بزرگواری از اهالی همدان می گفتند:
اولین بار که حاج آقا ولدی را در روضه، زیارت کردم، تحت تأثیر حالات و گریه های ایشان قرار گرفتم.
خیلی دلم می خواست با ایشان از نزدیک آشنا شوم تا این که در مجلس روضه ای که بر پا کردیم ایشان شرکت کردند.
خیلی خوشحال شدم که می توانم با ایشان بیشتر آشنا شوم.
بعد از این که مدتی از آشنایی ما گذشت شک کردم که آیا واقعاً ایشان ولی خدا هستند؟
توسل سنگینی بر می دارند. گفتند که چه دعاها و زیارت ها و نمازهایی خواندند.
می گفتند: بعد از این توسل خواب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم در حالی که صحابهٔ بزرگوار ایشان مانند سلمان و ابوذر و مقداد و ... در محضر ایشان بودند.
ایشان در حالی که حاج آقا ولدی را به من نشان می دادند، گفتند: دربارهٔ ایشان شک می کنی؟!
ایشان از تمام صحابهٔ من برتر و بالاتر هستند.
این بزرگوار همچنان از این رؤیا متحیر بود.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
مدتی طبق قرار قبلی، ساعت ۹ صبح به محضر حاج آقا ولدی می رسیدیم و ایشان هر روز حدود یک ساعت، کتابی را که یکی از عرفا در زمان حیاتش برای خود نوشته و در آن زندگی نامه و نحوهٔ سیر و سلوکش را آورده بود، برای حضار قرائت می کردند.
پس از حدود ده روز که از خواندن کتاب گذشته بود، وقتی حاج آقا ولدی این قسمت از کتاب را خواندند که نویسنده گفته بود:
« روزی به دلم الهام شد و همراه همان شخصی که در معدن بود و با راهنمایی و همکاری برخی دوستان به دنبال استخراج دفینه رفتیم و ... »
ناگهان حاج آقا ولدی با صورت برافروخته کتاب را به سمت دیوار پرتاب کرده و فرمودند:
از کی تا حالا راه سلوک و قرب الی الله سر از دفینه در آورده است؟!
حیف آن کاغذ...
حیف آن چاپ...
حیف وقتی که انسان بگذارد و این را بخواند...
کجا راه خدا و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین سر از دفینه در می آورد؟!
آیا از خدا شرم نمی کنند و خجالت نمی کشند که این اراجیف را می نویسند و چاپ می کنند و مردم را دچار اشتباه می کنند و افتخار هم می کنند؟!
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#غیرت
#مدافع_حریم_اهل_بیت
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#پریشانی_صاحبنظران
#عرفان
#دفینه
جانباز عزیزی می گفتند:
هر وقت به حاج آقا ولدی می گفتیم: دست ما را هم بگیرید، می گفتند: من! دست شما را بگیرم! یک نفر باید دست من را بگیرد! من جلوی پای خودم را هم نمی بینم!
ایشان ادامه دادند: چند سالی بود که کربلا قسمتم نشده بود. نگران بودم از سفر اربعین آن سال هم باز بمانم.
به حاج آقا ولدی شکایت کردم که می ترسم امسال اربعین هم توفیق زیارت را از دست بدهم.
ایشان گفتند: نه، مطمئن باش. امسال سید الشهداء سلام الله علیه زیارت شما را امضاء کرده اند.
در ظاهر طوری عمل می کردند که کسی گمان نکند ایشان ویژگی خاصی دارند و دور ایشان جمع شوند ولی اهلش می دانستند که ایشان به همه چیز آگاه و دارای ولایت می باشند.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#علم_حضوری
#ولایت_کلیه
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#کتمان
#پرهیز_از_شهرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از بدرقهٔ جمعی از زائران امام حسین علیه السلام در ترمینال همدان که حاج آقا ولدی هم در آن حضور دارند.
دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد
دل شکسته ام را اسیر و مبتلا کرد
ز سر گذشته اشکم، به لب رسیده جانم
که هر چه کرد با من فراق کربلا کرد
شود تمام هستی فدای آن دو دستی
که غرق بوسه با اشک علی مرتضی کرد
نگشت آنی آن دست جدا ز دامن دوست
اگر چه تیغِ دشمن ز پیکرش جدا کرد
جز از برای داور دو تا نگشت اکبر
چه شد که خصم کافر جبین او دو تا کرد
سزد همه جوانان حنا ز خون ببندند
که جا به حجلهٔ خون یتیم مجتبی کرد
فدای آن جوانی که در نمازِ ایثار
ز خون وضو گرفت و به اکبر اقتدا کرد
فدای شیر خواری که وقت جان نثاری
دو چشم خود ببست و دو لب به خنده وا کرد
فدای آن شهیدی که زیر تیغ قاتل
سرش بریده گشت و به شیعیان دعا کرد
فدای جسم پاکی که قطعه قطعه گردید
ز قطره قطره خونش حسین را صدا کرد
فدای آن شهیدی که در کنار سنگر
به گریه یا حسین گفت به خنده جان فدا کرد
برات کربلا را کسی گرفت میثم
که رو برای ایثار به سوی جبهه ها رفت
#امام_حسین_علیه_السلام
#کربلا
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#اشک
#عشق
#ولی_خدا
#مکتب_اهلبیت
#تشنگان_کوثر
#زیارت
#عشق_بازی
#عشق_بازی_کار_هر_شیاد_نیست
روزی به عیادت حاج آقا ولدی رفتم و برای ایشان سبد گلی به نشانهٔ احترام و محبت و سلامتی ایشان هدیه بردم.
وقتی نگاه مبارک ایشان بر گل ها افتاد با نگاهی مملو از محبت و با شرمندگی به بنده فرمودند:
این گل ها را برای من آورده اید؟!
و با صدایی لرزان و چشمانی اشکبار فرمودند:
من خود را لایق این همه محبت نمی دانم.
عرض کردم: این گل ها به همراه نفس ها و جان ناقابلم و دار و ندارم به فدای شما که به من راه و رسم ادب و معرفت و محبت و ولایت آموختید.
شرمنده ام که هیچگاه نمی توانم جبران کنم. خدا مرا قدردان شما قرار دهد که قدر شما عظیم است و من کمتر از آن هستم که بتوانم جبران کنم.
سپس حاج آقا ولدی بیش از یک ساعت با نگاه سرشار از مهربانی و لطف بی کران، کریمانه به بنده می نگریستند و بی صدا اشک از چشمان مبارکشان پیوسته جاری بود.
من که از نفوذ نگاه با محبت و شرمندگی کریمانهٔ ایشان سرافکنده و شرمسار و خجالت زده شده بودم، سرم را پایین انداخته و آهسته می گریستم.
سلام و رحمت خدا بر او باد.
ایشان مکرراً می فرمودند:
اگر کسی یک جرعه آب به من دهد تا قیامت خود را بدهکار او می دانم.
حاج آقا دارستانی می گفتند: من در طول زندگی کسی را قدردان تر از ایشان ندیده ام. یک بار پارچه ای را به ایشان هدیه دادم.
هرگاه من را می دیدند طوری یادآوری و سپاسگزاری می کردند که گویی برهنه بوده اند و محتاج این پارچه بوده اند.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ادب
#معرفت
#محبت
#ولایت
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#قدر_شناسی
جمعی از هیأت های قدیمی تهران، خدمت حاج آقا ولدی رسیدند. حاج آقا بعد از پذیرایی و گفتگو، خطاب به مداحی که با آنها بود، فرمودند: برایمان روضه بخوان.
وقتی مداح شروع به روضه خوانی کرد، ایشان چنان ضجّه و ناله ای زدند که همگی نگران حالشان شدیم و مداح از ادامهٔ روضه خوانی منصرف گشت.
اما ایشان همچنان گریه و ناله می کردند.
سپس با صدای رسا و حزین فرمودند:
میان همهمه تیری پرید آهسته...
ناگهان چنان ناله ای کشیدند که همه به اضطراب افتادیم و از شدّت سوز و گداز ایشان منقلب شدیم و اشک از چشمانمان جاری گشت.
نالهٔ ایشان حدود نیم ساعت ادامه داشت که مجدداً با طنین صدای سوزناک فرمودند:
و از نگاه تری خون چکید آهسته...
و چنان صرخه ای زدند که همهٔ ما از خود بی خود شدیم. ضجّه و ناله ای که در تمام عمر ندیده بودیم.
بعد از مدتی که در این حال بودند، فرمودند:
ستون خیمهٔ او را کشید آهسته...
که ناگهان از شدّت درد و اندوه از جا کنده شده و با صورت به زمین افتادند. همه از شدت تحیّر در حالات ایشان مبهوت شده و چشمانمان غرق در اشک و اضطراب بود...
بعد از حدود یک ساعت که ایشان به حالت اول برگشتند، شخصی عرض کرد: به خدا قسم ما بیش از سی سال است که در مجالس مختلف اقامهٔ عزا کرده ایم، اما...
اما، در تمام عمر چنین حالاتی را نه از کسی دیده بودیم و نه شنیده ایم.
به خدا قسم، این اشکی که این جا و در حضور شما بر چشمانمان جاری گشت، نمی خواهیم با وضو شسته شود. دلمان می خواهد با این اشکی که در این مجلس بر چشمانمان نشست، در قیامت محشور شویم.
میانِ همهمه، تیری پرید آهسته
و از نگاهِ تری، خون چکید آهسته
و آب، دست به دامانِ ماهِ صحرا شد
همین که مشک، گریبان درید آهسته
نگاهِ مشک، گریزان به خیمه ها افتاد
و آب، زیرِ لب، آهی کشید آهسته
غبار و شیههٔ اسبان، کمان و تیغِ دغا
نسیم، زیرِ علم، میخزید آهسته
سوار، خم شد و از اسب، بر زمین افتاد
به رویِ خاکِ بلا، آرمید آهسته
و در میانِ هیاهویِ اسبها، آن مرد
صدایِ نالهٔ زهرا (س)، شنید آهسته
و بر جنازهٔ او، آفتاب را دیدم
که زیرِ بارِ غمش می خمید ، آهسته
و در جوابٍ شهیدان که منتظر بودند
ستون خیمهٔ او را کشید آهسته
#امام_حسین_علیه_السلام
#قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
#ساقی_عطشان
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#اشک
#صرخه
#روضه
#جگر_سوخته
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
شخصی که اهل کشف و مکاشفه بود و ارادتمندانی داشت، در مجلسی که افراد زیادی حضور داشتند به همراه شاگردانش برای اولین بار و بدون دیدار و شناختِ ظاهریِ قبلی، به خدمت حاج آقا ولدی رسید و پس از عرض ادب و احترام گفت:
با کسب اجازه از محضر حاج آقا ولدی می خواهم مکاشفه ای را که خودم مشاهده کرده ام، خدمتتان بیان کنم تا بدانید که این مرد کیست؟!
در عالم مکاشفه مشاهده کردم که بلا به واسطهٔ شخصی از عالم هستی دور می شود.
به خدا قسم آن شخص این مرد(حاج آقا ولدی) بود.
و سپس این بیت شعر را خواند:
گر بگذری از غبار اندر پس ابر
خورشید صفت جمال یاری پیداست
حاج آقا ولدی مؤکداً فرمودند:
گر بگذری از غبار اندر پس ابر
خورشید صفت جمال یاری پیداست
و ادامه دادند: شرطش آن است که از خویش گذر کنی آنگاه جمال یار را مشاهده می کنی.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
حاج آقا ولدی فرمودند:
حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه فرمودند:
قال الله تبارک و تعالی:
یجمع عزتی و جلالتی و جمیع صفاتی فی کلمة الحسین علیه السلام.
عزت و بزرگی و همهٔ صفاتم در کلمهٔ حسین علیه السلام جمع شده است.
#الله_جل_جلاله
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#باب_الحسین
بزرگواری از اهالی همدان می گفت: حاج آقا ولدی را به باغ خودم بردم.
حاج آقا بعد از مدتی رفتند زیر آفتاب و روی زمین داغ نشستند و شروع کردند به گریه کردن.
می گفت: خانمم خیلی دلش سوخت. رفت زیراندازی در سایه پهن کرد.
هر چه به او اصرار کردم: مزاحم حالات حاج آقا نشو. بگذار در حال خودشان باشند، گوش نکرد.
رفت به حاج آقا گفت: تشریف بیاورید در سایه بنشینید.
حاج آقا با گریه گفتند: مگر حضرت رباب سلام الله علیها از زیر آفتاب به سایه آمدند که من بیایم.
قسم می خورد: حاج آقا روضه ای خواندند و گریه ای کردند که دیدم تمام در و دیوار و درختان باغ با ایشان گریه می کنند.
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#جگر_سوخته
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#عشق_بازی_کار_هر_شیاد_نیست
همسر مکرمه حاج آقا ولدی که خودشان از خاندان علمای همدان هستند، بعد از رحلت حاج آقا نگران بودهاند که با توجه به آنچه از سختی های شب اول قبر گفت شده است که حتی بسیاری از بزرگان و خوبان گفته اند شب اول قبر سختی داشته اند، حاج آقا این شب را چگونه پشت سر گذاشته اند.
بعد از مدتی در عالم رؤیا می بینند که: درِ باغی باز می شود و حاج آقا در انتهای آن باغ هستند در حالی که لباس سفیدی بر تن دارند.
سپس پدر مرحومشان را مشاهده می کنند و به ایشان می گویند: نگران شب اول قبر حاج آقا بودم.
پدرشان می گویند: حاج آقا ولدی شب اول قبر نداشتند.
هنگام ارتحالشان سید الشهداء علیه السلام حاضر می شوند و ایشان را پیش خوشان می برند و از آن موقع همچنان در محضر سید الشهداء علیه السلام هستند.
#سید_الشهدا_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#شب_اول_قبر
آنچه دربارهٔ رابطهٔ حاج آقا ولدی با آقا سید جواد ذاکر می دانم:
_ سید جواد ذاکر به قم می رود تا طلبه شود. چیزی که در او تحول ایجاد می کند و مسیر زندگیش را تغییر می دهد آشنایی با حاج آقا ولدی بوده است.
_حاج آقا ولدی پیش از آنکه ذاکر، معروف شود، او را می شناختند و به بعضی به عنوان جوانی که خوب روضه می خواند، معرفی کرده بودند.
_حاج آقا ولدی، ذاکر را خیلی دوست داشتند. ذاکر خیلی از اوقات خدمت حاج آقا می رسیده و برایشان روضه می خوانده است.
_حاج آقا در خواستگاری برای ذاکر هم نقش داشته اند. چون ذاکر در قم کسی را نداشته است، حاج آقا ولدی بوده اند که او را مورد تأیید قرار می دهند و برایش خواستگاری می کنند.
_بسیاری از حالاتی که سید جواد ذاکر داشت و آن شیدایی و گریه ها به خاطر این بود که نفس حاج آقا ولدی به او خورده بود.
_ذاکر دربارهٔ موضوعی از زندگی و کارش با حاج آقا مشورت می کند و حاج آقا او را راهنمایی می کنند ولی گوش نمی دهد و بعد پشیمان می شود. اگر صحبت های حاج آقا را گوش کرده بود اثر گذاری او بسیار بیشتر می شد.
_ذاکر ذاتاً آدم نجیبی بود. ای کاش حرف های حاج آقا را گوش داده بود تا بسیاری از سوء تفاهم ها پیش نیاید.
_اثری که سید جواد ذاکر گذاشت و موجی که در جذب جوانان به اهل بیت و دستگاه سید الشهداء علیهم السلام ایجاد کرد، دستگاه های فرهنگی ما با همهٔ بودجه و امکاناتشان نتوانستند داشته باشند.
_سید جواد ذاکر پیش از این که به رحمت خدا برود، خدمت حاج آقا ولدی می رسد و از ایشان حلالیت می طلبد و با ایشان خداحافظی می کند و از اینکه حرف ایشان را گوش نکرده بود، ابراز پشیمانی می کند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#ذاکر
#سید_جواد_ذاکر
#شیدایی
#عشق
#جنون
یکی از ذاکران با اخلاص اهل بیت در همدان که فرزند شهید هستند، و از شدت محبت و صمیمیت، حاج آقا ولدی را بابای خود خطاب می کردند، می گفتند:
«حاج آقا از طریق دوستی که در همدان داشتند و کتاب های قدیمی می فروخت، بسیاری از کتاب های قدیمی که در دسترس کسی نبود و برخی چاپ سنگی و خطی بود، برای من تهیه می کردند و من بیش از دویست، سیصد دیوان قدیمی شعر از بهترین شاعران که در وصف اهل بیت علیهم السلام سروده شده است دارم.
حاج آقا ولدی باعث آشنایی من با بسیاری از شاعران گمنام اهل بیت شدند و بیشتر این کتاب ها را خود ایشان به من هدیه فرمودند».
حاج آقا ولدی کسی هستند که در باطن هدایت می کردند و می کنند. یعنی بدون صحبت کردن و بدون اینکه حتی فرد متوجه شود، در صورت اراده.
در ظاهر هم، چه بدانیم و چه ندانیم، چه باور کنیم و چه باور نکنیم، مستقیم یا با واسطه، حسینی شدن بسیاری به خاطر مجاهدت ها و خون دل هایی است که ایشان بدون هیاهو و خودنمایی و در کمال گمنامی متحمل شدند.
وقتی امام زمان سلام الله علیه ظاهر شوند خواهیم فهمید ولدی که بود و ولدی چه کرد.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#مجاهدت
#گمنامی
#هدایت
#ولایت_تکوینی
#ولایت_کلیه
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#ولدی_و_ما_ادراک_ما_ولدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک قطرهٔ اشک روضه باشد دریا
شوید همهٔ معصیتم را یک جا
صدها برکات دارد این قطرهٔ اشک
این ارزش خون اوست نه گریهٔ ما
جواد حیدری
#اشک_بر_سید_الشهداء
#ثروت
#نماز
#خداشناسی
#سید_احمد_دارستانی
شخصی به حضور حاج آقا ولدی رسید و گفت:
مشتاق دیدار امام زمان صلوات الله علیه هستم.
چه کنم تا ایشان را زیارت کنم؟
حاج آقا ولدی فرمودند:
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
و با دست بر سینهٔ مبارکشان کشیدند و ادامه دادند:
جاروب کن خانه را آنگه میهمان طلب
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
اول بروب خانه دگر میهمان طلب
گلمیخ آستانه عشق است آفتاب
هر حاجتی که داری ازین آستان طلب
ایمن ز طبع دزد شدن عین غفلت است
از صحبت سیاه درونان کران طلب
چون سبزه زیر سنگ حوادث چه مانده ای؟
همت ز دست و بازوی رطل گران طلب
معیار دوستان دغل روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
رویی ز سنگ و جانی از آهن به هم رسان
آنگه بیا و آتش ازین کاروان طلب
دست از خرد بشوی و تمنای عشق کن
خالی شو از دغل، محک امتحان طلب
در ناخن نسیم گشایش نمانده است
ای غنچه همت از نفس بلبلان طلب
خواهی که جای در دل شکرلبان کنی
همت ز کلک صائب شیرین زبان طلب
صائب تبریزی
#امام_زمان_سلام_الله_علیه
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#حاج_اسد_الله_صفا
#حاج_آقا_صفا
#حاج_آقا_ابوالحسنی
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگام_کوثر
#آیینه
حاج آقا ولدی فرمودند:
تا مهر حسینی از کربلا، توسط حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام بر سینهٔ کسی زده نشود، حضرت صاحب الزمان علیه السلام به او نگاه نخواهند کرد.
#امام_حسین_علیه_السلام
#قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
#صاحب_الزمان_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#حاج_اسد_الله_صفا
#حاج_آقا_صفا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#مهر_حسینی
#کربلا
عدّه ای از هیأتی های تهران قبل از مشرّف شدن به عتبات عالیات و زیارت حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه محضر مبارک حاج آقا ولدی رسیدند و دستورالعملی جهت تشرّف به محضر آقا اباعبداللّه الحسین علیه السلام خواستند.
ایشان فرمودند:
هنگامی که خواستید به حرم مطهر حضرت اباالفضل العباس سلام اللّه علیه وارد شوید، حتماً سینه خیز مشرّف شوید.
تعدادی از مسئولان هیأت پس از بازگشت از کربلایِ معلیٰ، مجدداً خدمت حاج آقا ولدی آمدند و عرض ادب و احترام نمودند.
سپس حاج آقا با لبخند ملیحی از ایشان پرسیدند، چه کردید؟
ایشان پاسخ دادند:
هنگام مشرّف شدن به حرم به همراه تمام دوستان هیأتی همراه با خانواده شان که حدود دویست نفر بودیم، دستور شما را فراموش کرده بودیم؛ هنگامی که به درب ورودی حرم مطهّر رسیدیم، مداح هیأت با صدای بلند گفت:
السلام علیک یا عبد الصالح المطیع للّه و لرسوله و ...
صدای نالهٔ جمعیت بلند شد، همه به شدت منقلب شده بودیم.
ناگهان انگار شخصی با دستان قوی شانه های ما را آن قدر به طرف زمین فشار داد که ما ناخودآگاه به حالت سینه خیز درآمدیم. وقتی برای ما مسئولان این حالت پیش آمد، تمامی کاروان به حالتِ سینه خیز درآمدند و همه با این حالت وارد بر صحن مطهر حضرت شدیم.
بعد از این که به خود آمدیم، به یاد دستور شما افتادیم و خدا را سپاس گفتیم.
در این هنگام حاج آقا ولدی تبسمی نمودند و فرمودند:
اللّه اکبر، اللّه اکبر، اللّه اکبر
وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
#امام_حسین_علیه_السلام
#قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولایت_تکوینی
#ولایت_کلیه
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#زیارت
#ادب
#سینه_خیز
...
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کان چنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را
غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او
به سمع پادشه کامکار ما نرسد
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو بدین همه لطافت که ز حور دل ربودی
ز چه بر من سیه رو در دوستی گشودی
ز ازل مرا ارادت به تو بود از سعادت
چو سرشته شد گِل من، تو دل مرا ربودی
به کسی اسیر بودم که ورا ندیده بودم
چو دو چشم خود گشودم به خدا قسم تو بودی
که به روزگار بودم، که حقیر و خوار بودم
تو مرا عزیز کردی تو به عزتم فزودی
چه غم ار تمام مردم نکنند اعتنایم
به همین دلم بود خوش که تو رو به من نمودی
چه در انجمن بگویم که توام نگفته باشی
لب من به هم چو می خورد، تو ترانه می سرودی
به تو سرفراز گشتم ز تو آبرو گرفتم
که سر مرا از اول به قدوم خویش سودی
چه زیان که دادِ «میثم» نرسد به گوش عالم
که تو ناله های او را ز درون دل شنودی
#سید_الشهدا_علیه_السلام
#روضه
#دین
#سیر_و_سلوک
#صراط_مستقیم
یکی از افرادی که برای امام زمان سلام الله علیه مجلس وعظ و خطابه داشت و شاگردان و ارادتمندانی دورش جمع شده بودند، خطاب به حاج آقا ولدی گفت:
از خدا خواسته ام که یک پول قابل توجهی به دستم برساند تا آن را به خانواده بدهم و خودم دنبال امام زمان صلوات الله علیه بگردم.
حاج آقا ولدی به او فرمودند: صبیه و خانواده ات نزد من آمدند و به خاطر اعمالت گریه و شکوه کردند و دخترت گفت:
«لطفاً به بابایم بگویید کمی هم به فکر ما باشد، انگار نه انگار که ما خانوادهٔ اوییم و...»
حاج آقا ولدی با ناراحتی ادامه دادند: کجا می خواهید دنبال حضرت بگردید؟! مگر می دانید ایشان کجا هستند؟! ما باید وظیفه شناس باشیم، ما در قبال خانواده مسئولیم، اگر دنبال رضای امام عصر صلوات الله علیه باشید، خود آن حضرت تشریف می آورند.
این درست نیست که ما از وظایف خود شانه خالی کنیم.
ما با این رفتارها آبروی امام زمان صلوات الله علیه را می بریم و قلب مبارکشان را می شکنیم، باید به خودمان بیاییم و آن چه باعث رضایت ایشان است و ما را به ایشان نزدیک می کند انجام دهیم و از آن چه موجب سخط ایشان است و ما را از ایشان دور می کند به جد اجتناب کنیم.
#امام_زمان_علیه_السلام
#ملاقات_با_امام_زمان
#رضایت_امام_زمان
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#وظیفه_شناسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مدح حضرت مولی الموالی علی علیه السلام:
ای مظهر احد هو یا علی مدد
ای محرم صمد هو یا علی مدد
ای شاه ذو رَشَد هو یا علی مدد
ای میر معتمد هو یا علی مدد
اللّه را اسد هو یا علی مدد
جان از تو صیقلی یا مرتضی علی
دل از تو منجلی یا مرتضی علی
یا والی الولی یا مرتضی علی
ای ذات تو علیّ یا مرتضی علی
ای یاد تو مدد هو یا علی مدد...
عقل از تو مات و نطق، در وصفت الکنست
گر خوانمت خدای، کفر مبرهن است
ور دانمت جدای آن کفر در من است
از بهر هر کسی حدی معین است
ای بی حدود و حد هو یا علی مدد...
دل خانهٔ خداست تا خانهٔ تو شد
جان مستِ بادهٔ پیمانهٔ تو شد
اطرافِ شمع هو پروانهٔ تو شد
هر کس تو را شناخت دیوانهٔ تو شد
غارتگر خرد هو یا علی مدد...
صغیر اصفهانی
#امیر_المؤمنین_علی_علیه_السلام
#یا_علی_مدد
#یا_مرتضی_علی
#ولایت
#حاج_اسد_الله_صفا
#حاج_آقا_صفا
#فداییان_اسلام
#استاد_سازگار
#استاد_صغیر_اصفهانی
@saghiresfahani
زراره گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجة الوداع عزم مکه کرد و پس از انجام مناسک از آن خارج گشت، جبرئیل در میان راه نزد وی آمده و گفت: «ای رسول خدا! خداوند متعال به تو سلام می رساند و سپس این آیه را خواند: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ. پس پیامبر فرمود: «ای جبرئیل! مردم نو مسلمانند، بیم آن دارم که پریشان فکر شوند و سرپیچی کنند.» پس جبرئیل به جایگاه خود بازگشت و روز بعد بر وی نازل گردید و گفت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ. پیامبر فرمود: ای جبرئیل! بیم آن دارم که صحابه ام با من مخالفت کنند. پس جبرئیل به آسمان رفت و روز سوم نزد آن حضرت بازگشت که رسول خدا در مکانی بود که آن را غدیر خمّ می گفتند، پس به آن حضرت گفت: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ الله یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. چون رسول خدا این آیه را شنید، به مردم فرمود: شتر مرا بخوابانید که به خدا سوگند تا پیام و رسالت پروردگارم را ابلاغ نکنم، این مکان را ترک نخواهم کرد. آن گاه امر فرمود تا منبری از جهاز شتران برای وی درست کنند. پس از آن بالا رفته و علی علیه السلام را نیز با خود بالا برد و بر پای ایستاده و خطبه ای بلیغ ایراد فرمود و در آن هم موعظه فرمود و هم از بدی منع نمود و در پایان سخنش فرمود: «ای مردم! آیا من سزاوارتر از شما به خودتان نیستم؟» گفتند: «بلی ای رسول خدا!» پس فرمود: «برخیز ای علی!»، علی برخاست، آن گاه پیامبر دست وی را گرفته و بالا برد تا جایی که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد، پس فرمود: «بدانید و آگاه باشید که هر کس من مولای او بوده ام، اینک این علی مولای اوست. خداوندا! دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار هر که با وی دشمنی کند و یاری رسان آن که یاری اش نماید و خوار و ذلیل کن آن که او را واگذارد.» پس از منبر پایین آمده و صحابه ایشان نزد امیرالمؤمنین آمده و ولایت را به وی تبریک گفتند. و اولین شخصی که به وی تبریک گفت، عمر بن خطاب لعنة الله علیهما بود، که گفت: «ای علی! اینک مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.» سپس جبرئیل این آیه را نازل فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً».
بحارالأنوار ج ۳۷ ص ۱۶۵
#امیر_المؤمنین_علی_علیه_السلام
#ولایت
#غدیر_خم
#حاج_اسد_الله_صفا