eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشحال شدیم که راضی هستید
3️⃣
2️⃣
1️⃣
0️⃣
چالش یهویی
هرکی زودتر ایموجی گربه رو فرستاد نفر اول😍 @Nazgol1384
آخرین چالش یهویی👆🏻🙃امروز
استوری اشکان دلاوری که علی افشار شات گرفته گذاشته استوری😜
علی افشار در استوری خودش😂❤️
استوری دیروز مجید نوروزی
استوری پندار کبری
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😃 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_هفتاد_و_چهار #رسول دقیقا ساعت ۵ صبح بلند شدم ... نمازم رو خ
به نام خدا😄🦋 ناراحت از پله ها پایین رفتم.. سعید دنبالم دوید ₩ جذاب لعنتی😂 بیا بالا.. بدو بدو رفتم بالا... میدونستم محمد قبول کرده $ بله آقا.. € رسول تو میشی مسئول انتقال.. اما فقط تا پارکینگ اوین... وای رسول ... وای به حالت اگر بفهمم بلایی سر شمسایی آوردی...‌ درکت میکنم .. اما باید خودت رو کنترول کنی... $ چشم آقا € رسول به من نگو چشم... من از این چشم های الکی نمیخوام... همه شاهدن دارم جلوی همه بهت میگم اگه کار اضافی بکنی اخراجی با اینکه خودشم میدونست من به خاطر رها کارم که هیچی از جونمم میگذرم... ولی به خودم هم قول دادم کاری به کار اون بی شرف نداشته باشم.. $ چشم آقا... ₩ رسول من ضمانتت رو کردما... نری دوباره دهن مهن یارو رو بیاری پایین.. از شدت خوشحالی بغلش کردم. $ دمت گرم داداش.. ایول... اییییووووللل خیلی خفنی ₩ 😐اه اه... لوس 😒 دیگه اونجا نموندم... محمد کشوند من رو سمت خودش .. € دنبالم بیا.. باهم رفتیم .. وارد بازداشتگاه شدیم € همینجا باش... من میرم ماشین ها رو هماهنگ کنم.. حواست به قولت هم باشه.. $ چشم😂❤️ محمد رفت... رفتم جلو چشم بندش رو آوردم پایین... جای زخمی که کنار لبش بود و خون دماغش هنوز باقی بود... تصمیم گرفتم از لحاظ روحی اذیتش کنم زدم زیر خنده... بلند بلند میخندیدم .. تعجب کرده بود.. × آقای غیرتی... حال خواهرتون چطوره.. ام منظورم رها 😌😒 بهم بر خورد.. اما میدونستم میخواد بهمم بریزه ... اعتنایی نکردم بیشتر خندیدم.. $ میدونی چیه... قیافت خنده داربود.... اما کتک هایی که خوردی خنده دار ترت کرده😂 × هع... جدا؟؟؟ $ خوب... حقم داری.... یادم باشه بگم تو سلول جدیدت واست یه آینه بزارن😏😂 × کتک زدم یه آدمی که دستش بستس که هنر نیست.. $ جدا؟؟ پس یادم باشه آزاد شدی یه کتک حسابی مهمونت کنم که دست باز هم خورده باشی...😒 × دیگه داری خ... $ پاشو زیاد حرف نزن .. چسبوندمش به دیوار... چشم بند رو زدم دست هاش رو هم از پشت بستم $ راه بیوفت هولش میدادم.. میدونستم اون فقط یه وسیلس.. اما .. باید ادب میشد.. محمد رو دیدم € سوار ماشینش کن.. سوار ماشین انتقال زندانی کردمش... × یه روزی من از زندان میام بیرون... مطمئن باشه تلافی همه این کار هارو رو سر اون خواهر عوضیت در میارم خیلی خودم رو کنترل کرده بودم... فقط به خاطر خودم بود.. محمد یقش رو گرفت... باورم نمیشد.. € وقتی داری راجب یه خانم حرف میزنی بفهم چی میگی... مطمئن باش انقدری تو زندان میمونی که موهات هم رنگ دندونات شه.. بعد هم به حسین اشاره کرد که بیاد ببرتش.. $ خدا کنه زود تر آزاد شه... چون منم دیگه عقده کردم... € خیلی خوب .. بیا بریم.. داشتیم می رفتیم که گوشیم زنگ خورد... علی بود.. $ الو سلام داداش .. خوبی ؟؟ چه خبر مامان بابا خوبن؟؟ زهرا خانمت چطوره؟؟ نازگل من چطوره؟؟ همه خوبین؟ ¤ علیک سلام ... همه خوبن .. سلام میرسونن.. کجایی رسول؟؟ رها کجاست؟؟ $ من که ادارم.. رها هم الان خونه محمده .. بعدم میره دانشگاه.. ¤ اونجا چرااا؟؟ $ قصش مفصله... چی شد تو یاد ما کردی؟؟ ¤ راستش رسول مامان یکم نا خوش احوال... خودت که میدونی... فشار خونیه... دکتر میگه اینا همه بهانس... میشه یه روز مرخصی بگیرین پاشین بیایین ..؟؟ خودت که میدونی مامان همش استرس تو ررو داره نگرانه... $ خیلی خوب... محمد الان همینجاست... حتما میام... مرخصی میگیرم میرسونم خودم رو.. ¤ سلام به رها برسون $ چشم خداحافظ... ناراحت شدم... اونقدر که مامان هوام رو داشت هیچ کس نداشت... $ آقا محمد € کی بود؟؟ علی بود $ آره... سلام رسوند.. € چیزی شده؟ $ آقا راستش مامان یکم مریضه .. میدونم خیلی سرمون شلوغه .. اما من یه دوروز ازتون مرخصی میخوام... یعنی امروز و فردا ... همین الان راه میوفتیم... دو سه ساعت دیگه میرسیم... فردا شب هم حرکت میکنیم.. € خیلی خوب... برو ... فقط.. رها رو چی کار میکنی؟؟ $ با خودم میبرم.. € مگه دانشگاه نداره..؟؟ $ امروز که اولین روز بعد از امتحانای اول ترمه تق و لق ... فردا هم یه کاریش میکنم.. € خیلی خوب... برو خدا به همراهت ... از طرف من سلام به حسین برسون... بگو یه احوالی از ما بگیره... انشالله مامان هم بهتر باشن... $ چشم .. فقط من اول میرم از بچه ها خداحافظی کنم.. آقامحمد بغلم کرد € مراقب خودت و رها باش ... زود برگرد $ چشم .. خداحافظ به سمت نماز خونه رفتم... میدونستم اونجان .. $ بچه ها... مادر یکم مریض شده باید فوری برم ... حلال کنین خداحافظ.. * رسول پس کارات چی میشه؟؟ $ زود برمیگردم از طرف من از همه خداحافظی کنید.. رضا جان شما هم امروز و فردا از شر رها راحتی.. ° عه... این چه حرفیه داداش .. خدا پشت و پناهت... از پله ها رفتم پایین.. از اداره خارج شدم...
به نام خدا😍 رسیدم دم خونه محمد ... در زدم .. به محض در زدن رها اومد بیرون .. ٪ معلوم هست کجایین؟؟ یه ساعت... عه رسول تویی؟؟ پس آقا محسن و خانم محمدی کجان؟؟؟ $ سلام .. صبح به خیر... اصلا اگه اونا بودن .. تو باید اینجوری حرف بزنی😐😂 ٪ جواب من رو بده... تو مگه نباید اداره باشی.. $ رها سوار شو بهت میگم.. خیلی خوب.. ٪ عطیه خانم من رفتم .. دریا خداحافظ.‌ در رو بست😃 اومد تو ماشین نشست.. ٪ باز یکی زنگ زده..🤣 بابا چقدر تو ساده ای.. $ نه خیر🍎😐 علی زنگ زد.. ٪ خوب.. $ گفت مامان یکم مریضه😭 ٪ مررررریضهههه،؟؟؟ ماممممممان؟؟؟ $ آره... البته نه مریض افتاده... یکم حالش بد شده... علی گفت بریم یه سر بهش بزنیم.. ٪ خوب $ خوب که خوب... الانم دارم میرم به طرف جاده.. ٪ ماشین مال کیه؟؟ $ مال ادارس ٪ با ماشین اداره؟؟ کار شخصی؟؟ $ نگران نباش... پولش رو میدم .. ٪ خیلی خوب .. رسول چرا تو آنقدر بی فکری ... من باید برم خونه چند دست لباس بردارم.. دانشگاه رو چی کار کنم؟؟؟ $ لباس که اونجا داری... دانشگاه هم دو روز نری طوری نیست😐 ٪ آنقدر غیبت دارم که میترسم آخر سر اخراج شم😂 $ نکه خیلی درس خونی... ٪ ببین دیروزم جلو محمد گفتی چیزی بهت نگفتما.. 😐😐 پرو من که همش سرم تو کتاب.. $ کتاب؟؟؟ تو؟؟؟؟😂😂😂استغفرالله ٪😊 رسول .. خیلی دیوونه ای .. $ خواهش میکنم... درس پس میدیم😂 ٪ حالا بزار برسیم اونجا... میگم علی یه درسی یادت بده که تا عمر داری یادت بمونه😂😂 $ 😐این حقه ها دیگه قدیمی شده.. ٪ 😐باش بابا تو خوبی... وارد جاده شدیم... ٪ رسول ... دیشب چی کار کردی؟؟ $ محمد چیزی گفته؟؟ ٪ نه .. علم غیب دارم😐😊😅🌹 $ دیگه نمیخوام راجبش حرف بزنم ٪ یاخدا😐 بالاخره رسیدیم.. (فعلا اسم شهرشون رو نمیگم ) در زدم... ٪ به نظرت کی میاد دم در😂❤️ $ علی.. ٪ نه مامان $ببینیم😒 در آروم باز شد.. اما هیچکس نبود😐 که یه دفعه سرش رو آورد بیرون👀 باورم نمیشد.. وای خدا نگاش کن...
🌼فال گاندویی🌼 باتوجه به عددیکان سایز کفشت : 1:حمید متقی 🧐 2:لیلا اوتادی🧕 3:اشکان دلاوری 😁 4:عرفان ابراهیمی 😄 5:علی افشار 😎 6:پندار اکبری 🤵 7:مجید نوروزی🤓 8:وحید رهبانی 😉 9:داریوش فرهنگ🙂 باتوجه به رنگی که اصلا دوستش نداری: سبز :دربازار صورتی:روی پشت بام قرمز :در مدرسه آبی:تو خوابت نارنجی:تو مهمونی مشکی :در رستوران سفید :قله کوه قهوه ای:تو هواپیما سایر:زیر تخت باتوجه به میوه مورد علاقت: پرتقال :بهت گل میده توت فرهنگی:بهت میگه همکارم میشی؟ موز:بهت می خنده نارنگی :اداتو در میاره آلو :بهت میگه تو خیلی زشتی انگور :بهت میگه تو خیلی لوسی سیب:باهات چای می خوره سایر میوه ها:بهت میگه تو بهترینی
فال گاندویی👆🏻😍
چی برات اومد @Nazgol1384
مجید نوروزی توی بازار بهم میگه هم کارم میشی؟😍😍 --------- چه پیشنهاد خوبی حتما قبول کن😍😍🌈
مجید نوروزی بهم میگه تو بهترینی😍🌈🌈 مرسی آقا مجید
مجيد نوروزی تو هواپيما بهم ميخنده😐🤣💔 رو آب بخندی بی تربيت🤣😐 ------- 😂😂
وحید رهبانی تو هواپیما میگه همکارم میشی😍😍😍 ایشالا قسمت بشه🤣🤣 ------ 🌈😍انشاالله🤲🏻
یک سوال مجید نوروزی به غیر خودش خواهر یا برادری هم داره هر کس میدونه بگه @Nazgol1384
چالش داریم نوعش راندی زمان الان اسم. بدید توسط مدیر @Nazgol1384 در کانال @Bazigaranserial
😂😂