مدتی طبق قرار قبلی، ساعت ۹ صبح به محضر حاج آقا ولدی می رسیدیم و ایشان هر روز حدود یک ساعت، کتابی را که یکی از عرفا در زمان حیاتش برای خود نوشته و در آن زندگی نامه و نحوهٔ سیر و سلوکش را آورده بود، برای حضار قرائت می کردند.
پس از حدود ده روز که از خواندن کتاب گذشته بود، وقتی حاج آقا ولدی این قسمت از کتاب را خواندند که نویسنده گفته بود:
« روزی به دلم الهام شد و همراه همان شخصی که در معدن بود و با راهنمایی و همکاری برخی دوستان به دنبال استخراج دفینه رفتیم و ... »
ناگهان حاج آقا ولدی با صورت برافروخته کتاب را به سمت دیوار پرتاب کرده و فرمودند:
از کی تا حالا راه سلوک و قرب الی الله سر از دفینه در آورده است؟!
حیف آن کاغذ...
حیف آن چاپ...
حیف وقتی که انسان بگذارد و این را بخواند...
کجا راه خدا و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین سر از دفینه در می آورد؟!
آیا از خدا شرم نمی کنند و خجالت نمی کشند که این اراجیف را می نویسند و چاپ می کنند و مردم را دچار اشتباه می کنند و افتخار هم می کنند؟!
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#غیرت
#مدافع_حریم_اهل_بیت
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#پریشانی_صاحبنظران
#عرفان
#دفینه