هدایت شده از حُره
شوق دیدار donteatthisshit.mp3
16.15M
هوای شرجی گیلان و گرمای پدَ سوخته؛ این نوا و بوی تند نارنج داخل پاکت آمادهست.
آمادهای بازش کنی؟
* چشمك
هدایت شده از شرقۍ غمگین .
سخت ترین دلتنگی ها برای من، نه دلتنگی برای اون آدم های امنی بوده که نیستن، نه دلتنگی برای کسیه که هیچوقت نیومد و نموند. من بیشتر از هر کسی و هر چیزی، دلم برای خودم تنگ میشه. برای خودِ سابقم. برای یکسری باورهای نابود شدهم.برای خودم قبل وارد شدن به اون طوفان هایی که بعدش یکی دیگه جای من ازشون اومد بیرون. برای شور و اشتیاق و تمومِ حس های مُرده و از دست رفته و برنگشته. دلم برای خودی که گم شد و هیچوقت دیگه پیداش نکردم خیلی تنگ میشه.
از این روزهای سبز با تناژ سفید صدای من رو میشنوید.
بلاخره تموم شد مسیر طویل تاریکی. امید همیشه اساسیترین رکن بوده تو روند زندگی نرگس، من و ببین همیشه و بلا استثناء.
خلاصه عزیزم نفس عمییق؛ تموم شد*
حُره
از این روزهای سبز با تناژ سفید صدای من رو میشنوید. بلاخره تموم شد مسیر طویل تاریکی. امید همیشه اس
وقتی دارم از امید صحبت خیلی جدیه *من خیلی خندهم الان.
" دخترای نرگس سلام؛
شاید خاکخوردگی اینجا مجاب کرده جمعمون کمتر بشه، با فوروارد این مسیج چطورید؟ "
ای عالمان، بیایید فلسفه عشق را برایم حل کنید. چاره کار چیست که آهوی فراری، عاشق صیادش شده است. او را میکشد، یا همچون طفلی بیمادر در آغوشش میکشاند؟
انتهای این شبِ تار جان از تنم میبرد، چاره کار چیست که پروانه قصه عاشق شمعش شده است؟ چاره کار چیست که شمع بال پروازش را میسوزاند و او را میکشد.
خداحافظی سخت است اما، آنها هم دقایق شیرین با تو بودن هستند. سبدها را بیاورید که شاخهها از درد نبودت، میوه غم بار دادهاند.
- محدثه جان مسکولی
هدایت شده از انسآن .
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
حُره
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه عزیزم، آدمیزاد بندهٔ
غم پائیز سختجونترینها رو از پا در میاره عزیزم؛
و غربت زمستون، حب رو از پا در میاره
* لبخند
ما شبیهیم؛
ما رگههای بر جان نشستهٔ پتوسیم، ما آوای بارانیم که در آن غمزه رخنه کرده، ما رخ گلگون انارهای پائیزیم، ما شکوفههای اردیبهشتیم [ بعشق ].
که تار و پود ما عجین است با گل و آب طبعِ طبیعت
- نرگس | دیماه صفر دو
حُره
از ارتفاعات قراره گفته شه
بزرگترین ترس م[ن]ا ارتفاع بوده، حتیٰ زمانی که قدم بر کمارتفاعترینها گذاشته بودیم.
ارتفاع در لغت به معنای بلندی تلقی شده و فاصلهٔ میان بلندترین نقطهٔ جسم از یک سطح مبنا را ارتفاع آوردهاند.
درواقعیت هم درونمایه همین است امّا ارتفاع دست مخاطره[ ریسک ] با خود گرفته و اگر ما به هنگام ارتفاع اهمال کنیم با سطح مبنا تماسی درداور برقرار میکنیم.
" واقعیت همین است "
- دی