امکان تمدن در وضعیت «استضعاف»
مقدمه
آیا مومنان و صالحانِ مستضعف میتوانند در مورد تمدن اندیشه کنند و یا در صدد ساخت تمدن برآیند؟ آیا میتوان در وضعیت استضعاف کنشی تمدنی داشت و درفرایند تمدنشدن قرار گرفت؟ اگر در معنای استضعاف نوعی از عدم استطاعت و فقدان هدایت («لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا») وجود داشته باشد، آنگاه چگونه میتوان در شرایط فقدان قدرت و نبودِ بصیرت، راهی به سمت تمدن گشود و حرکتی تمدنی آغاز کرد؟ پاسخ قرآنی به این پرسش میتواند در میان مستضعفان دنیای اسلام بلکه در انبوه مستضعفان جهان امیدهای حرکتبخشی را ایجاد کند و کسانی را که ضعفهای القا شده از سوی مستکبران آنها را نسبت به زندگی دینی و دنیویشان سرخورده و ناتوان ساخته، نسبت به آیندۀ دین و دنیایشان توانمند بسازد.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
ماهیت «استضعاف»
استضعاف به معنای «وجدان الشیء ضعیفا» و یا «عدّ الشیء ضعیفا بتوهین امره» است. چیزی را ضعیف یافتن و یا چیزی را ضعیف شمردن و یا چیزی را ضعیف کردن میتواند ابعاد مختلف و سطوح متعددی داشته باشد. ضعیف یافتن چیزی و یا ضعیف یافتن کسی میتواند به معانی مختلف و در مصادیق متعددی بکار رود: به معنای القای ضعف (القاء الضعف للشیء)، به معنای پیدا کردن نقطههای ضعف (وجدان الشیء ضعیفا)، به معنای خیال ضعف (ضعیفپنداری) در آنچه و آنکه در واقع ضعفی ندارد (عدّ الشیء ضعیفا)، به معنای آرزو و یا مطالبۀ ضعف برای کسی (طلب الشیء ضعیفا)، و به معنای تضعیف و یا تحقیر کسی (جعل الشیء ضعیفا).
هریک از این موارد میتواند احکام متفاوت اجتماعی، سیاسی و حتی تمدنی داشته باشد. بدینسان، ضعیف شمردن یا ضعیف یافتن گاه به معنای القای ضعف به کسی است که ممکن است ضعیف نباشد. اگر چنین القائی در آن فرد اثرگذار باشد و او نیز در برابر این القا تمکین کند و خود را ضعیف بپندارد، بالطبع او ضعیف میشود و توان ترقی و رشد خود را از دست میدهد. گاهی ضعیف شمردن، نه به معنای القای ضعف، بلکه خیال ضعف و توهم ضعف (به موجب عدم آگاهی و شناخت لازم از آن شیء و یا از آن کس) است. خیال ضعف و ضعیف پنداری که خود حاصل ناآگاهی و جهل به فرد ضعیفشمرده شده است، موجب ضعف در فرد استضعاف شده میشود. شایان ذکر است که خیال ضعف و القای ضعف، گاه از سوی دیگری انجام میشود، و گاه از سوی خود فرد مستضعف پیدا میشود. آنجا که فرد مستضعف خود را فاقد توان و فاقد شایستگی میداند او در واقع خود را مستضعف ساخته و آن را نهایتا ضعیف میسازد. گاهی نیز استضعاف، استضعاف عملی یا ضعیفداری است به گونهای که نه فقط برای القای روانی ضعف، بلکه در جهت انسداد مسیرهای رشد و زمینهسازی برای ضعف و سستی است تا دیگری تضعیف گردد و قوای خود را از دست دهد.
بدینسان نتیجه استضعاف همیشه ضعیف شدن نیست، ضعیف شدن بیش از آنکه به فرایند استضعاف از ناحیه استضعافگر مربوط شود، به وضعیت فرد استضعافشده و تمکین او در برابر فرایند استضعاف مربوط میشود. از این رو ارادۀ انسانی در مواجهه با استضعاف مهم است، اگر ارادۀ فرد در برابر استضعافگر بر تسلیم و تمکین تعلق بگیرد، بیشک استضعاف هم به ضعف و ناتوانی منتتهی خواهد شد، و اگر ارادۀ انسانی بر مقاومت و ایستادگی تعلق بگیرد، عملیات استضعاف به قوت و رشد فردِ مستضعف منجر خواهد شد. از این رو، هرچند فاعل و عامل استضعاف (ضعیفکنندگی) غالبا فرد دیگری (مستضعِف یا ضعیفشمارنده و یا همان استضعافگر) است نه خود فرد مستضعَف (و ضعیف شمرده شده)، ولی عامل و فاعل ضعیفشدگی، خود فرد ضعیفشده است که گاه استضعاف از ناحیه فرد استضعافگر را میپذیرد و گاه از پذیرش آن ابا کرده و در برابر آن استقامت میکند. بنابراین، مستضعفان هستند که در برابر عملیات استضعاف تصمیم به تسلیم میگیرند و یا عزم بر سرکشی کرده و در برابر عوامل ضعفآور ایستادگی میکنند.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
استضعاف تمدّنی
منظور از استضعاف تمدنی، استضعاف در سطح کلان، استضعافی نظاممند، و استضعافی جامع و شامل (در ناحیه ابعاد مادی و معنوی) است به گونهای که احتمالا جامعه اسلامی در سطح کلان را متأثر سازد و امت مسلمان را در امتبودگیاش گرفتار ضعفهای بزرگ نماید. مقابله با چنین استضعافی و خروج از ضعفهای حاصل از آن، باید از طرق تمدنی و در سطح تمدن رخ بدهد. البته ممکن است خروج از ضعف سیاسی، صرفا از طرق سیاسی مانند انقلاب و کودتا و غیره رخ بدهد، لیکن خروج تامّ از ضعفِ برآمده از استضعافی که همه ساحتهای انسانی را شامل بشود، جز در ساحت تمدنی ممکن نمیشود و رشد و رهایی انسان به صورت کامل نیز در سطح و ساحت تمدن بوقوع میپیوندند. بدینسان، در صورتی که استضعاف در سطح کلان باشد، خروج از استضعاف هم ناگزیر باید در سطح کلان تمدنی باشد. آنگاه که استضعافشدگی از ناحیه تمدنها باشد و یا استضعاف در سطوح کلان اجتماعی باشد، رهایی ازآن استضعاف بزرگ و ضعفهای برآمده از آن هم باید همهجانبه و در سطح کلان و در مقیاس تمدنی باشد.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
اقتدار تمدنی و مسئلۀ عزت
برخی محققان گونههای مختلفی برای استضعاف بیان کردهاند و استضعاف را امری عام و شامل تلقی کردهاند که مواردی همچون استعباد (به بندگی کشاندن)، استثمار (ضعف اقتصادی)، استبداد (ضعف سیاسی)، استعمار (ضعف ملی)، و استحمار (ضعف فکری، روحی و اخلاقی) را دربر میگیرد. برخی نیز علاوه بر استضعاف اقتصادی (فقر اقتصادی)، و استضعاف فکری و عقلی، بر استضعاف اجتماعی تأکید کرده و ماهیت استضعاف در آیه «نرید ان نمن» را به استضعاف اجتماعی تفسیر کردهاند. براین مبنا، وقتی سخن از دولت مستضعفان (و ضعفا) میشود، منظور از آن دولت پابرهنگان و دولت فقرا نیست. یعنی چنین نیست که پابرهنگی، فقر، و گرسنگی علت شکلگیری دولت و حکومت مستضعفان باشد. اساسا علت غیبت حضرت، ثروتمند بودن مردم و نبود فقر و نداری در میان مردم نیست و برای تبدیل غیبت به ظهور هم نباید فقر و پابرهنگی را توسعه داد. همینطور مراد از دولت مستضعفان، دولتی نیست که حاکمان قدرت تشخیص حق از باطل را نداشته باشند (استضعاف یا ضعف فکری). اگر چنین باشد باید علت غیبت حضرت، قدرت فکری و فهم و شعور مردم باشد و علت ظهور ایشان هم ضعف و ناتوانی فکری مردم به حساب آید و این البته با روایات مربوط به تکامل عقلانی مردم در دوره دولت مهدوی منافات دارد. براین مبنا که استضعاف و ضعف را یکی میگیرد، استضعاف در دولت مستضعفان به معنای استضعاف اجتماعی است، یعنی کسانی که دارای ولایت و حق حاکمیت هستند، اما به جهت اجتماعی حکومت آنان تحقق نیافته است (استضعاف اجتماعی). از این منظر، مقابل استضعاف، اقتدار است و «تحقق حاکمیت نیز بسته به عنصر اقتدار اجتماعی است و نبود عنصر اقتدار و پیش آمدن وضعیت استضعاف، عامل اساسی در تحقق نیافتن حکومت معصوم است».
مشکل چنین نگاهی علاوه بر یکیانگاشتن «استضعاف» و «ضعف»، شقهشقه کردن «استضعاف»، و جزء جزء کردن «اقتدار» است (دیدنِ استضعاف در سطح خرد و غفلت از استضعافِ جامع، نظاممند، و کلان در سطوح تمدنی). در نگرش کلان به مسئله استضعاف هم آنچه در نگاه فوق نادیده گرفته شده، «استضعاف ایمانی» (یا استضعاف در ایمان و عمل صالح) و تأثیر آن در صورتبندی اقتدار اجتماعی و بلکه تمدنی است. در سطح کلان، اقتداری که راه خروج از استضعاف تمدنی خواهد بود، نه اقتداری جزء و خُرد در مقیاس یک محله و شهر و دولت، بلکه اقتداری در مقیاس یک تمدن است. اقتدار تمدنی است که میتواند راههای استضعاف تمدنی را فروبندد.
طرفه اینکه، استضعاف تمدنی صرفا با اقتدار تمدنی هم از بین نخواهد رفت، چرا که همواره مستکبران در وضعیت اقتدار مسلمانان هم برنامهها و نقشههای زیادی دارند تا آنها را تحقیر کنند و سبک بشمارند (تعبیر «استخفاف» در ادبیات قرآنی). زمانی عملیات استضعاف از ناحیه مستکبران، بیمعنا و بیفایده خواهد بود که مومنان و صالحان نه تنها اقتدار پیدا کنند و قوی شوند، بلکه قوت و اقتدار آنها منجر به «عزت جهانی» نیز بشود. اساسا در وضعیت عزت است که عملیات استضعاف از طرف مستکبران به پایان خواهد رسید. در این نگاه، قوت و قدرت گام اول است و عزت و شکوه انسانی و تمدنی گامی است نهایی برای رهایی از استضعاف. و تمدنها با انسانهای بزرگ ساخته میشوند و انسانهای بزرگ هم با عزت انسانی بزرگتر میشوند.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
نتیجه
حال آیا در وضعیت غیبت و در وضعیت استمرار استضعاف، امکانی برای حرکت تمدنی در جامعه وجود دارد یا نه؟ آیا اساسا میتوان تمدن مستضعفین را داشت و آیا مستضعفان در عین استضعاف میتوانند حرکت تمدنی و یا احیای تمدن را داشته باشند؟ روشن است اگر استضعاف به معنای ضعف (ضعف اجتماعی، ضعف فکری، یا ضعف ایمانی) باشد، بدون شک در وضعیت ضعف نمیتوان تمدنی را برساخت؛ اما اگر استضعاف را به گونهای دیگر تعریف کنیم و در آن بین ضعف و استضعاف تفکیک شویم، و بر این نکته همچنان تأکید کنیم که همیشه چنین نیست که استضعاف منجر به ضعف در ناحیه اقتدار اجتماعی و یا ضعف در ناحیه ایمان و عمل صالح شود، آنگاه می توان برای مستضعفان، اقتداری را تعریف کرد و برای مستضعفان امکان عمل صالح را ترسیم و تسهیل کرد. در این صورت، در دوره استضعاف (در عصر غیبت) مومنان و مستضعفان با استقامت در برابر جریان استکبار میتوانند کسب اقتدار و کسب ایمان و عمل صالح کنند و آنگاه به سمت تمدن حرکت کنند تمدنی که در آن هم اقتدار جامع و جهانی وجود دارد و هم اقتدار ایمانی (و نمکن لهم دینهم). ا در چنین وضعیتی، میتوان مستضعف بود، در عین حال اقتدار داشت، میتوان مستضعف بود در عین حال امکانی برای ایمان جامع و عمل صالحِ کامل داشت. این اقتدار و این ایمان و عمل صالح موجب رفع استضعاف نمیشود، ولی میتواند زمینهساز شکلگیری تمدن اسلامی در دوره غیبت و آنگاه ظهور امام عصر عج بشود. در این صورت، میتوان در عصر غیبت تمدن ساخت و حضور امام را هم در وضعیت تمدن طلب کرد.
@Habibollah_Babai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشک و انتظار شهریار ....
@Habibollah_Babai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقایسه حوزه قبل انقلاب با حوزه بعد انقلاب در بیبیسی
@Habibollah_Babai
هفتمین وبینار "کرونا" با موضوع "چالشهای نظری کرونا در علوم اسلامی"
با حضور اساتید احمد مبلغی، رضا برنجکار، و علی امینینژاد
@Habibollah_Babai
وبینار چالشهای نظری کرونا در علوم اسلامی به اهتمام مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی و با حضور اساتید مبلغی، امینینژاد، و برنجکار برگزار شد.
در این وبینار استاد مبلغی با بیان مقدمهای به دو فرصت کروناییِ "جهانی اندیشی فقه" و "مناطاندیشی فقه" اشاره کرده و دو ضرورت "پاسخهای جامع و واکنشهای فراتر از جوابهای مرسوم" و "پاسخهای فوری و بهنگام" را به عنوان ضروریات فقه بعد از کرونا ذکر کردند.
استاد امینینژاد هم در این وببنار، علاوه بر مسئله شرّ و ورود آن در قضا و قدر (در بیان نظام احسن) از منظر فلسفه و عرفان، به ابعاد اخلاقی و رفتاری در وضعیت شرّ پرداختند. دکتر برنجکار نیز با بیان نقدهایی نسبت به مسئله شرّ در عرفان و فلسفه، ظرفیتها و چالشهای علم کلام در مواجهه با آلام و رنجهای بشری را مطرح کردند. شرح گفتگوها در آینده منتشر خواهد شد.
@Habibollah_Babai
اولین کتاب فلسفی در موضوع کرونا از متفکر مغربی "ادریس هانی"
@Habibollah_Babai
👆👆👆
نخستین کتاب فلسفی در موضوع کرونا از ادریس هانی: کوید 19 کاری میکند که سازمانملل از انجام آن عاجز است. ادریس هانی اخیرا نوشته خود را با عنوان “فيلو- كورونا.. كوفيد19 يحرك الموجة الرابعة للحداثة” برای چاپ ارسال کرده است. این نخستین کتابی است که از منظر فلسفی به اپیدمی کرونا پرداخته است. هانی در این کتاب با تجزیه و تحلیل «روانشناسی فرد در قرنطینه» به پرسش از انسان و سرنوشت او در دوره پساکرونا پرداخته و آن را در مسائلی همچون «تجزیه سیستمهای اجتماعی»، «تغییر قدرت»، و «مرکزیت خانه به مثابه پناهگاهی برای هستی و زندگی» جستجو میکند. هانی با گشتوگذاری که در فلسفه، سیاست، اقتصاد، روانشناسی و انسانشناسی و ادبیات و کلام انجام داده به تحلیل ابعاد مختلف از این تحول برآمده از کوید 19 پرداخته و آن را به مثابه تبلور سطحی از مکر طبیعی میداند که مکر تاریخی به معنای هگلی را به چالش میکشد. ادریس هانی در این کتاب، در جستجوی پتانسیلهای هر دورۀ تاریخی، به کرونا و تأثیر آن در ظهور موج چهارم مدرنیتهی (در ادامه سه موج مدرنیته لئواشتراوس) اشاره میکند. وی میگوید: این اپیدمی ممکن است به مثابه یک آموزش و تمرین جمعی و جهانی برای استقبال از انقلاب ذهنی بشر باشد. ظاهرا این انقلاب تنها با تغییرات وجودی، با اپیدمیها، با طاعونها، و تغییرات محیطی تحقق خواهد یافت. از این منظر، کرونا توانسته است زخمی دیگر بر خودشیفتگیهای مدرن وارد کند، زخمی که کمتر از زخمهای خودشیفتگیهای مذکور در ادبیات فروید نیست. به گفتۀ هانی، این زخم در پیکرۀ خودشیفتۀ زمانه را میتوان در تضعیف جهانیگرایی، در بازگشت حق طبیعی، و همینطور تمرکز و توجه به «خیال فلسفی» مشاهده کرد. از نظر ایشان، در وضعیتی که آمار و ارقام و عقل و عقلانیت ابزاری حس افسردگی و یأس را تقویت میکند، «خیال فلسفی» تنها چیزی است که در وضعیت اپیدمی دوام آورده و موجب حفظ امنیت و معنویت در مواجهه با بیماری شده است.
ادریس هانی میگوید کرونا و زمانۀ آن شاخصهایی دارد که برخی از آن شاخصها الان پیدا نیست و در آینده رخ خواهد نمود. کرونا ممکن است کاری بکند که پیش از این سازمان ملل و نظام بین الملل نیز از انجام آن عاجز بوده است. شاید کسانی که در این مسیر و در مسیر مواجهه و مبارزه با کرونا از دنیا رفتهاند، شهدایی باشند برای ایجاد تحول در راستای ایجاد نظام جهانی جدید. هانی در این کتاب هم نظریۀ «برخورد تمدنها»ی هانتیگتون را و هم نظریۀ «پایان تاریخ» فوکویاما را به چالش کشیده و میگوید که اکنون که غرب دچار اضطراب شده است و در عوض چین در حال ارسال خدمات درمانی به اروپا و آمریکاست، سخن از «پایان تاریخ» یا «برخورد تمدنها» بیمعناست. ادریس هانی با اشاره به این نکته که «کسی بر تاریخ حکومت خواهد کرد که بتواند دنیا را از کرونا نجات بدهد» میگوید هانتیگتون و فوکویاما در نظریات خود از این نکته غفلت کردند که چگونه اپیدمیها و بیماریهای فراگیر میتوانند مراکز سرمایهداری را به گرسنگی کشانده و آرزو و رویای مدرنیته را پریشان کند.
@Habibollah_Babai
کارگروه دانشگاهیان ستاد هماهنگی فعالیتهای مهدوی برگزار می کند:🌷🌷
مجموعه مباحث آنلاین شبانه
گروه انجمن علمی مهدویت اساتید دانشگاه در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/EYHg42wbkjxCGUWVsnAPNN
🧭پنجشنبه 28 فروردین ساعت 22 🧭
🍀امکان تمدن در وضعیت استضعاف🍀
ارایه:
دکتر حبیب اله بابایی
رئیس مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی🌿🌿
@Habibollah_Babai
«ضرورت فقه هوشمند در سرعت تحولات جهانی»
تفصیل سخنان حجه الاسلام و المسلمین احمد مبلغی، در وبینار «کرونا و فقه اسلامی: فرصتها و چالشها»
جناب استاد مبلغی در این نشست یک مقدمه، دو فرصت، و دو چالش کرونا را برای فقه مطرح کردند.
ایشان در مقدمه به چهار نکته اشاره کردند:
1. ویروس کرونا فرصتها و چالشهای زیادی را در زمینههای مختلف بوجود آورده است و از آنجا که فعلا در درون این وضعیت هستیم، شاید امکان رصد و تحلیل جامع از آن کاری دشوار باشد و باید منتظر شد تا بتوان بعد از کرونا بحثهای جدیتری را دنبال کرد. در این میان، یکی از دانشهایی که در معرض کرونا قرار گرفته، دانش فقه است که فراروی آن فرصتها و چالشهای تازهای را گشوده است. در این باره ضرورت دارد فرصت و چالشها باهم در نظر گرفته شود تا بتوان نقطههای چالشی را کم کرده و فرصتها ایجاد شده را برای تعالی اجتماعی فقه و دین، و همینطور افزایش تجربه فقهی فعال کرد.
2. چالشهای بوجود آمده برای فقه، نه متوجه شریعت است و نه متوجه جانمایهها و اصالتهای فقهی. چالشهای برآمده از کرونا، متوجه تجربۀ فقهی و میراث فقهی و نگرش برخی از علمای فقیه است. از این رو باید تفکیک کرد بین جانمایههای فقهی و تجربه فقهی که در حال صیرورت و شدن است.
3. این چالشها، هرچند چالش هستند ولی بسیار مبارک بوده و زمینه را برای تکامل تجربه فقهی هموار میکند. مسائل نوظهور در برابر فقه، موجب میشود فقها فعالیت بیشتری بکنند، افقهای جدیدی بگشایند، و لایههای عمیقتر و بیشتری از فقه را عرضه کنند. در این صورت، چالشها نه به بحران بلکه به تکامل و تعالی فقه میانجامد.
4. تکامل فقه هرگز به معنای دست کشیدن از اصالت های فقه، یا تضعیف شریعت، و یا خروج از دامنه و دائره واقعیت و جوهره فقه نیست. شریعت تمامیتها و اصالتهایی دارد که فقه در تجربه و تفکر فقهیاش باید به آن نزدیکتر بشود.
فرصتها (دو فرصت)
فرصت اول: انتقال ذهنیت و تجربه فقهی به فضاها و مسائل کلان جهانی و انسانی؛ فرصت دوم: امکان یابی فقه برای پرداختن آزادانهتر، دقیقتر، و مناطمحورتر به جنبه های آیینی و مراسمی.
توضیحِ فرصتها
1. کرونا زمینهها و فرصتهایی را پدید آورده است که درآن فقیهان و پژوهشگران فقهی از خاستگاهها و جایگاههای محدود و معطوف به یک وضعیت خُردِ قومی و مذهبی انتقال پیدا میکنند به یک وضعیت اجتماعیِ کلان، گسترده، و جهانی و انسانی. این یک فرصت بسیار بزرگی است که فراروی فقه گشوده شده است. چرا باید این را فرصت دانست؟ چرا انسانیاندیشی برای فقه باید یک فرصت تلقی شود؟ فرصت بودن «جهانی و انسانی بودن» دلایلی دارد که من به یک دلیل از آن اشاره میکنم. آنچه دین و همینطور مذهب شیعه از مهدویت ارائه میکند، آمیخته است از نگاههای جهانی، انسانی، عدلمحوری نسبت به همۀ ابنای بشر. عدالتِ مهدوی، عدالتی جامع و جهانی و انسانی خواهد بود فارغ از اینکه نفعبرندگان و استفادهکنندگان از این عدل مسلمانان باشند یا غیر مسلمانان. بنابراین نگاه کلان و خارج از قومیت در دین و مذهب یک امر تعبیه شده و نهادینه شده در صلب و اساس دین است. برای همین زمینه برای جهانیاندیشی و انسانیاندیشی برای فقه یک فرصت است. بدینسان فقها باید یک پُرکاری متناسب با همین فرصت و ظرفیت داشته باشند، این فرصتها را بهنگام درک کنند و آن را به بحث و گفتگو بگذارند و از آن در زیست دینی دینداران استفاده کنند.
2. فرصت دیگری که با کرونا برای علم فقه بوجود آمده، امکانیابیِ فقهی آزادانهتر، دقیقتر، و با تمرکز بیشتر در مناطها و قاعدههای اساسی معطوف به جنبههای آیینی است. البته بخشی از این بحث مربوط به علم کلام است. میتوان دین را به سه بخش تقسیم کرد: 1. بخش بینشی با محوریت اجتماعات دینی و شعائر دینی. این بخش را عمدتا علم فقه تصدی و تنظیم میکند. فقه در این بخش به تنظیم شعائر و تأمین چارچوب و محتوای آنها و نسبت آنها با یکدیگر میپردازد. 2. بخش دوم، بینشی با محوریت اعتقاد و و معرفت و دلدادگی به خداوند است . محور اصلی در این بخش، اعتقاد به خدا و دلدادگی به خداست. 3. سومین بخش دین، بخش توقعی است. اینکه مردم چه توقعی از دین دارند. اینکه مردم توقع دارند که دین و نهادهای دینی و نمادهای دینی، شفا بدهند و مشکلات روزمره مردم را حل کند. شفاخواهی از نهادهای دینی و نمادهای دینی یک کارکرد خیلی فوری دین است که مردم توقع دارند که مشکلات، امراض، و گرفتاریها را جبران و حل کند. این بخش (بخش توقعی) عمدتا دست مردم است هرچند فقه و فقها نیز ممکن است در آن اثرگذار باشند. گاه زمام توقعات دینی مردم از دست عالمان گرفته میشود و خواستهای متراکم و لحظهای مردم خودش را بر فقه تحمیل میکند. مشکلی که در این میان هست، اینکه منطق دین و ابعاد این منطق در قبال تنظیم این توقعات مغفول واقع میشود.
ادامه 👇👇 @Habibollah_Babai
ربط این سهبخش
این سه بخش چه ربطی به مدعای بحث دارد که کرونا فرصتی برای فقه پیش آورده است؟ در این باره چند نکته را باید در نظر گرفت.
الف) دامنهها و ابعاد بخش دوم (ابعاد معرفتی) و سوم (ابعاد مردم و توقع آنها) گاه در کشاکش با هم قرار میگیرند. این کشاکش نوعا نهان (البته با بازتابهای قابل رویت) و البته تدریجی است. بخش معرفتی و ارتباطی با خدا با بخش توقعی (که بخش فوریات است) در اصطکاک قرار میگیرد. البته این اصطکاک از حیث جوهر دین نیست. به لحاظ جوهری تضادی نیست بین با خدا بودن و از خدا خواستن و دعا کردن و توسل جستن. اصل دعا و توسل از اقتضائات مسلّم و غیرقابل انکار است. در قرآن هم این مسئله فراوان مورد تأکید قرارگرفته است؛ لیکن دامنۀ بخش توقعی که زمام آن به دست مردم و نه علما است موجب میشود توقعاتِ از دین دامنههایی پیدا کند و این دامنۀ گسترده تضادی با قلمرو بخش دوم پیدا کرده و اختلاط و اختلالی در مرز بین این دو بوجود بیاید.
کشاکش بین بخش دوم و بخش سوم، دو چالش دیگر هم درست میکند: گاه همین بخشِ توقعی اصالتهایی پیدا میکند که این اصالتِ انتظارات از دین، موجب اصطکاکهایی با توجه به خدا و غرورشکنی در برابر خدا و تضرع در برابر خدا میشود. در این وضعیت، گویا دین غیر از حل مشکلات انسان کاری ندارد. در این صورت اساسا حل مشکلات اصالت پیدا میکند و حل مشکلات به جای معرفت خداوند مینشیند. دامنهگستریِ این توقعات و بیرویه بودن آن اصالت بُعد معرفتی را تحتالشعاع قرار میدهد. این چالش دومی است که با فربه شدن توقعات از دین، فضا برای ابعاد معرفتی و بخش دوم اساسا تنگ میشود.
ب) بخش اول که در اختیار فقه است متأثر میشود از کشاکش بین بخش دوم (معرفتی) با بخش سوم (بخش توقعات مردمی). اگر بخش سوم فضا را بر بخش دوم تنگ کند، در این صورت راه تنفس برای قابلیتهای فقهی، مناط فقهی، اهداف فقهی بسته خواهد شد. چون یک وضعیت کلیشهای را مردم به دین تحمیل میکنند و در این وضعیت کلیشهای، قابلیت های فروخفته در فقه مجال ظهور پیدا نمیکند.
ج) آنچه در شرایط کرونایی رخ میدهد تقویت بینشی دین است. شاید اساسیترین فایده مترتب بر بیماریهای این گونهای که همۀ مناسبات را متأثر میکند، تقویت بینشی دین به مثابه یک رهاورد است. بینش معرفتی و دینی در این وضعیت، بی پیرایهتر، جدیتر، معنادارتر، و عمیقتر میشود. به موازات این عمقیابی و معنایابیِ ابعاد معرفتی، بخش توقعی مردم از دین دچار تعدیل میشود. در این بستر آنچه که اهمیت پیدا میکند تخلق به اخلاق خدا و شکسته شدن غرور انسان در برابر خدا است.
چالشها (دو چالش)
1. برآمدن و آشکار شدن نیاز جامعه به پاسخهای دینیِ فراتر از پاسخهای صرفا فقهی (جامعه کرونا زده به یک پاسخ های جامع الاطراف و فراتر از پاسخ های فقهی و صرفا فقهی نیاز دارد) و 2. نیاز جامعه به پاسخهای فوری و بهنگام و نه پاسخ های کند و بطیء.
توضیح چالشها
1. چالش اول این است که ما به پاسخ های جامعتر و کاملتری را لازم داریم. پیش از این فقه اصغر با فقه اکبر درهم تنیده و مرتبط با هم بدانیم. الان متأسفانه بین این دو فاصله افتاده است. در دوران قدیم، فقه معطوف به تهذیب نفس بود، فقه حاوی نگرشهای معرفتی و کلامی بود. درحالیکه اکنون این ظرفیت عمیق مدتهاست نافعال و یا کمفعال شده است. این درحالی است که جامعه کرونازدۀ امروز پاسخ جامعِ فقهی، کلامی، عرفانی میخواهد. در این میان فقه نباید از کل دین نمایندگی بکند. پاسخهای فقهی باید برآمده از نگاههای کلامی و عرفانی دقیق و تهذیب نفس و دعامحور باشد. این نه بدان معناست که یک جا نکتهای فقهی، و جای دیگر نکتهای کلامی، اخلاقی و یا عرفانی گفته شود، بلکه منظور آن است که فتوای فقهی به صورت هوشمند و چارچوبدار بتواند پاسخی جامع ارائه کند.
2. چالش دوم اینکه، اساسا امروزه با عنایت به تحولات سریع و شتابنده، فقه باید بتواند پاسخهای فوری آماده کند. کرونا خب شیوع فوری دارد و مسئلههایش هم به طور متراکم و سریع در زمینههای مختلف بازتاب پیدا میکند و جامعه را فورا متأثر از خود میکند. در این شرایط اگر فقه بخواهد تأخیر داشته باشد، امروز فردا بکند، خب نمیتواند در برابر این حادثه بزرگ پاسخهای موثر و لازم را ارائه بکند. اگر مباحث حقوقی بر زمین بماند، اگر قوانینی که باید به سرعت تدوین بشه فقه آن را معطل بگذارد، خب طبیعی است که مشکلات حل نخواهد شد. نباید گفت که ما تجربه نداشتیم، حوزه میباید بسیاری از کارهایش را تعطیل کند و به سرعت به سمت تهیه پاسخهای جامع و پاسخهای برخوردار از الگو حرکت کند.
@Habibollah_Babai
END Sokhan Ara5 99-01-16.pdf
3.41M
کتاب نیایشهای قرآنی
@Habibollah_Babai
عیار تمدنی همراه با شناسه و فهرست مقاله دکتر بابائی(1).pdf
616K
غیریت غربی در فرایند تمدنی جمهوری اسلامی (مقالهای در کتاب عیار تمدنی جمهوری اسلامی)
@Habibollah_Babai
مرگ تمدنیِ ما در ترازوی تمدن غرب
(یادداشتی در نقد کتاب راه ناهموار تمدن)
1. گزینش معدود مقالات تمدنی در میان صدها مقالاتی که در حوزههای نظری و تاریخی تمدن و تمدن اسلامی نوشته شده است، از راه ناهموار تمدن کتابی معیوب ساخته است. اگر کسی میخواست شکلگیری تمدن اسلامی را ناممکن جلوه داده، و طرح «تمدن نوین اسلامی» را همچون مهدی مظفری به خیالات تشبیه کرده و آن را شاعرانه قلمداد کند، بالطبع میتوانست منابعی بیش از هفت مقاله و کتب بسیار متنوعی بیش از آنچه که در دست مترجمان ایرانی وجود دارد مورد استناد و اتکاء قرار دهد. همینطور اگر کسی بخواهد در تحلیل تمدن و تمدن اسلامی و امکان احیاء و یا بازتولید آن سخنی و مطلبی در تضاد و تعارض با آقای مظفری پیدا بکند، مقالات و کتب متعددی را میتواند در میان آثار متفکران و شرقشناسان پیدا کند.[1] همین مقدار از مقالاتی هم که در این کتاب کنار هم چیده شده، همخوانی و هماهنگی لازم را ندارد و ضرورتا همۀ مقالات در راستای ناهموار نشان دادن مسیر تمدن اسلامی گویا نیست.
2. احتمالا گردآورندۀ محترم کتاب، تخصص لازم را در زمینه تمدن نداشته است که در میان ترجمههای انجام شده تفکیکی بین تمدن به مثابه وضعیت (condition) و تمدن به مثابه فرایند (process) ننموده و یا دست کم در گوشهای از کتاب بدان اشارهای نکرده است. همینطور ایشان، بین تمدن به مثابه یک واقعیت تاریخی (fact) را از تمدن به مثابه یک رویکرد (approach) تفکیک نکرده و این دو را در کتاب درهمآمیخته است. و همچنین، در این مقالات و در تبیین ماهوی تمدن، معلوم نیست که تمدن پدیدهای است که بین انسان و طبیعت تحقق مییابد و یا پدیدهای است که باید بین انسان و انسان بوجود آید. آیا تمدن امری مادی است یا امری است انسانی با شاخصهای انسانی (همچون عدالت، اخلاق، و کرامت و عزت انسانی). اگر تمدن به معنای انسانی آن اهمیت دارد، آنگاه چگونه میتوان عدالت و اخلاق و ارزشهای انسانی را تعطیل گذاشته و یا تحقق آن را در جامعه مسلمین از دنیای غرب به عاریت گرفت.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
3. آنچه در این کتاب و در مقالات نخستین (پنج مقاله اول) آمده است، افقهای جدید و مسائل تازهای را در حوزههای مختلف نظریِ تمدن پیشپای ما میگذارد، که از آن جمله میتوان به موضوعات مهم «خشونت و تمدن»، «گفتمان و تمدن»، و «تبارشناسی تمدن و آمیختگی آن با استعمار در غرب (که نکات ارزشمند غربشناسانه را متذکر شده است)»، و همینطور «مرز خودی و بیگانه و برآیند تمدنی آن» اشاره کرد. ولی این موارد همۀ موضوعات جدید در باب غرب و تمدن غربی نیست. یکی از نکات مهم مغفول در این مجموعه، فرایند سکولاریزاسیون غربی در تفکیک اخلاق از تمدن است. پیش از این، تمدن دربردارندۀ پیشرفت توأمانِ مادی و معنوی بوده ولی رفته رفته مفاد اخلاقی در روند سکولار شدن از معنا و ماهیت تمدن تهی شده است. اینکه چرا و چگونه اخلاق، اهمیت تمدنیاش را از دست داد و به فرهنگ منحصر گردید، باید گفت که گسترش تمدن در جهات مادی سریع تر از جهات اخلاقی و معنوی در تمدن غرب بوده است و آنگاه که فتوحات و اکتشافات زیادی در حوزه توسعه تمدنی رخ داد، ارزشهای اخلاقی در میان انبوه اختراعات مادی و پیشرفتهای دنیوی مغفول ماند. در این فرایند، این ایده به طور طبیعی مقبول واقع شد که تمدن یک پیشرفت مادی است و این پیشرفت مادی میتواند به اهداف خود برسد بیآنکه بخواهد گوهری اخلاقی داشته باشد. جدایی اخلاق از تمدن باعث خلط ارزشهای خیالی با ارزشهای حقیقی شد، توان جوامع در حل معضلات ضعیفتر گردید، و سرانجام وقایعی رخ داد که عاری از عقلانیت و نظم و نقشه بود.[2] حال، راه ناهموار تمدن در مقالات خود از این تفکیک تاریخی چشم میپوشد و همان پدیده بورژوازی سکولار شده را بر جامعه مسلمانان تطبیق میدهد و پایه تحلیل خود را بر یک گزارش ناقص و کاریکاتوری از تمدن در غرب قرار داده و راه به خطا میبرد.
4. علاوه بر موارد فوق، نکته مهم روششناختی در این کتاب ترکیب مقالات نخست این کتاب (5 مقاله اول) که ناظر به مسئله تمدن در غرب است، با دو مقاله نهایی است که به مسئله تمدن در جهان اسلام و ایران معطوف گردیده است. آنجایی که مقالات به تمدن در غرب مربوط میشود آوردههای علمی متعددی برای ما دارد، لیکن نقطه خلط و مغالطه آنجاست که ما با مفاهیم غربی و با تاریخ مفهومِ تمدن در غرب میخواهیم تاریخ تمدن اسلامی را تحلیل کرده و به آسیبشناسیِ آن بپردازیم. نقد مفهوم تمدن در غرب و گذر از واژه تمدن به موجب استعماری بودن آن و به موجب انقضاء مصرف این واژه در غرب (که البته چنین نیست) نکته مهمی است، ولی نباید فراموش کرد آنچه برای مسلمان و بلکه حتی مسیحی و یا یهودی امروز که درگیر با تمدن غرب است، نه لفظ تمدن بلکه ماهیت و واقعیت تمدن است. برای دینداران و مسلمانان امروز نیازهایی بوجود آمده است که بدون چالش با تمدن (به معنای توسعه مدرن) و بدون تمرین و تجربه تمدنی (به معنای تجربه اجتماعیِ آموزههای وحیانی) قابل تأمین نیست. در بررسی نیازهای کلان دنیای اسلام و تشخیص اولویتها و نظامخواستههای اجتماعی نمیتوان بر ملاک و معیاری متفاوت از چارچوب فرهنگی و تاریخی خود تکیه کرد. در این مجموعه مقالات، آنجا که پروژه تمدن در مورد اسلام و مسلمانان امروز مطرح و رد میشود، بدون استناد به منابع دینی و بیتوجه به تجربه بومی مسلمانان و ایرانیان، به مرگ تمدنی ما حکم میشود. اینکه چرا ما باید در زندگی خود از معیار غرب استفاده کنیم و چگونه در مرگ خود نیز از مغربزمین باید استفسار کنیم، از مصائب ذهنیت استعمارزدۀ ماست که به رغم تراکم تمدنیمان در تاریخ و به رغم انباشت معرفت تمدنی در میراث فکری و دینیمان، خود را تهی میدانیم و جرأتی برای نگاه به خود و تجدید بنای خود نداریم.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
۵. اگر تمدن بزرگترین واحد اجتماعی (کلانترین نظام مناسبات انسانی) است، آنگاه نه واژه «تمدن» (civilization) بلکه واقعیت تمدن هست که برای یک مسلمان و یا حتی مسیحی و یهودی موضوعیتی پیدا میکند. اساسا قالب تمدن برای عمل همه جانبه به دین است و تلاش دینداران برای تحقق زندگی جامع دینی، نه برای صورتبندی یک تمدن بلکه برای عمل به تکلیف و التزام به همۀ احکام اخلاقی و فقهی و عقیدتی در دین است. از این منظر ، اگر دینی نتواند به آستانههای تمدن دست پیدا بکند، بیشک در قلمرو وسیع اجتماعی نیز به حاشیه خواهد رفت و نوعی از تمدن سکولار بر او تحمیل خواهد شد و تقلیلگرایی در دین و یا حتی حذف دین در عرصههای زندگی رقم خواهد خورد. با همین ضرورت بود که کسی مانند مرادخای کاپلان در کتاب Judaism as a Civilization تمدن را قالب حفظ دین یهود معرفی کرد و گفت اگر یهودیت در آمریکا بخواهد هویت دینی و یهودی خود را حفظ کند، ناگزیر باید در قالب یک تمدن متمایز از فرهنگ سکولار آمریکایی ظاهر شود. این قاعده در مورد اسلام و تمدن اسلامی نیز صدق میکند. علاوه اینکه، اگر تمدنی همچون تمدن اسلامی بخواهد در برابر هجمه فرهنگی و تمدنی دیگربودهای تمدنیاش مانند تمدن غرب مقاومت کرده و از هویت تاریخی، دینی و فرهنگی خود محافظت کند، ناگزیر باید چنین مقاومتی را در عرصههای تمدنی فعال سازد. اگر چنین نشود اسلام و هویت اسلامی در برابر چرخدندههای تمدن مسلط غرب از بین خواهد رفت.[3] از این منظر، اسلام تا زمانی که تمدن متمایزی از تمدن غرب پیدا نکند، اسلام به تمدن غرب و ارزشهای غربی فروکاهش خواهد یافت و هویت دینی و الهیاش را از دست خواهد داد.
6. نکته دیگر اینکه دو مقاله پایانی رویکرد متفاوتی از هم دارند، و هر یک، دوسویه افراط و تفریط را در نگاه به موضوع «تمدن» طی میکنند؛ مقاله اولی نگاهی خوشبینانه به تمدن غرب دارد و تا حدی اسلام را در لوای تمدن غرب جای میدهد، اما در مقاله دومی، اساسا تمدن به مثابه یک امر مدرن و استعماری مردود معرفی میشود. مقاله نخست، بدبینی به غرب را توهم توطئه میداند، اما مقاله دوم نه تنها تمدن غرب بلکه همه تمدنها را توطئه میداند. با این وجود، این دو مقاله در این کتاب، مأموریتی واحد دارند و هر دو در صدد رد و انکار تمدن اسلامی هستند، یکی با تقلیل دادن تمدن اسلامی به تمدن غرب، و دیگری با نفی کامل تمدن و استعماری دانستن آن.
7. نکته پایان اینکه اساسا نباید پروژه تمدن را در جامعه امروز ایران، پروژهای وابسته به نظام و پروژهای سیاسی قلمداد کرد. این پروژه یک پروژه تاریخیِ جامعۀ ایرانی (چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی) بوده است. همینطور نگرش تمدنی منحصر به ایران و یا جهان عرب (مانند جریان بن نبی و ابن خلدونیهای معاصر) نبود، بلکه در شرق دنیای اسلام (بهویژه مالزی) وجود داشته و همواره پرسشهای تمدنی در آن از مسائل محوری بوده است که نمونه آن را امروزه میتوان در مرکز بین المللی تفکر و تمدن اسلامی (International Institute of Islamic Thought and Civilization) و فعالیتهای علمی و تحقیقاتی آنجا دید. همچنین، تطورات تفکر تمدنی به نخبگان فکری و اندیشمندان محدود نشد، بلکه سیاستمداران دنیای اسلام نیز با رویکردی دینی و گاه سکولار به موضوع تمدن و ضرورت احیای آن پرداختند. مثلا تحولات سیاسی و تکامل گفتمان تمدنی در مالزی (بعد از استقلال) از دورۀ اولین نخست وزیر آن تنکو عبدالرحمن (1957) شروع شد و در دورۀ ماهاتیر محمد (1981) ادامه یافت و آنگاه در دورۀ نخستوزیری عبدالله احمد بداوی (2003) به کمال رسید. همزمان با تحولات تمدنی در مالزی، پیش از انقلاب اسلامی در ایران نیز، رویکرد اصلاحات کلان اجتماعی و تمدنی از سال 1341 با نام «انقلاب سفید» آغاز و در 19 اصل به اجرا درآمد و در سال 1355 در اواخر برنامه عمرانی پنجم، کتابی با عنوان «به سوی تمدن بزرگ» که منسوب به محمدرضا پهلوی بود، منتشر شد و چشمانداز تمدنی همچون تمدن غرب را تا سال 1380 شمسی به ایرانیان وعده داد. در این میان همزمان با ششمین برنامه عمرانی پهلوی (1357 ـ 1361ش)، رخداد بزرگ انقلاب اسلامی و شکلگیری حکومتی اسلامی در ایران، فرصتی تازهای را برای طراحی الگویی تمدنی بر پایۀ آموزههای اسلامی به وجود آورد.
@Habibollah_Babai
شتاب معنوی در تضاد با شتاب مدرن
آنچه دیروز در نشست با دکتر حمیدیه و دکتر شاکرنژاد در نشست رسانیوز مطرح شد به شرح ذیل است:
مدرنیته در قرن نوزدهم اصل تنوع و تکثر را هدف قرار داد و تغییر، تبدل، و رشد و تکامل را محور و غایت زندگی ساخت. مقولۀ «تبدل» و «نوبهنوشدگی» در دورۀ بعد از انقلاب سوم صنعتی و عصر پسامدرن از «صِرف تبدّل» به «سرعت در تبدّل» تغییر پیدا کرد. «سرعت زندگی» آنچنان رشد یافت که به تعبیر برخی از جامعهشناسان بر «شکل زندگی» پیشی گرفت و زندگی را در سرعت فزاینده به وضعیت بیشکلی (تهی از شکل) سوق داد. امروزه مقوله سرعتِ تغییرات و دفعی بودن تحولات در ساحتهای مختلفی ظهور میکند، گاه سرعت در تحولات اقتصادی رخ میدهد (مثلا ظهور پول مجازی (بیت کوین) و پیامدهای شتابنده آن)، گاه این سرعت ممکن است در ظهور پدیدههای سیاسی رخ بنماید (مثلا ظهور سیاستمدارانی ساختارشکن و خارج از نرمهای جهانی) و ممکن است در ظهور ویروسی همچون کرونا خود را آشکار کند و مناسبات انسانی را در کمترین زمان و در گستردهترین قلمرو جغرافیای متأثر سازد و نظم و نظام زندگی را مختل کند. بیشکلی حاصل از سرعت فزاینده، خلاءهای گوناگونی را ایجاد میکند که از آن جمله میتوان به خلاء معنا، خلاء آرامش، و خلاء هویت اشاره کرد.
آنچه در نشست دیروز بر آن تأکید کردم، ضرورت طرح «شتاب معنوی» در مواجهه با «سرعت تحولات مدرن» در دنیای امروز و در پدیدههای دفعی و شوکآور مدرن و معاصر است. طرح شتاب معنوی در اسلام را میتوان در آیاتی از قرآن، همچون آیه «سارعوا الی مغفره من ربکم» یا آیۀ «ففروا الی الله» و یا «السابقون السابقون»، یا در برخی از قواعد فقهی همچون «قاعدۀ بدار» و یا در مقامات عرفانی همچون «مقام فرار یا مقام اعتصام» دنبال کرد و به یک الگویی از شتاب معنوی، یا شتاب انسانی، و یا شتاب متعالی در تمدن اسلامی دست پیدا کرد.
پرسش اصلی در این میان آن است که اولا جنس سرعت مثلا «مسارعه در مغفرت الی الله» و ماهیت شتاب مثلا در فرار الی الله، آیا همان شتاب و سرعت مدرن است یا ماهیتا این سرعت با آن سرعت تفاوت دارد؟ و ثانیا آیا در وضعیت تحولات شتابندۀ مدرن که انسان را دچار نوعی از گسست هویتی کرده، میتوان سخن از شتاب معنوی به میان آورده و آن را راهکاری در مواجهه با سرعت و گسست برآمده از مدرنیزاسیون قرار داده و از آن در حل و درمان معضلات برآمده از سرعت مدرن استفاده کرد؟
ادامه 👇👇👇
@Habibollah_Babai
به نظر میرسد اولا باید شتاب مدرن را از شتاب معنوی جدا کرد. شتاب معنوی در اندیشه اسلامی، نه به گسست انسانی و اجتماعی بلکه به نوعی از تراکم در امور متعالی و ارزشهای الهی میانجامد و این سرعت، نه مایۀ گسست بلکه مایه فشردگی معنا در زیست معنوی و عرفانی است. ثانیا میتوان این سرعت و شتاب معنوی را در مقابله با سرعت مدرن قرار داده و گفت شتاب مدرن اگر دفعی و لحظهای مناسبات اخلاقی و معنوی و دینی را در هم میریزد، باید بتوان در برابر آن واکنشی سریع و مواجههای فوری به جهت دینی، اخلاقی و معنوی داشت تا از آسیبهای دفعی و مخرب آن امرِ سرکش مصون ماند. واکنش سریع در برابر این سرعت سکولار، میتواند هم شتاب گسست را به لحاظ روانی و هم به لحاظ اجتماعی کنترل کند و هم در مقابل، راهی به سمت تعالی و لو در وضعیت بحران و اضطراب و اضطرار بگشاید.
کرونا در جهان اسلام و همین طور در جامعه ایرانی مناسبات معنوی و اخلاقی ما را به سرعت در هم ریخت. در این میان علاوه بر کادر پزشکی، نیروهای مردمی و جهادی با ظرفیتها و زمینههای دینی و معنویشان تا حدی در امر همدلی و همدردی شتابورزیدند، لیکن فقدان نرمافزارهای واکنش سریع در حوزههای علمیه موجب شد که حوزهها نتوانند داشتههای علمی خود را بههنگام و سریع در پاسخ به شرایط کرونایی فعال کنند، و در تدبیر دینداری مردم عملی بهنگام داشته باشند. این انفعال در برابر اتفاقات طبیعی و دستورات علمی، ضرورتا به خاطر مبنای فلسفی «علم و دین» در میان برخی از فضلای روحانی نبود، همانطور که این انفعال و گاه وادادگی به موجب ترس برخی دیگر از روحانیان از تهمت مخالفت با علم نیز نبود، بلکه در این میان نبود نرمافزار سرعت در سامانۀ حوزههای علمیه (سرعت در اندیشه و سرعت در کنش اجتماعی) و نیز نبود روحیه و حوصلۀ اقدام بهنگام، تأخر و پسافتادگی را برای حوزهها رقم زد و کرونا و ادبیات روشنفکری آن بر حوزههای علمیه و بر دینداری مردم پیشی گرفتند. اگر حوزه علمیه نتواند چه در مقام علمی خود و چه در صحنۀ عمل، برنامهای برای این تحولات شتابان داشته باشد و یاد نگیرد که واکنش سریع داشته باشد، سرعت تحولات زمانه بیش از این شتابان و بی رحم دینداری را به محاق خواهد برد و راه بازگشت به عمل دینی را فروخواهد بست.
@Habibollah_Babai