May 11
May 11
May 11
تلنگر
نزدیک انتخابات ... حواستون رو جمع کنید به یکی رای بدید که 2 سال بعدش مجبور نباشید به خاطر شکر توی صف وایستید😒❤️
8سال پیش 23 میلیون نفر با یه انتخاب غلط یه ملت رو بیچاره کردن😏 امیدوارم برای 8 سال آینده یدونه از کم حرف و پرکار هاش انتخاب بشه!! نه با شعار آزادی های دروغین😒😏
#صرفاجهتاطلاع🌱
اولینانتقامایرانازاسرائیل؛
رایدادن
بهیهآدمانقلابیدرانتخاباتپیشرواست !!
#انتخابات | #نطنز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مظلومیتت در جهان بیداد میکند حضرت عشق😔❤️شرمنده که از سربازی فقط حرفش رو داریم😞♥️💖
#امام_خامنه_ای
#حضرت_عشق
#گاندو
#نه_به_توقف_گاندو
به ما بپیوندید😍😉❤️
@GandoNottostop
پارت شست و یک
#رسول
لپ تاپ هنگ کرده بود...فلش نیاز به هک داشت...
+ شاهین خواهرت نگفت چی تو فلشه؟؟؟
- نه فقط گفت کلی مدرک داخلشه خیلی مواظبش باشم....
+ مدرک؟؟؟
گوشیمو برداشتم و شماره علی رو گرفتم
¥ جانم رسول جان سلام
+ علی جان سلام اداره ای؟؟؟
¥ آره ادارم
+ شاهین برادر خانم محمدی به فلش بهم داده و میگه خواهرم گفته مدارکی داخلشه....ولی نیاز به هک داره... من اینجا نمی تونم هک کنم...
تا یه ساعت دیگه میام اداره... هک کردنش دست خودتو میبوسه....
به طرف شاهین برگشتم.... چشماشو میمالوند و خواب آلود نگام میکرد....
باید می رفتم اداره.... ولی نمیشد شاهین رو خونه بزارم....
+ شاهین جان بلند شو. بریم تا یه جایی زود برمیگردیم...باشه؟؟؟
لب و لوچش آویزون شد و گفت
- من خوابم میاد...
+ بیا تو ماشین بخواب بدو بدو بلند شو....
از جاش بلند شد... از اتاق بیرون رفتم.... آقا جون مشغول خوندن کتابشون بودند...
+ سلام آقا جون....
£ سلام به به رسول جان... داشت قیافت یادمون میرفت
+ شرمنده آقاجون درگیر بودیم
£ دشمنت شرمنده پسر...
+ آقا جون میشه لطفاً ماشینتونو قرض بگیرم
£ قرض چی پسرم؟؟؟ ماشین خودته....
لبخندی زدم و تشکر کردم
با عجله سوییچ رو برداشتم و از خونه خارج شدم... شاهین لب حوض نشسته بود و چرت میزد
+ شاهین جان بریم...
همون موقع مادرجون از سرویس بیرون اومد و نگران گفت
¢ چیزی شده پسرم کجا میری؟؟؟
+ یه سر میرم اداره... کاری پیش اومده...
¢ خب چرا شاهین و با خودت میبری؟؟بمونه پیش من
+ مادرجون شرمندتونم آقا محمد دستور دادند که از خودم جداش نکنم...
مادرم لبخندی زد و گفت
¢ دشمنت شرمنده مادر... وقتتو نمیگیرم... برین به سلامت... خدا پشت و پناهتون
از مادر جون خداحافظی کردم و شاهین و بغل کردم و رو صندلی پشت گذاشتم...
نشستم پشت رول و حرکت کردم..
فکرم درگیر داوود بود حالا هم این فلش...
تو این فلش چی میتونست باشه؟؟
چه مدرکی؟؟؟
نویسنده ثمین فضلی پور
لایک یادت نره
لطفاً حمایت کنین