هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☄️ مراقب خودتان باشید که جا نمانید!
وگرنه مطمئن باشید این مصیبت، حرکت انقلاب را به مقصد باشکوه «تغییر تمدن جهان» سرعت چشمگیری میبخشد.
#کلیپ | #استاد_شجاعی
@ostad_shojae | montazer.ir
اونایی که می خواستین دور دوم آقای رییسی رو انتخاب نکنید (و انواع تهمت ها و بی انصافیها را نثار ایشون کردید)، نگران نباشید خدا انتخابش کرد
😭😭😭😭🖤🖤🖤
هدایت شده از نورَستـہ ے ظُهـــور
گمشدن بچه سید سخته😭
چه سه ساله باشه
چه شصت و سه ساله
چه تو بیابون های داغ کربلا
چه تو کوهستان سرد
دل شیعه از گم شدن های سادات خون شده
هر چی می کشیم از غفلته😭
یه روز شیعیان غفلت کردن سه ساله حسین در بیابان داغ کربلا گم شد
امروز به خاطر غفلت و دنیا پرستی ها
سید خدمتگذار از نسل حسین علیه السلام و زحماتش ، تو هم همه گرانی و تورم گم شد
راستش ما امروز سید ابراهیم رو گم نکردیم
ما خیلی وقته با نق نق این که تورم زیاده . گرونیه و... ارزش تلاش هاشو ندیدیم گمش کردیم 😭
اگه پشتش بودیم اگه حمایتش می کردیم اگه بدون غرغر کردن به خاطر گرونی دست کمک بهش میدادیم چقدر الان وجدانمون راحت تر بود
کاش تا دیر نشده قدر سید علی رو بدونیم😭
#رئیسی
🌱شاید امام زمان(عجل الله فرجه)منتظر نورستهی تو باشد...[ ۱+۳۱۲ ]
🌐مرجع تخصصی جهادتبیین در حوزه فرزند آوری(به ما بپیوندید)👇🏻
🍃•°•♥️•°•🍃
@norasteh_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج مهدی رسولی:
🔺الهی دورت بگردم
برای درد مردم کجا رفته بودی که پیدات نمیکردن
بسمه تعالی
جناب مستطاب آقای دکتر رئیسی
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و تحیّت
احتراماً ما هنوز به شاخص جدید پیش از اسمتان عادت نکردهایم؛ شما هم اگر جای ما بودید این تراژدی بزرگ را باور نمیکردید. این چه وضعیست آقا؟ بیش از ۲۴ ساعت است، صندلی ریاستتان را در پاستور رها کردهاید. امروز هم که در جلسهی هیأت دولت حضور نداشتید. تا همین دیروز دلمان گرم بود به بودنتان، به اینکه روز و شب ندارید و حتی تیکه کلامهایتان نقل محافلمان و شوخیهایمان بود. تا همین دیروز خیالمان راحت بود که سیاستمدار شایستهای انتخاب کردهایم و بیحاشیه به امورات یومیه کشورداری مشغولاید. حالا دیروز در ارتفاعات ورزقان دنبالتان میگشتیم و از صبح وقتی لاشهی خاکشیر شدهی بالگردتان را دیدیم، قاب عکسی شدهاید و کنارتان شمع و عود روشن میکنند. از دیروز هر قطرهی اشکی که میریزیم، به لبخند ابدی نقش بسته به روی صورتتان فکر میکنم. به نفس راحتی که مثابه اطمینان و رضایت، پس از سالها خستگی کشیدهاید و به لحظهی عروجتان فکر میکنم. به اینکه عمق شادکامی را درک کرده و مستانه میخندید. به اینکه بازی کثیف سیاست را بردهاید، به صندلی چرمی ریاستتان وفا نکردهاید و زمین بازی مردمتان را عوض کردهاید. شما توانستید سرمایهی اجتماعی بیجان ما را، احیاء کنید. توانستید بار دیگر جایگاه ولایت را تبیین کنید، این بار با نبودنتان. راستی شنیدهایم: در شب عملیات وعدهی صادق در سجده رفته و از خدا خواسته بودید، اگر قرار است، از این حمله صدماتی به ما برسد، قربانی ما شوید! راست میگویند؟ حالا خوب شد؟ از پروازتان راضی هستید؟ این چه طرز فرود آمدن بود؟ میخواستید دلمان را بشکنید؟ میخواستید ببینید چند درصد دوستتان داریم؟ میخواستید پرده از حقایق خدمت صادقانهتان بردارید و شرمندهمان کنید؟ نیازی به این همه سناریو نبود آقا. داغتان مهر شد بر قلب ما. تا ایران باقیست و نفسهای مشتاق و منتظر مردمتان در سرزمین فارس، به شوق پرواز در ثریا به آسمان میرسد؛ جاودان شدید. شهادتتان مصیبتیست در لحافی از شادی. پیروزی عزتمندانهتان را به همهی دشمنان و دوستان مشترکمان تبریک میگویم. شهادتتان کرامتی بود برای این موجود الهی بر بال فرشتگان. ممنونیم که جمهوریت ما را با خونتان امضا کردید. ممنونیم که تا پای جانتان به ما و نسل ما خدمت کردید. شاخص جدید پیش از نامتان مبارک باشد. چشمتان به دیدار روی ماه انیس النفوس، سلطان ارض طوس، حضرت علی إبن موسیالرضا علیهالسلام روشن باشد. در پیشگاه مقدسش دعایمان کنید که یاد بگیریم، زندگیمان را مثل شما وقف آرمانهای بزرگ کنیم؛ از تاریکی و مه و سرما و مسیرهای صعبالعبور نهراسیم و گواه باشید بر صبر و استقامت ما.
با تقدیم احترام و اشک
جمعی از دانشجویان این سرزمین...
تشییع پیکر رئیسی
مثل تشییع پیکر بهشتی خواهد شد
خیلیها برای عذرخواهی
از او خواهند آمد ...😭
- حجتالاسلام پناهیان-
🔹توییت نگار🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید رئیسی چه کرد؟
حاج آقا ماندگاری از خیانت های گرگان اصلاح طلب در اواخر دولت قبل و تدبیر آیت الله رئیسی و دولت در رفع این بحران ها میگویند
این منزلِ همون سپاهیهاییست که
خیلیا معتقدن پول مملکت دست پاسداراست....
اینجا منزل سرتیپ پاسدار سیدمهدی موسوی 😭
سرتیم حفاظت رئیس جمهور ایران!!!
پ.ن مهم: ببینید همه ما چقدر _حتی ناخواسته_ تحت تاثیر رسانه های معاند هستیم... در این مورد و حتی در مورد خدمات بی شمار آیت الله شهید رئیسی و دولتشون و حتی مجلسی که چهار سال پیاپی مدال انقلابی گری از امام خامنه ای گرفت و......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 اوایل زندگی آیت الله رئیسی از زبان خودشان که در فقر بسیار زیاد بودند و آنچنان از این فقر اذیت میشدند که به حضرت رضا علیه السلام متوسل میشدند.
امام خمینی عظیم الشان: تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بیبضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.
صحیفه جلد ۲۱ ص۸۶
🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از نسیم وصل
⭕️ دختری از غزه نوشته بود:
"وقتی سران عرب در حال رقص بر پیکر شهیدان ما بودند، تنها او در رویدادهای بینالمللی صدای ما بود!"
جبههٔ #انقلاب اسلامی غرب مازندران در فضای مجازی
@naseemevasl
هدایت شده از کانال کمیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر شهید امیرعبداللهیان: قرار بود پدرم در روز میلاد امام رضا لباس خادمیِ حضرت را بر تن کند.
#رئیسی
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مرحوم نادر طالبزاده: «به آقای رئیسی گفتم میدونی چرا رئیسی هستی؟!»
#شهید_رئیسی
هدایت شده از دیمزن
روزنوشت های پیچائیل
سیِ دوِ سه
داشتیم برای تولد امام رضا عرش را آذین می بستیم که سرتیم فرشته های مقسّم آمد و سوئیچ یک بالگرد را بهم داد. فکر کردم توی قرعه کشی مسابقه پیچانندگان برتر برنده شده ام. اما سرتیم توضیح داد که این یک بالگرد بهشتی است و باید بروی باهاش از ایران چندتا شهید جمع کنی! با تعجب پرسیدم: "مگه وقتی یکی شهید می شه منتظر بالگرد می مونه برا رفتن به بهشت؟" فرشته مقسم ماموریت ها با غیظ نگاهم کرد و گفت: "نه که نمی مونه! ولی این مواردی که باید جمعشون کنی هنوز شهید نشده اند!!" گفتم: "خب پس من از کجا بدونم کی اند؟" سرتیم چپ چپ نگاهم کرد و با تشر گفت: "پیچائیل! دل بده به کار. یه ذره دقت کنی مشخص اند." و بعد همین طور که می رفت ادامه داد: "دو تا بالگرد زمینی رو هم پوشش کن شناخته نشی!"
بالگرد بهشتی را سوار شدم و گشتی روی ایران زدم. خیلی ها سوسوی شهادت می زدند ولی حتما منظور فرشته مقسم این سوسوی معمولی نبود. از خلیج فارس شروع کردم و بعد از کرمان و یزد و اصفهان و تهران، رسیدم خراسان. آسمان خراسان را سرتاسر ابرهای سیاه گرفته بود و اوضاع طبیعی نداشت. فرشته های باران و تگرگ صف به صف با اخم ایستاده بودند. پرسیدم: "نزدیک ولادتیم ها. نباید ملایم تر برخورد کنید؟" گفتند: "ما ماموریم به بی تابی!" منظورشان را نفهمیدم.
سر بالگرد را کج کردم سمت شمال و از روی جنگل ها آمدم تا آذربایجان. هوا مه بود و باران. اما تجمع نور شدیدی که چشمهایم را می زد من را کشاند سمت ورزقان و خدافرین. خدای من! چه نوربالاهایی که حتی از مه می گذشتند! کور شدم! همانجا می خواستم بپیچانم و برگردم. بین همان شهدای سوسوییِ بالقوه هم می شد شکارهای خوبی کرد. ولی تشر فرشته مقسم یادم آمد و سعی کردم دل بدهم به کار. به سختی توی مه و باران کنار دو بالگرد پوششی دیگر که فرشته گفته بود فرود آمدم. با دیدن رئیس جمهور و هیات همراهش جا خوردم. نوربالاها از بین همین ها بودند. ولی حتما اشتباه آمده بودم. مگر می شد منصب ریاست جمهوری با آن همه وسوسه دورش و امتحان های سخت و تصمیمات آن به آن و ملاحظاتی که برای مردم عادی مستحب و مکروه بودند ولی برای او واجب و حرام، می توانست کسی را به مقام شهادت برساند. کادر پروازی بیرون بالگردها ایستاده بودند به صحبت. اولش خلبان و کمک خلبانم را انتخاب کردم. خودشان حواسشان نبود ولی نوربالا را خوب می زدند. بعد رفتم سر وقت شهدای همراه رئیس جمهور. سیدی نورانی و معمم تعارف کرد که آقای رئیسی سوار شود. از صحبتهایشان فهمیدم امام جمعه تبریز است. محبوبیتش را توی همان سفر نوروز به ایران شنیده بودم. اینکه توی شادی و عزای مردم شریک است و در کوچه و خیابان تنها و بی محافظ می چرخد ودعوت همه را قبول می کند. گفتم: "بیخود تعارف نکنید! سارعوا الی مغفره الله...جفتتون سوار شید." رئیس جمهور در حالی که سوار می شد نیم نگاهی به یک جوان کت و شلواری اتوکشیده کرد. این نگاه را می شناختم. محبت تویش بود و یک سیگنال که تو بیا توی بالگرد ما. برق طلایی نشان خادمی امام رضا را روی دوش هر دویشان می دیدم. بقیه ولی او را آقای استاندار صدا می کردند. اقای استاندار جوان هم دست گذاشت پشت کمر یک مرد قدبلند و اتوکشیده و موقر و تعارفش کرد داخل بالگرد. هر دو پیراهن یقه دیپلمات پوشیده بودد و هر دو نور زیادی داشتند. چه خوب که هم را می شناختند و کار من برای مجبور کردنشان به سوار شدن را راحت کرده بودند. مرد قدبلند که نشست توی بالگرد نشان دفاع از مظلوم و عزت دادن شیعه را روی قلبش دیدم.
حیف نبود همه اینها را باید با هم می بردم عرش؟ دلم سوخت برای ایران. دیگر جا نبود. منتظر بودم در بسته شود و بالگرد بلند شود ولی یک مرد چهارشانه با ریش پر هم لحظه آخر خودش را کنار رئیس جمهور جا داد و در را بست. از حرکاتش فهمیدم حاضر است جانش را فدای رئیس جمهور کند. آن قدر خودش را خالی کرده بود که نور رئیس جمهور در او هم ریخته شده بود.
بقیه هیات همراه هم سوار آن دو بالگرد دیگر شدند.
بالگرد ها همزمان بلند شدند.
دو تا به مقصد تبریز.
یکی به سمت بهشت.
من دیگر دل نداشتم بقیه ش را ببینم. پیچاندم و برگشتم عرش.
آنها را که من دیدم خودشان راه بهشت را بلد بودند.
#روزنوشت_های_پیچائیل
#قسمت_شانزدهم
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan