eitaa logo
حافظ
72 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
25 فایل
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
مشاهده در ایتا
دانلود
و اگر می توانند با دستکاری ژنتیکی گیاهان ثمره و میوه جات آنها را فاقد از بذر و هسته سازند با شما نیز می توانند همین کار را انجام دهند... در باره واکسن های ام آر ان ای بیشتر مطالعه کنید. در باره هر آنچه به درون بدن تان وارد می کنید - هوا - آب - غذا - دارو - واکسن بیشتر مطالعه کنید قبل از تقبل و اجازه دادن به آن این بدن مال شماست و هیچ کس دیگر مسئولیت حفاظت و مراقبت درست از آن با شماست و هیچ کس دیگر و مسئولیت تصمیم گیری برای آن نیاز است در دست شما باشد و هیچ کس دیگر @Hafez1356
🔴👆 سوال دکتر حامد رئیسی ایمونولوژیست، از کادر درمانی کشور: 🔹میشه لطفاً پروتکل درمانی‌تون را بدونم؟ 🔹چرا میناوند و انصاریان بعد از اینکه حالشون رو به رضایت رفته، یهویی اینجوری شدند؟ ⁉️ ماجرای آمپول_خارجی که علی کریمی از دبی برای میناوند آورد چیست؟ @Hafez1356
السلام علی الحسین و علی، علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین @Hafez1356
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ‏مهناز افشار: ‼️۷ روز پیش: اینجا واکسن زدم با اجازه ‼️دیروز: واکسن نوبت ما نرسیده، اول سالمندان‼️ @Hafez1356
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجرای عجیب امام کاظم علیه السلام و شطیطۀ نیشابوری  بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم   شطیطه یک خانم نیشابوری است. اهالی نیشابور برای موسی بن جعفر علیه السلام وجوهات شان که شامل سکه های طلا می شد را فرستادند. شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ. فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور به مدینه رفته بود، وجوهات را تحویل امام داد. حضرت نگاه به سکه ها کرد، کیسه، کیسه، کیسه طلا. حضرت فرمود: من قبول نمی کنم، ما نیازی نداریم، اینها را به صاحب شان برگردانید. حضرت فرمود: دیگر چیزی نیست؟ مرد نیشابوری گفت نه. بار دیگر امام فرمود: خوب فکر کن. مرد نیشابوری گفت بله، یک زنی وقتی من می خواستم بیایم یک کلافی داد و چند تا درهم سیاه، چون قابل شما را نداشت؛ من رویم نشد بیاورم. امام فرمود: همان را بیاور. حضرت سکه سیاه و کلاف را برداشت. بعد به او فرمود: بلند شو؛ رفتند یک مقداری پارچه آوردند، یک مقدار پول، گفت این را بده به آن خانم؛ بگو این پارچه از پنبه ای بود که ملک اجدادی ماست و خواهرم حکیمه به دست خودش این پنبه را رشته و این پارچه را بافته. این را دادم برای کفنت. از وقتی که این پارچه به تو می رسد تا وقتی این پول را مصرف کنی در حیات هستی. مقداری می ماند برای خرج بقیه مقدمات کفن و دفن. به او سلام برسان و بگو روز رفتن تو ما می آییم، و من بر تو نماز می خوانم. این فرد می گوید من برگشتم نیشابور. وقتی برگشتم همین هایی که پول طلا داده بودند، از امام موسی بن جعفر علیه السلام برگشته بودند و «واقفی» شده بودند و به عبدالله افطح رجوع کرده بودند. طبیعی بود که احساس می کردند پول شان هدر رفته اگر حضرت قبول کرده باشد. وقتی پول را به ایشان دادم خوشحال شدند که پول شان به ایشان برگشته. رفتم سراغ شطیطه، پارچه و سکه ها را به او دادم، سلام آقا را رساندم. [گفتم] درهم ها را تحویل گرفتند و آقا دعا کرد. من روزشماری می کردم ببینم این زن کی فوت می کند. روز نوزدهم شطیطه فوت کرد و من به علما گفتم حضرت مال هیچکس را قبول نکرد الا این زن. تجلیل عجیب و تشییع پرشکوهی از او شد و من می خواستم بدانم چه کسی بر او نماز می خواند. علما به صف ایستاده بودند، همه به صف ایستاده بودند، یک دفعه دیدم موسی بن جعفر علیه السلام آنجا حاضر شد؛ تکبیر را گفت و نماز را خواند و اینها هم گفتند شاید یکی از علما برای یک شهر دیگر بوده، آمدند جلو به احترام او. هیچکس نفهمید کی بود. حضرت نماز را بر او خواند. وقتی نمازش تمام شد، به من یک نگاهی کرد یعنی یادت آمد من وعده دادم؟ عملی کردم. زبانم بند آمده بود که حرفی بزنم. این دستگاه امام زمان است. سکۀ طلای آنها را نمی پذیرد اما کلاف آن زن را می پذیرد و شما می خواهید پذیرفته شوید. دستگاه پذیرش او دستگاه دقیقی است. ممکن است یک سرباز صفر شما را قبول کند، اما یک فرماندۀ بزرگتان را قبول نکند. ممکن است یک بی اسم و بی شهرت و بی عنوان و کفش بردار و آب بده و جاروکش و فرد بی قابلیتی را بپذیرد و خدمات او را قبول کند، اما یک معروفِ مشهورِ پر سابقۀ همه چیز تمام را قبول نکند. منبع: المناقب: 4/ 291 اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم @Hafez1356