذرت رو فقط به خاطرجمعی آبیاری باغبون بکاری! بقیه فقط رهگذرن🌆 . . . . . -خداجانم🍂🌸 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ @Hlifmaghar313
⛓🌸❤️بهترین حس دنیا وقتیه که.. میفهمی یه آدم به خاطر تو و امثال تو .. جونشو گذاشته کف دستش .. از زن و بچه خودش گذشته.. افتاده تو بیابون و دشت و صحرا دنبال امنیت مردم کشورش ! که مبادا یه قطره خون از دماغ یه مرد بیاد و اشک یه زنی تو کشور خودش به خاطر ناامنی جاری بشه ! مبادا پسری قید آرزو هاش رو بزنه و دختری غم اسیری و دربند بودن رو بدوش بکشه! این راه حاج قاسم هاست ... حاج قاسم بشیم برای امام زمانمون ؟! حاج قاسم بشیم برای کشورمون؟! . . . . عهد میبندم ... حاج قاسمت بشم ✋🏻💔⚔ 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ @Hlifmaghar313
❤️⛓میگن از زبونی که باهاش گناه نکردی دعا مستجابه ! رفقا ! اون زبون های خوشگلتون رو برای دعا های خوشگل در حق دیگران بچرخونیم ! ماه رمضون تموم شدااا... تا وقت هست دریابیم ! سپاه امام زمانی بشیم همه مون ... به حق این لحظات آخر ماه خدا❤️⛓ 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ @Hlifmaghar313
⛓همه داراییم رو ...🕊🎇 به تو بدهکارم من !🥀 جون جوادت آقا ..🍂☁️ خیلی دوست دارم من 💕✨.. . . . . _ امام رضا جانمون ⚡️💛 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ @Hlifmaghar313
🙂یادش بخیر ... 😂 😂وقتی آقای رئیسی رای آورد.. آنقدر خوشحال شدیم که یکی نمیدونست فکر می‌کرد از فردا باید برم پاستور وزیر شم😞😂 اینم چهره ای از شیرنی کاری😂 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ @Hlifmaghar313
•|| امام زمان💕 تو قلب شماست ...🔮📿 مواظب باشید بیرونش نکنید 💔:))) . . . . _آیت ... بهجت•°○ 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ @Hlifmaghar313
....~❤️❤️~.... حال خوب ... میتونه بوی چوب مداد تراشیده باشه🕊⛓ ••••🌹🌹•••• 『اینجا مقر حلیف است』..📞⛓ @Hlifmaghar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_°•°•°•°•°°•°•°•°•°°•°°•°•°•°•°•°•°•°•°°°•°°_
😎😁خب خب رفقا ... میدونم همه تون کنجکاوید که بدونید قضیه فیلم خام و آهنگ خوشگله چیه👀❤️ قضیه اینجاست که ... هرکسی که در توانش هست و میتونه ... کیپ ده ثانیه ای رو تهیه میکنه ! 1_ فیلم حتما باید همین فیلم باشه .. 2_ آهنگ قابل تغییره ! 3_ میتونید به این آهنگ یه پس زمینه دیگه اضافه کنید ... 4_ متن یا(ترجیحا شعر)انتخاب کنید در رابطه با خدا... 5_ آثارتون رو تا 13\2\01 به آیدی @FaF1395 ارسال کنید🕊👀 6_ از خلاقیت هاتون در افکت گذاری و ادیت زنی استفاده کنید🕊💕 رفقا این کار یه کار کاملا جهادیه !😂✨ و بهترین آثار در کانال قرار میگیرن😉✨❤️ • • • • منتظر دیدن کارای زیباتون هستم💕...
سامانه‌ اکران مردمی آنلاین (2)
484.8K
https://ekranmardomi.ir/live/Sarbaz314/f87d64 خب رفقا💕😉✨ این عیدی همه ما رفقای حلیفی برای شماست😁🌿 یعنی .. و من حقیر💕🕊 😂✨البته که این بنده خدا ها کاملا بی خبرند 😂🕊 😅فقط کافیه فردا عصر راس ساعت ۴ ... توجه کنین ! اگه ۱ دقیقه دیر بشه هم نه هااا ... راس ۴ .. وارد این فایل.. یا لینکی که فرستادم بشید❤️ و یه نکته دیگه .. تا فردا به هیچ عنوان وارد نمیشیدااا😡... 😂برای من میاد که چند نفر وارد شدن... 🤨بفهمم وارد شدید رحیم میشم و هیچ😂 _ من دیگه طاقت ندارم ... عیدتون مبارک😚❤️✨
و مهمانی خدا یک روز دیگر تمدید شد... -خدا جونم شکرت..🧡🌱:)
السّلام عَلَیکَ یا رَبیعَ الاَنام..♡:)
『حـَلـٓیڣؖ❥』
و مهمانی خدا یک روز دیگر تمدید شد... -خدا جونم شکرت..🧡🌱:)
شکر به دو دلیل .. 1_ تمدید مهمانی خدا❤️ 2_ کنسلی امتحان 14درسی مطالعات😂😂😂 😂✨ایول... خدایا دمت خیلی گرم... مشتی هستی عین خودم ..😂😂
❤️🕊تبریک عرض کنید به معلم های عزیزتون❤️🕊