بار دیگر صبـح شد
بیدار شد این زندگی،
ای تمام حس بودنهای من
صبحت بخیــــر...
#نزار_قبانی
🍃 @Hadise_love84
هِجـر ِ روی تـو
ڪه دَر جـٰان ِ مَنـی
نیسـت رَوا...
#امام_خمینی(ره)
🍃 @Hadise_love84
غمزهی دوست
جز سر کوی تو، ای دوست! ندارم جایی
در سرم نیست، بجُز خاک درت سودایی
بر در میکده و بُتکده و مسجد و دیر
سجده آرم که تو شاید نظری بنمایی
مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
غمزهای تا گره از مشکل ما بگشایی
این همه ما و منی، صوفی درویش نمود
جلوهای! تا من و ما را، ز دلم بزدایی
نیستم، نیست، که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ، که در هیچ نظر فرمایی
پی هر کس شدم از اهل دل و حال و طرب
نشنیدم طرب از شاهد بزمآرایی
عاکف درگه آن پردهنشینم، شب و روز
تا به یک غمزهی او قطره شود دریایی
#دیوان_اشعار_امام
🍃 @Hadise_love84
پرده را برداریم:
بگذاریم که احساس هوایی بخورد.
بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند.
بگذاریم غریزه پی بازی برود.
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند.
چیز بنویسد.
به خیابان برود.
ساده باشیم.
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت.
کار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ،
کار ما شاید این است
که در "افسون" گل سرخ شناور باشیم.
پشت دانایی اردو بزنیم.
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.
صبـح ها وقتی خورشید، در می آید متولد بشویم.
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نـم بزنیم.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای "هستی".
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
نام را باز ستانیم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.
#سهراب_سپهری
🍃 @Hadise_love84
چو آن مرغی که می بافد به گرد خویش دامی را
در این دام و در این دانه مجو جز عشق جانانه
#مولــوی
🍃 @Hadise_love84