eitaa logo
حبیب‌اله بابائی
1.4هزار دنبال‌کننده
506 عکس
78 ویدیو
68 فایل
اسلام تمدنی و تمدن اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب Christ and Culture از سوی پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی ترجمه و منتشر شد. این کتاب را لری بوشارد استاد دانشگاه ویرجینیا در گفتگوهایی که با ایشان در UVA داشتم معرفی کرد. کاری که ریچارد نیبور در این کتاب کرده، ارائه ۵ الگو در نسبت بین دین و فرهنگ است که نهایتا نسبت transforming بین مسیح و فرهنگ را به عنوان نظریه مختار برمی‌گزیند. پیش از این، خلاصه این کتاب را در مجله آیین پژوهش منتشر کردیم و اکنون کل کتاب در دسترس علاقمندان به موضوع «دین و فرهنگ» قرار گرفته است. @Habibollah_Babai
⬅️هم اندیشی بین المللی چیستی اربعین و کارکردهای فرهنگی- اجتماعی 💠لینک حضور 🌐 dte.bz/cptconf ⬅️آدرس: قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، سالن شهید سلیمانی ⏰زمان: سه شنبه ۱/۰۶/۱۵ -۱۴ ، ساعت ۱۰ الی 13 ⬅️مجری:اندیشکده اربعین پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی 📒همکاران:پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی ، مرکز همکاری های علمی و بین الملل ،پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی و گروه سیاسی مرکز تحقیقات اسلامی مجلس 🌐https://eitaa.com/isca24/11705 @Habibollah_Babai
*تحلیل ٤٩ سال پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره کنگره عظیم جهانی اربعین* شیعه یک جمع متفرقی بود. یک جامعه‌ای بود که در یک جا، در یک مکان زندگی نمی‌کردند. در مدینه بودند‌، در کوفه بودند‌، در بصره بودند‌، در اهواز بودند‌، در قم بودند‌، در خراسان بودند، اطراف و اکناف بلاد. اما یک روح در این کالبد متفرق و در این اجزاء متشتت در جریان بود. مثل دانه‌های تسبیح یک رشته و یک نخ همه‌ این‌ها را به هم وصل می‌کرد. چه بود آن رشته؟ رشته‌ اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالی تشیع یعنی امام. همه‌ این رشته‌ها به آنجا متصل می‌شد. قلبی بود که به همه‌ اعضاء فرمان می‌داد. و به این ترتیب تشیع یک سازمان و یک تشکیلاتی بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما بودند کسانی که از حال همه با خبر بودند. اطاعت و فرمانبری آنها به حساب بود، فریاد زدنشان از روی دستور بود، سکوتشان بر طبق نقشه بود. همه چیزشان با حساب بود. فقط یک عیبی کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر می‌دیدند. اهل یک شهر‌، شیعیان یک منطقه البته یکدیگر را می‌دیدند. اما یک کنگره‌ جهانی لازم بود برای شیعیان روزگار ائمه(ع). این کنگره‌ جهانی را معین کردند. وقتش را هم معین کردند. گفتند در این موعد معین در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد روز اربعین است و جای شرکت، سرزمین کربلا است. چون روح شیعه روح کربلایی است‌، روح عاشورایی است. در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست دنباله‌روی عاشورای حسین است. این هم که می‌بینی همه جا این تپش‌هایی که در شیعه مشهود شده‌، از آن مرقدِ پاک ناشی شده. این شعله‌هایی بوده که از آن روح مقدس و پاک و از آن تربت عالی مقدار سرکشیده. به جان‌ها و روح‌ها رسیده. انسان‌ها را به گلوله‌های داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده. بنابراین مسئله‌ اربعین یک مسئله‌ مهمی است‌، اربعین یعنی میعاد شیعیان در یک کنگره‌ بین‌المللی‌ و جهانی برای سرزمینی که خودش خاطره‌انگیز است آن سرزمین‌. سرزمین خاطره‌ها است‌، خاطره‌های باشکوه‌، خاطره‌های عزیز‌، سرزمین شهدا‌، مزار کشته‌شدگان راه خدا‌، اینجا جمع بشوند تشیع‌، پیروان تشیع و دست برادری و پیمان وفاداری هر چه بیشتر بدهند. اگر امروز هم بتوانند شیعیان آن سرزمین پاک و مقدس را یک چنین میعادی قرار بدهند. البته بسیار کار بجا و جالبی خواهد بود و همین دنباله‌گیری از راهی است که از ائمه‌ هدی(ع) به ما ارائه دادند. 📚 سخنرانی در مسجد امام حسن مجتبی(ع)/ مشهد ۲۴ اسفند ۱۳۵۲
«خوارج نو» در ایران امروز پیش از این در مقالۀ «تفکر اجتماعی خوارج» بر اصل «گسست میانِ من و دیگری» به مثابه نخستین اصل در اندیشه خوارج پرداخته‌ام، اینکه هرکسی از من نیست در دارالکفر هست. این اصل، پایه‌ای موثر در اخلاق دینداری خوارج و خودشیفتگی و خودارضاییِ دینی و سیاسی آنها در برخوردهای اجتماعی¬ با دیگران بوده و همین نیز موجب انسداد گفتگوی خوارج با اغیار بوده است. آنگاه که این مقاله را می‌نوشتم فکر می‌کردم مصادیق مهم از این جریان را می‌توان در برخی از خطبا و گاه روحانیان لج‌باز در ایران مشاهده کرد، لیکن تجربه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی در ایران نشان داد که روحیۀ خوارجی صرفا یک روحیۀ دینی و مذهبی نبوده، بلکه قالب‌های روشنفکری و گاه ریشه‌های دانشگاهی عمیقی دارد، قالب‌هایی که دارالکفرش را از خودی‌ها شروع می‌کند، «دیگری»هایش را از خودی‌ها و «خودی»هایش را از بیگانگان برمی‌گزیند، و به رغم ادعای گفتگوی تمدن‌ها، نمی‌تواند همین گفتگو را در وطن بوجود آورد و بلکه در دام تئوری های جدید خشونت می‌افتد. اصل دیگر در عقاید اجتماعی خوارج، اصل «عدم تبعیض ایمان» است، اینکه ایمان یک امر به هم پیوسته است و قابل تجزیه (بعض بعض کردن) نیست. از این رو کسی یا ایمان دارد و یا ندارد و کافر است. کسانی که گناهکاراند، نمی¬توانند ایمان داشته باشند و کسی هم که ایمان ندارد کافر و مهدور الدم است. دوباره زمانی که این مقاله را می‌نوشتم تصورم این بود که مصادیق این اصل را باید در میان برخی از روحانیون انحصارطلب جستجو کرد، لیکن بعدها دیدم این سخت‌گیری و گاه ساده‌لوحی را می‌توان در میان برخی جریان‌های روشنفکری در ایران نیز پی گرفت. بر اساس چنین اصلی همه باید نابِ ناب باشند و جامعه نیز باید مبرای از خطا باشد (برای همین، این طیف یا سفید سفید می بینند و یا سیاه سیاه). دشوارتر اینکه، نه تنها افراد جامعه باید مصون از خطا باشند، بلکه دولت اسلامی نیز باید خالی از ضعف و اشتباه باشد. از این نظر، اگر دولت جایی مرتکب خطا شود گناه کبیره کرده و «کافر» و «مرتد» می¬شود و در این صورت نه تنها باید از آن سرپیچی کرد بلکه باید با ایشان «جهاد» نمود. (اصل «استعراض» یا «اعدام مرتدان»). قاعدۀ دیگر در رفتار اجتماعی خوارج تقدم «شور» بر «عقلانیت» است. شور و هیجانات نفسانی (passion) همواره یکی از محوری¬ترین پرسش¬ها در اندیشه سیاسی بوده و هست. اندیشمندان بسیاری مانند اسمیت و پاسکال و دیگران در مورد امکان مهار (harnessing) و یا سرکوب (repressing) هیجانات نفسانی و غریزی سخن گفته¬اند و کسانی نیز با عنوان کردن "کنترل آتش با آتش"، شورهای نفسانیِ خطرناک را قابل کنترل با شورهای و هیجانات دیگر تلقی کرده اند. در این باره برخی نیز تأکید کرده‌اند که تا زمانی که شورهای نفسانی از رهگذر عقل و اندیشه تعدیل نشود (تبدیل به interest نشود) نظم اجتماعی بوجود نمی‌آید. آنگاه که این مقاله را می‌نوشتم دوباره مصادیق آن را در میان برخی از جریانات مذهبی و گروه‌های به اصطلاح فشار انقلابی می‌دیدم، لیکن الان که تحولات پیرامونی‌ام را می‌بینم تقدم هیجانات و شورهای کور نفسانی بر عقل و اندیشه، و تقدمِ تعصب‌های کور بر قانون و اخلاق را در جریان‌های مدعی مدرنیته درایران بوضوح می‌بینم. به نظرم آنچه در دو سویۀ به اصطلاح نخبگانی ایران می‌توان مشاهده کرد، دو گونه از خوارج‌بودگی است که مسیرهای گفتگو را از هر دو سویۀ عرفی و مذهبی در ایران به انسداد می‌برد و تراکمی از نفرت و خشونت را در جامعه بوجود می‌آورد. جنس این خوارج‌بودگی در ایران، جنس اخلاقی است و نه اندیشه‌ای، و باید آن را در نظام پر از عیب آموزش و پرورش‌مان چاره کنیم. لیکن عجالتا امروزه لازم است دلسوزان نظام از هر دو طرف برای شنیدن از یکدیگر (حسن الاستماع به مثابه اساس در صورتبندی گفتگوهای سازنده) اندیشه کنند و زمینه‌های لازم را برای ایجاد ارتباطی موثر با یکدیگر و گفتگو با نسل منتقد و گاه معترض (که بسیاری از آنها در خانه هستند و نه در خیابان) فراهم آورند. یکی از نقطه‌های مهم گفتگو که باید در مورد آن فکر کرد و به توافقی در سطح ملی رسید، «فرایند مسالمت‌آمیز نقد و مکانیسم‌های قانونی آن» است تا بتوان انتقادات دلسوزان انقلاب و نخبگان جامعه برای اصلاح رویه‌ها و اقدامات به موقع را شنید. @Habibollah_Babai
سکوت انباشته مدتهاست در مطالعات راهبردی تمدن اسلامی، فکر نکردن‌ها، نگفتن‌ها، ندیدن‌ها، ننوشتن‌ها، ترجمه نکردن‌ها، و اساسا کتمان حقایق را در دنیای اسلام دنبال می‌کنم و پی این می‌گردم که یکی از ریشه‌های عقب‌ماندگی جهان اسلام، بیش از آنی که به گفتن‌های بی‌حساب مرتبط باشد، به نگفتن‌ها و خروج نخبگان از انصاف در «سکوت‌کردن»هایشان ارتباط دارد، نگفتن تحلیل‌ها، نگفتن نقدها، و نگفتنِ راهکارها و کم گذاشتن برای تزریق بموقع «انصاف‌» به بدنۀ جامعه. سکوت‌های انباشته و متراکم از سوی نخبگان راه را برای حیرت اجتماعی و شاید شورش سیاسی فراهم می‌کند. امروزه هم وقتی در تراکم آراء مجازی و داده‌های گوناگون در شبکه‌های مجازی تأمل می‌کنم دوباره به ضلع دیگری از نبودِ توازن در گفتن‌ها و نگفتن‌ها می‌رسم و می‌بینم چگونه در یک سو، گفته‌های متنوع و اطلاعات رنگارنگ و تصویرسازی های جورواجو انباشته می‌شود، و در سوی دیگر «سکوت»های پی‌در‌پیِ اهل فکر متراکم می‌شود و همین توده‌های نگفته، امواجی از سرگشتگی عمومی و تحلیل‌های ناصوابِ تودرتو را بوجود می‌آورد. فارغ از اینکه گفتن‌ها چه مقدار مستدل و علمی باشد، و فارغ ازآنکه نگفتن‌ها و سکوت‌ها چه میزان از سر حکمت و تقوی باشد، اصل نبودِ توازن در کمّیّت داده‌های فیک و واکنش‌های بموقع از صاحبان علم و دانش، مسیر آینده ما را به سمت همان داده‌های هیجانیِ انباشته سوق می دهد و آنگاه به هیچ جریان فکری‌ای مجال رشد و پیشرفت نمی‌دهد. @Habibollah_Babai
هم‌اندیشی «از الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی» لینک‌های مجازی جلسه 🌐 https://bbb04.dte.ir/b/atu-hqa-t9p-tgo 🌐 dte.bz/scscenter @Habibollah_Babai
کدام گشت کدام ارشاد علی مهدیان ⚡️میگویند قصه جمع شد و من خنده ام میگیرد. آقایان کمی تامل کنید. وقتی با فهم و معرفت بیدار نشیم باید با خون و آتش بیدار شویم. چاره ای نیست. راه دیگه ای هم نیست. گشت میزدید که چی رو پیدا کنید وقتی همه چیز جلوی چشمتان بود. همین آقا و خانم سلبریتی جلوی چشمتان نبود؟ کاری به موضع گیریهای نمک به حرامی و دیکته شده شان ندارم، کاری به افتخار خرید وسایل خانه از فرانسه و زاییدن در کانادایشان ندارم، کاری به مسخره کردن ارزشهایتان و امیدتان و هویتتان ندارم، به همان ملاک که به دخترکان مترو سوار تذکر میدادید، به همان ملاک چرا اینجا خفه بودید؟ دیدن و پیدا کردن اینها گشت زدن لازم داشت واقعا؟ ⚡️من بیست سال است طلبه ام، در میانه آشوبهای تهران حتی با همین لباس مقدس رفته ام، کمتر از انگشتان یک دست توهین شنیده ام، همیشه احترام بوده و تکریم. اما چند روز پیش یک دختر و پسر نوجوان به خودم و خانواده ام به خیال خود توهین کردند. چیزی هم نگفتند فقط گفتند الهی بمیرید. جلوی خانواده ام سکوت کردم، هنوز از اینکه چرا سکوت کردم اذیتم، در رنجم. چرا حرف دلم را بهشان نگفتم. میخواستم بگویم. الهی بمیرم و فدای شما شوم. الهی بمیرم که شما امروز به خاطر ندانمکاری امثال من اینطور از لباس من و چادر همسر و دخترم نفرت در دلتان جمع نشود. الهی بمیرم برایتان تا شما بمانید و رشد کنید و بفهمید و بساط ظلم را جمع کنید. بساط واقعی و نه توهمی، نه آنچه در ذهنتان ساخته اند به زور و اجبار و‌ قلدری. ⚡️آنانکه برای جمع کردن بساط کثیف اینستا و واتساپ و هر زمین بازی لجن صهیونیستی، چرتکه میانداختند و حساب کتاب میکردند که اینقدر مشاغل داریم و اینقدر بیکار میشوند و این قدر مردم اذیت میشوند و این قدر آقازاده ها کمتر خودنمایی میکنند و باباهاشان اذیت میشوند و این قدر سلبریتی ها کمتر دنس میدهند و مدیران ارشادمان تاب غصه شان را ندارند. حالا چرا چرتکه هایشان را روی میز نمیگذارند حساب کتاب کنیم؟ قیمت این دختر و پسر و نوجوانهای کف خیابان تک تک شان چند؟ قیمت نفرتی که سلبریتی های حرام لقمه در دلهایشان میکارند چند؟ قیمت ارشادی که بابش را میبندد این مجازی رهای بی صاحب صاحب شیطان، چند؟ قیمت دعوای دختر بیگناه و مادر چادریش در خانه چند؟ قیمت بانک و ماشین و موتور و سطل آشغالها را که میفهمید لعنتی ها، قیمت آنها چند؟ قیمت خون های ریخته شده جوانان بیگناه و چادرهای معصومانه زنان شجاع ما چند؟ چرتکه بیندازید لااقل. ⚡️مدیونید اگر چند دقیقه یک دختر نوجوان حتی زامبی شده بدست مجازی صهیونیست را نگه دارید و کتایون ریاحی و معتمد اریا و فلان بازیگر و آن بازیکن بی شرف فوتبال را آزاد بگذارید و بعد دوباره در صدا و سیما و غیر آن دعوتشان کنید تا تماشاچی برایشان جمع کنید. مدیونید اگر گشت ارشادهایتان شکمباره های بالاشهری سر و بدن برهنه و حرمت شکن را رها کنند و دم در مترو و اتوبوس و تاکسی گشت بزنند. مدیونید اگر از جمع کردن زمین بازی دشمن در مجازی ذره ای عقب بنشینید. مدیونید اگر سلبریتی ها را علنی محاکمه نکنید که توضیح دهند به کدام حجت و دلیلی نظام را متهم به آدم کشی و پنهان کاری کردند تا بفهمیم فرقشان با گوگوش و داریوش و نونوش و جوجوش و تتلو و کوفت و زهرمار چیست واقعا. ⚡️بله جمع کردن این عنکبوتهای نامقدس، جرات میخواهد، عدالت در گشت ارشاد جرات میخواهد، معرفت میخواهد. و اگر با معرفت نفهمیم با خون و آتش باید بفهمیم و وای به حال آنها که با خون و آتش هم نمیفهمند. @ali_mahdiyan @Habibollah_Babai
خلاصه‌ای از سخنرانی «استخفاف، راهی به سوی عرفی شدن» در نشست «از الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی» 1.«استخفاف» در اصطلاح قرآنی (و لا یستخفنک الذین لایوقنون)، تلاش برای بی‌ثباتی، ایجاد تردید و سستی، و سبک شمردن است. 2.«استخفاف»، نه تنها استخفاف شخص پیامبر، بلکه استخفاف آیه‌ها، نمادها، شاخص‌های اسلامی، اخلاقی و انسانی نیز هست. 3.«استخفاف» بیش از آنی که یک عملیات علمی و استدلالی باشد، یک عملیات روانی است برای سست کردن باورها و ارزش‌ها. 4.طبق آیۀ «فاستخف قومه فاطاعوه»، فرایند استخفاف نه تنها به سستی باورها منتهی می‌شود بلکه به «اطاعت باطل» و کنش نادرست هم می‌انجامد. 5.خفیف و سبک شمردن باورها و ارزش‌ها در جامعه دینی، زمینه‌های روانی سکولاریسم حداقلی و احیانا سکولاریسم حداکثری را فراهم می‌آورد. 6.«عملیات استخفاف» طبیعی است که کار دشمن است، لیکن خفیف شدن، سبک شدن، سست شدن، و تمکین در برابر استخفاف کار خودی و اراده‌ورزی از سوی خودِ ماست. 7.خفیف و سست نشدن خودی‌ها گاه به صورت مکانیکی و خشک و صرفا سلبی رخ می‌دهد که در برابر نمادی مثل بی‌حجابی یا بدحجابی، صرفا به توصیه و بیان نمادهای تکراری و نهایتا اعمال قانون (آن هم نامتوازن) بسنده می‌شود (عملا با همین نگرش ایستا و اراده‌های منفعل و تنبل در برابر استخفافِ حجاب تمکین می‌کند)؛ و گاه این مقاومت به صورتی پویا و متحول و البته ایجابی (اراده‌های فعال و پرشور) صورت می‌گیرد و برای حفظ و ثبات حجاب به طور پیوسته نظریه‌پردازی، نقد و نوآوری، ایده‌پردازی، و آزمون و خطا صورت می‌گیرد تا راه‌های فرهنگی شدن حجاب و عفاف در جامعه هموار گردد و جامعه در سیر طبیعی، قانون حجاب را بپذیرد. @Habibollah_Babai
✅ «بی‌ایدگی حجاب و زن معاصر» (دکتر مجید دهقان) همایش الهیات اجتماعی تا ارشاد اجتماعی با موضوع حجاب 1. سیاستگذاری ما درحوزه زنان و خانواده موضوع محور است و نه ایده محور: موضوعی مانند لزوم افزایش جمعیت، لزوم رعایت حجاب شرعی، پایین آمدن سن ازدواج، جلوگیری از خشونت علیه زنان را وسط می گذاریم و در مثلث دولت، قانون، مردم سیاستگذاری می کنیم؛ الگوی مشترک سندهای این سالیان 2. اندیشمند دینی لازم است که بین تفکر در مقام مفسر دین و تفکر در مقام حاکمیت دینی تفکیک قائل شود و مرزهای هر دو را رعایت کند. 3. توجه به تزاحم‌ها و پیچیدگی‌هایی که سیاستگذاری در حجاب با آن مواجه است ما را به سمت ایده‌ای برای حل آنها می کشاند. از همین جاست که سیاستگذاری ایده محور می شود. این تزاحم‌ها و پیچیدگی می تواند از این قرار باشد: الف. تزاحم بین مشروعیت و مقبولیت. سیاستگذاری در حوزه حجابی که مشروعیت دینی دارد زمانی موفق است که همراهی اجتماعی را نیز با خود داشته باشد. ایده ما برای این همراهی چیست؟ ب. تزاحم بین آتوریته قانون و انتخاب فرهنگی. در مقابل آتوریته قانون شهروند قرار دارد و در انتخاب فرهنگی زن انتخابگر دارای اراده. حجاب قانونی معنای اجتماعی رسمی، اداری و حاکمیتی به حجاب می دهد. ایده ما برای حل این تزاحم چیست؟ ج. تزاحم بین آتوریته قانون و امر سیاسی. فاصله امر قانونی و امر سیاسی کم است. امر قانونی حجاب به امر سیاسی تبدیل شده است در حالی که بسیاری از امور قانونی این گونه نیست. راه حل ما برای این که امر قانونی در آینده به این شدت امر سیاسی نشود چیست؟ د. تزاحم بین آتوریته دینی حجاب و خودآیینی زن معاصر. مفاهیم مرکزی حجاب تا کنون مصونیت، حفاظت از مردان، زیبایی و شرط فعالیت در نظام اسلامی بوده است. این مفاهیم هیچ کدام با ویژگی خودآیینی، عاملیت و انتخاب‌گری زن مدرن نسبتی ندارد. آیا باید این ویژگی انسان مدرن را در سیاستگذاری ها نادیده گرفت یا این که ایده های مرکزی ما مبتنی بر عاملیت باشد؟ ه. تفاوت بین زن انتراعی و زن انضمامی. تصور اکثر تصمیم سازان و تصمیم گیران درباره زنان زن انتراعی است که موضوع حکم احکام شرعی نیز قرار گرفته است. در چارچوب موازین شرعی لازم است به مسائل و نیازهای زن انضمامی یعنی زنانی که در جامعه امروز مطالبات و مسائلی واقعی دارند پرداخته شود. این از نان شب برای حاکمیت ما لازم است که نگاه خود نسبت به زنان را تغییر اساسی دهد. و. تزاحم بین سیاست جنسی و سیاست جنسیتی. حجاب در سنت هم اندام جنسی را می پوشاند و هم زنانگی را. اگر فلسفه حجاب پوشش امر جنسی باشد می توان به حجابی که زنانگی را نبوشاند فکر کرد؟ 💠 حل این تزاحم ها و پیچیدگی ها ما را به ایده ای می رساند که وضع سیاستگذاری در حجاب را از وضع خام و موضوع محور خود شاید رهایی بخشد. @Habibollah_Babai @majiddehghan
برای تمدن شدن، علم بهتر است یا اخلاق؟! رابرت بریشتت در تعیین شاخص های تمدن به موضوع «علم و آگاهی» اشاره می کند و تأکید دارد که تمدن‌ها حاوی عنصر آگاهی هستند و غیرتمدن‌ها فاقد آن می‌باشند: «جامعه غیرتمدنی هنر دارد ولی زیبایی‌شناسی ندارد، دین دارد ولی الهیات ندارد، تکنیک دارد لیکن علم ندارد، ابزار و وسایل دارد ولی تکنولوژی ندارد، افسانه دارد ولی ادبیات ندارد، زبان دارد ولی الفبا ندارد، عادات و رسوم دارد ولی قانون ندارد، معرفت دارد ولی معرفت‌شناسی ندارد، و نهایتا جهان‌بینی دارد ولی فلسفه ندارد.» بریشتت در این نکته به عنصر«اخلاق» اشاره نمی‌کند و نمی‌گوید که آیا برای تمدن داشتن باید علم اخلاق را داشت یا خود اخلاق را و آیا تمدن بودنِ تمدن با اخلاق حاصل می‌شود یا با علم اخلاق؟ و در این صیرورت تمدنی، اساسا نسبت بین اخلاق و کلیتِ علم چیست؟ بیان آلبرت اشویتسر در کتاب «فلسفه الحضاره» (ترجمه عبدالرحمن بدوی) می تواند به گونه ای پاسخی باشد به همین پرسش در تقدم اخلاق برعلم در تمدن، آنجا که می‌گوید: « پیش از دورۀ مدرن، تمدن می¬بایست علاوه بر ایجاد شرایط مناسب در زندگی، کمال روحی و اخلاقی را هم بوجود می¬آورد و این درجۀ از کمال، غایت نهاییِ تمدن به حساب می¬آمد. اساسا سیادت عقل بر طبیعت خارجی، تقدم خالص محسوب نمی¬شد. باید عقل بر نوازع انسانی سیادت داشته باشد تا بعضی بعضی را به استخدام نگیرند، و از قوا و ابزار علیه دیگران استفاده نکنند. در حقیقت، پیشرفت در عالم ماده و ترقی در عالم انسانی، هر دو کار روحی است که در اوّلی روح در عالم ماده تصرف می‌کند و در دیگری روح در روح تصرف می¬نماید. از این نظر، پیشرفت مادی کمترین جوهر تمدن است که ممکن است آثار بد و یا خوب داشته باشد، و پیشرفت اخلاقی اصلی¬ترین جوهر تمدن به حساب می¬آید که همواره دارای آثار نیک و پسندیده است». اشویتسر در حقیقت به ماهیت اخلاقی تمدن (تمدن به مثابه نیکی‌های متراکم) اشاره می‌کند و تمدن منهای اخلاق را بی‌تمدن قلمداد می‌کند. به رغم این علقه و ارتباط تنگاتنگ بین تمدن و اخلاق، تمدن در جهان غرب در دوره بعد از رنسانس، بر موضوع اخلاق پیشی گرفت. اینکه چرا و چگونه اخلاق اهمیت تمدنی¬اش را از دست داد، بدان جهت بود که گسترش تمدن در جهات مادی سریع تر از جهات اخلاقی و معنوی در تمدن غرب بوده است و آنگاه که فتوحات و اکتشافات زیادی در حوزه توسعه تمدنی در غرب رخ داد، ارزش¬های اخلاقی در میان انبوه اختراعات مادی و پیشرفت¬های دنیوی به طور طبیعی مغفول ماند و این ایده به طور طبیعی مقبول واقع شد که تمدن یک پیشرفت مادی است و این پیشرفت مادی و علمی می¬تواند به اهداف خود برسد بی¬آنکه بخواهد گوهری اخلاقی داشته باشد. در واقع، آنچه در این دوره مورد تأکید بود امیال و خواسته¬های غریزی بود و نه اخلاق و خواسته¬های انسانی. از نظر اشویتسر جدایی اخلاق از تمدن باعث خلط ارزش¬های خیالی با ارزش¬های حقیقی شد، توان جوامع در حل معضلات ضعیف¬تر گردید، و سرانجام وقایعی رخ داد که عاری از عقلانیت و نظم و نقشه بود. براین اساس از نظر اشویتسردر «تجدید تمدنی»، باید عملیات باطنی انجام داد و نه ظاهری، و در این باره باید خُلق باطن را عوض کرد و بدین سان با تجدید اخلاقی، تعارض میان امت¬ها را کم کرده و راه را برای صورت¬بندی تمدن حقیقی هموار ساخت. ادامه 👇👇👇 @Habibollah_Babai
اکنون ما در جهان معاصر اسلام و در ایران امروز به اصطلاح مدرن شده، این پرسش مطرح می شود که در فرایند توسعه، رشد، پیشرفت، و احیانا تمدن، جای اخلاق کجاست؟ و در این میان و در صیرورت تمدنی، آیا اخلاق مقدم است یا علم؟ آیا اخلاق در مرکز تحولات اجتماعی است یا علم؟ واقعیت این است که علی الظاهر ما در پاسخ به این سئوالات درمانده ایم، نه زمینه‌های علمی لازم را کسب کرده‌ایم و نه سیاستگذاری‌های اخلاقی را لحاظ نموده‌ایم. نخبگان و پژوهشگران ما واقعیات اخلاقی در جامعه را رصد نمی کنند، به جامعه شناسی اخلاق نمی پردازند، و نمی گویند که وضعیت اخلاقی ما در ایران و در کشورهای اسلامی چگونه است و شباهت‌ها و تفاوت‌های اخلاقی کشورهای اسلامی و احیانا چالش‌های مشترک اخلاقی آنها چه می‌باشد؟ از سوی دیگر، آفت‌های اخلاقی مشترک در جوامع اسلامی از جمله ایران نمی دانیم و نمی‌دانیم که چرا هر از چندی به خشونت، بداخلاقی، بی‌نظمی و سپس عقب‌افتادگی سوق پیدا می‌کنیم؟ محققان تاریخی ما نیز در مورد تاریخ اخلاق و اخلاقیات ما بحث نمی کنند و نشان نمی دهند دنیای کنونی اسلام از جمله ایران ما در چه سیر تاریخی به وضعیت کنونی (خوب یا بد) در اخلاق رسیده است؟ در چنین وضعیتی «ضعف‌ اخلاقی» ما (بویژه اخلاقیات اجتماعی و سیاسی) از یک طرف، «التقاط اخلاقی» از طرف دیگر، «استعمار اخلاقی» (استعمار سایبری و دیجیتال) و تحریف و تغییرات اخلاقی ما در فضاهای مجازی از سوی دیگر، و سرانجام «اُفت اخلاقی و فراگیر» ما موجب گشته که تحولات جهان اسلام و ایران اسلامی از صیرورت تمدنی‌‌ و آرمان‌های بلندش فاصله پیدا بکند. شایان تأکید است که ضعف اخلاقی یا استعمار اخلاقی صرفا متوجه دهه هشتادی‌ها نیست (بسیاری از دهه هشتادی‌ها هستند که از هشیاری اخلاقی بالایی برخوردارند)، بلکه این اُفت اخلاقی و عقب ماندگی در ارزش‌ها گاهی متوجه نسل‌های قدیمی‌تر هست، آنهایی که در کسوت روشنفکر یا روحانیت سخن از اخلاق می‌گویند ولی در وسوسۀ تقدم علم بر اخلاق، تقدم سیاست بر اخلاق، و تقدم مصالح گروهی بر اخلاق فریفته می‌شوند و به آسانی نه فقط در دام جدایی دین از جامعه، بلکه در دام تفکیک اخلاق از زندگی می‌افتند. پیش از این اشاره کردم که ما با ظهور خوارج نو در ایران مواجه هستیم، و تأکید کردم که منظور من از خوارج نو، نه خوارج اعتقادی و سیاسی، بلکه خوارج اخلاقی است که اساسا باورهای اعوجاجی در دو ناحیه مدرن و سنتی آن را زمینه سازی کرده است. ایران را نباید با غرب مقایسه کرد، ضمانت نظم در غرب با قانون است (اخلاق هم آنجا قانونی است) لیکن ضمانت اصل نظم در ایران اخلاق است و نه قانون. آنگاه زدن زیراب اخلاق توسط دوگانه‌های شرک‌آلود در جامعه ما، زمینه را برای آشوب‌ها و فتنه‌های ماندگار در ایران باقی خواهد گذاشت. @Habibollah_Babai
پنجمین پیش نشست همایش «الهیات خدمت» با موضوع «الهیات مهرورزی» به همت پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی و همکاری پژوهشکده اخلاق و معنویت و مرکز همکاری‌های علمی و بین‌المللی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به صورت مجازی برگزار می‌شود: ◀️سخنران: حجت‌الاسلام و المسلمین هادی صادقی ◀️دبیر نشست: حجت‌الاسلام و المسلمین حبیب‌اله بابائی ☑️روز: پنج‌شنبه 🗓تاریخ: 1401/07/21 🕧ساعت: 10 الی 12 🌐 لینک حضور در جلسه dte.bz/scscenter @Habibollah_Babai
📢دوره کوتاه مدت عدالت و اقتصاد دانش بنیان 📃 گروه مطالعات عدالت اجتماعی پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار می‌نماید. 🔹 به صورت حضوری و مجازی 🔹تاریخ برگزاری: چهارم و پنجم آبان ماه 1401 🔹مهلت ثبت نام تا سوم آبان 🔸 اولویت ثبت نام با دانشجویان و طلاب ارشد و دکتری رشته‌های مطالعات اقتصادی، فقهی، فناوری و علاقه مندان به حوزه مطالعات عدالت اقتصادی و اجتماعی و... 🔻هزینه دوره ۵۰ هزارتومان جهت صدور مدرک 🔻اعطای گواهینامه 🔻معرفی ایده های نو برای پروژه های تحقیقاتی، پایان نامه و مقاله 💎نحوه ثبت نام: ارسال نام و نام خانوادگی و شماره همراه از طریق پیام رسان ایتا به شماره: 09034786750 @Habibollah_Babai @edalateejtemaei
امکان وحدت در وضعیت تنوع (قسمت اول) تمدن به مثابه «کلان‌ترین نظام (ابرنظام) مناسباتِ انسانی» پیوسته در حال تحول (تحول دوری و حلزونی، تحول صعودی یا نزولی) و تسری به جوامع انسانی دیگر است. این ابرنظام نه یک مجموعۀ انباشته از عناصر و سازه‌‌های گوناگون اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، بلکه یک َابَرسیستم کلان انسانی است. در این تعریف از تمدن که معنای آن به مفهوم «امت» در قرآن نزدیک‌تر می‌شود، تکثر گروه‌‌ها، فرهنگ‌‌ها و به‌طورکلی واحدهای اجتماعی مورد تأکید قرار می‌گیرد. به بیان دیگر در یک تمدن سخن از یک فرد، یک ملت یا یک زبان و حتی یک آیین نیست. هرچند ممکن است یک آیین و یک فرهنگ در تمدنی غلبه داشته باشد؛ لیکن در یک تمدن، همواره انسان‌‌های مختلف، فرهنگ‌‌های متعدد و زبان‌‌های گوناگون وجود و حضور دارند. نقش و کارکرد تمدن در این وضعیت، ایجاد ارتباطی انسانی، اخلاقی و عادلانه در میان همۀ ابنای انسانی است. با توجه به این رویکرد در تحلیل ماهیت تمدن و در پاسخ به مسئلۀ «وحدت در وضعیت کثرت» می‌توان وحدت را به دو صورت حداقلی و حداکثری یا به معنای دقیق‌تر وحدتی طیفی که معطوف به شرایط و زمینه‌های تاریخی و اجتماعی باشد، تعریف و ترسیم کرد. در وحدت حداکثری، نه‌تنها ظواهر و رفتارهای کلان اجتماعی همسو هستند (آنچه در وحدت صوری و حداقلی مطرح است)، بلکه افکار، ارزش‌ها و باورها و همین‌طور عقلانیت جمعیِ یک تمدن نیز از وحدت، همسویی و درهم‌تنیدگی برخوردار است. ادامه دارد... @Habibollah_Babai
امکان وحدت در وضعیت تنوع (قسمت دوم) عامل وحدت در تمدن‌ها همیشه و همه‌جا یکسان نبوده است. عامل وحدت در تمدن‌ها منوط به شرایط و آمیخته به زمینه‌ها و زمانه‌هاست. مطالبات انسانی، شرایط انسانی و اراده‌های انسانی و بالاخره مشیت الهی (در نگرش دینی) سبب می‌شود که نه‌تنها هر تمدنی در دورۀ زمانی خود انسجام خاصِ خود را ایجاد کند، بلکه حتی یک تمدنِ خاص نیز در طول تاریخ شکل‌گیری‌اش ـ به موجب شرایط متفاوت زمانی و مکانی‌اش ـ عوامل متعددی را در ایجاد انسجام و وحدت تمدنی تجربه کند و متن و حاشیه‌های متفاوتی را برای بقای وحدتش برگزیند. اینکه متن و مرکز یک تمدن چه باشد و حواشی و فروع آن چگونه باشد، وابسته به نیازهای انسانی، اراده‌های انسانی و شرایط زیستی انسان در آن عصر است که برخی از عوامل را به متن می‌آورد و برخی دیگر را به حاشیه می‌برد. به‌رغم این باید دانست که در هر وضعیت متنوع و متفاوت، عامل تصمیم در تمدن‌ها و عامل تصمیم در انسجام تمدنی، عامل انسانی بوده و انسان در همۀ شرایط بر اساس قوانین مشترک انسانی (قوانین فطری انسان)، تاریخی (سنن تاریخی) و الهی (سنن الهی) به اراده و اختیار دست می‌زنند. هرقدر اراده‌های انسانی در جهت رفع نیازهای انسانی باشد و هر میزان تلاش انسانی در جهت مطابقت با قوانین هستی شکل بگیرد و از سوی دیگر، هر مقدار ادبیات رایج در تمدن برای مخاطبان انسانی مفهوم و معقول باشد و ارزش‌ها و باورهای آن جامعه، باورهای انسان‌بنیان باشد، فرایند تمدنی در عین کثرات فراوانش، به سمت وحدت خواهد رفت. ادامه دارد.... @Habibollah_Babai
امکان وحدت در وضعیت تنوع (قسمت سوم) بدین‌سان باید تأکید کرد که همیشه در هر تمدنی تکثر وجود دارد و این تکثرها می‌تواند در مسیر وحدت و درهم‌تنیدگی (تکثر به مثابه ظرفیت) پیش برود و از تکثرات اختلاف‌زا و نزاع‌های اجتماعی (تکثر به مثابه یک مشکل) فاصله بگیرد. آنچه در دل این کثرات تمدنی، موجب تمایز یک تمدن از دیگر تمدن‌ها می‌شود، مرکزیت یک عنصر از عناصر تمدنی است. همواره همۀ تمدن‌ها اجزا و عناصر متنوع و متعدد و البته همسانی دارند. همین‌طور همۀ تمدن‌ها از عامل وحدت برخوردارند و اساساً بدون چنین وحدتی، تمدنشان شکل نمی‌گیرد. آنچه این تمدن‌ها را از هم متمایز می‌کند، عامل‌های متفاوت در مرکز و محور یک تمدن است. عامل مرکزی در تمدن غرب، ممکن است علم (تحلیل وبر) یا پول (تحلیل گئورگ زیمل) باشد. عامل وحدت در تمدنی مانند تمدن اسلامی، ممکن است دین، قرآن یا حتی یک شخصیت کاریزمایی (به تعبیر برخی از خاورشناسان) همچون پیامبر گرامی اسلام9 باشد. در این میان به این نکتۀ مهم باید اشاره کرد که صرفاً با ایجاد وحدت (با عنصر مرکزی) بین اجزای مختلف تمدن، پروژۀ وحدت تمدنی به انجام نمی‌رسد. افزون‌ بر اینکه عنصر مرکزی تمدن باید بتواند مثلاً بین مقولۀ زبان و مقولۀ دین هماهنگی و همسویی ایجاد بکند، باید بتواند تعدد و تنوع زبانی را نیز در فرایند همسوسازی، به ظرفیت بدل کند و از آن در راستای ساخت وحدت کلان تمدنی استفاده کند. همین‌طور در این فرایند تمدنی باید بتوان بر تعدد و تنوع مذاهب، فرق و ادیان گوناگون غلبه کرد و نوعی از وحدت تمدنی به‌وجود آورد و از شکاف مذهبی و دینی در تمدن جلوگیری کرد. بنابراین افزون‌ بر ایجاد وحدت و هماهنگی بین اجزا و عناصر گوناگون تمدن باید در فکر ایجاد وحدت بین تکثر و تنوع زبانی، دینی، هنری، فرهنگی و .. نیز بود. ادامه دارد ... @Habibollah_Babai
امکان وحدت در وضعیت تنوع (قسمت چهارم) نکتۀ مهم در فرایند تمدن اسلامی، اسلامی‌شدن یا اسلامی‌بودن (توحیدی‌بودن) تمدن در وضعیتِ چندگانگی فرهنگی و چندگانگی‌های دینی و مذهبی است که فرایندی بس دشوار و پیچیده را اقتضا می‌کند. به‌رغم وجود ابهامات فراوان در اسلامی‌بودن جوامع اسلامی در تاریخ و با وجود ابهامات نظری متعدد در چگونگی صورت‌بندی تمدن توحیدی در وضعیت متکثر فرهنگی و دینی، اسلامی‌بودن تمدن را در چندین سطح می توان پی گرفت: سطح لفظ) اسلامی‌کردن تمدن در لفظ و گذر از واژۀ «تمدن» و تاریخ مفهومی آن به واژه‌ای بومی و اسلامی و تعریفی جدید از آن؛ سطح منابع) وجود منبع مشترک تمدنی (قرآن) در میان مسلمانان و روش مواجهه و زبان تخاطب قرآن با مخاطبان غیرمؤمن به خود (روش تحدی (رقابت در گفتگو) در قرآن)؛ سطح ملاک) تسهیل و توسعۀ ملاک‌های اسلامی‌بودن تمدن و کنشگران تمدنی؛ سطح اصول) ایجاد اصول اسلامی و قرآنیِ فراگیر مانند اصل «تعارف» و «تعامل به معروف» و همین‌طور اصل «اخوت انسانی» که هریک می‌تواند مناسبات انسانی میان انسان‌ها را توسعه و تعمیق بخشد. در این میان یکی از نقطه‌های مهم در اسلامی‌بودن تمدن، چگونگی ربط بین «یکی و چند» و پیوند این دو در تفکر اسلامی است. در رویکرد اسلامی در موضوع وحدت و کثرت اجتماعی و تمدنی، افزون بر بحث بطون معرفتی و تفسیری در قرآن، بحث «سُبُل» و نسبت آن با «صِراط» در قرآن و همین‌طور بحث «سبل طاغوت» و «سبل سلام» و تفاوت وجودی و تمدنی آن دو حائز اهمیت است. در این منظر اساساً صراط به جهت بی‌حدوحصر‌بودن خیرات و خوبی‌ها در آن، امکانی برای دوئیت ندارد؛ ولی سبیل به جهت محدود‌بودن نیکی‌هایش، تعدد‌بردار است. همین محدودیت در خیر و نیکیِ سبیل‌ها و نیاز هریک به دیگری، آنها را در درون صراط به هم پیوسته و وابسته کرده و شبکه‌ای فشرده از خیرات و نیکی‌ها را در عرصۀ اجتماعی به‌وجود می‌آورد. وجود خیرات محدود در جمعیت نیکان موجب نوعی از وفاق و انسجام و دوری از تنازع و شقاق می‌شود. به دیگر بیان اساساً اصل خیر و خوبی ـ هرچند محدود و ناقص باشد ـ ظرفیت چسبندگی اجتماعی را دارد. ادامه دارد.... @Habibollah_Babai
امکان وحدت در وضعیت تنوع (قسمت پنجم) تحقق عینی شبکۀ نیکی‌ها در جامعه از «سُبُل جزئی» به «سُبُل کلی» سیر می‌کند و هر میزان محدودیت‌ها در بستر اجتماعی کمتر می‌شود و نیکی‌های جزئیِ آن به نیکی‌های کلی می‌گراید، سبیل جزئی به سبیل بزرگ‌تر و کلی‌تر تبدیل می‌شود. با تبدیل‌شدن سبل جزئی به سبل کلی، مرزهای نیکی فراخ‌تر می‌شود، ظرفیت‌ها فزونی می‌یابد و هر میزان حدود و محدودیت‌ها در انجام نیکی کاهش می‌یابد و گنجایش نیکی‌های بیشتر می‌شود، تعدد و تکثر سبل کمتر می‌شود و وحدت و درهم‌تنیدگی وجودی به جای آن می‌نشیند. با شکل‌گرفتن سبل کلی و پیوستگی این سبیل‌های کلی به یکدیگر، شاهراهِ «صراط نیک» عینیت می‌یابد. بر این اساس تکثر راه‌های الهی سازنده و سودمند است و هر میزان این تکثر و تعدد در روی زمین بیشتر شود، شکل‌گیری صراط محقق آسان و متراکم‌تر خواهد بود. به بیان دیگر هر مقدار راه‌های الهی بر روی زمین بیشتر و بیشتر شود، صراط الهی محدودیت‌ها و نقطه‌های خلأ در آن کمتر می‌شود و سبیل‌های آن فشرده‌تر و انباشته‌تر و درنتیجه صراط شکل‌گرفته متقن‌تر وجامع‌تر خواهد بود. بدین‌سان برای اینکه بتوان صراط کامل در بستر فرهنگی ایجاد کرد، مسلمانان باید هر ظرفیت‌ معنوی، الهی و دینی موجود در درون هر فرد انسانی را فعال و شکوفا کنند. فعال‌سازی ظرفیت‌های انسانی در هر انسانی، موجب وحدت انسانی و بلکه اسلامی در جامعۀ متکثر امروز می‌شود. ادامه دارد .... @Habibollah_Babai