eitaa logo
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
2.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
101 فایل
اگه مقام و صندلی موندنی بود که به تو نمیرسید.😌 خودت رو نگیر دوست من🥇 کپی حلال با ذکر صلوات 💐 شرایط ادمینی ، تبادل و... 👇👇 https://eitaa.com/teb_hajimashty
مشاهده در ایتا
دانلود
من بیام کربلا درست میشما دلت‌میاد‌نوکرت‌یه‌گوشه‌تنها‌بمونه...؟ @Ekip_haji739
InShot_۲۰۲۲۰۴۲۲_۲۰۲۵۰۰۷۰۹.m4a
2.83M
-قسمت²‌⁴: در جستجویِ خویشتن!🔍 از نگاهِ اولیاء ما؛ غیر ممکن است کسی که خودش را نمی‌شناسد دیگری را بشناسد...🚫❌ اڪیپ‌حاجۍ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
🌼✨🌼 ✨🌼 🌼 #شب_رمان #خاطرات_یک_انتخاب #قسمت_بیست‌وچهارم همیشه بسته‌های شکلات با اسم محرّ‌ِکُ لِلصّلو
🌼✨🌼 ✨🌼 🌼 سال‌ها پشت سر باباجون نماز جماعت خوانده میشد. به عدد انگشتان یک دست، کسی یادش نبود که ایشان در نمازشان شکّی کرده باشند. با توجّه کامل میخواندند. یک روز بعد از نماز صبح، بچّه‌ها به وضوح، نوری را دیدند که پشت دو کتف باباجون قرار گرفته بود! به ایشان گفتند، جلو رفتند و هرچه دقّت کردند، جز حقیقت چیزی نبود! باباجون مشغول تعقیبات خود بود و به گفتگوی بچّه‌ها هیچ توجهی نکرد، هیچ! آن روز بچّه‌ها یقین کردند که آن نور، ماورائی بود. به هیچ قیمتی از حق عبور نمیکرد، به عدالت در قضاوت معروف بود. این را همه می‌دانستند حتّی اگر به ضرر نزدیکترین اعضای خانواده‌اش تمام می‌شد. دوستان و آشنایان و بستگان برای حلّ مشکلات‌شان به ایشان مراجعه می‌کردند. از اختلافات خانوادگی گرفته تا مشورت در کار و تحصیل و... از راهنمایی‌های شان استفاده میکردند. دخترش را آورده بود پیش باباجون. میگفت دخترم مات و مَه شده. از دوستان قدیمی بودند. پرسان پرسان منزل حاج آقای طیّبیان را پیدا کرده بود. دو ماه بود که دخترش را عقد کرده و در این دو ماه اینگونه شده بود. نه سؤالی جواب میداد، نه حرفی میزد. زبانش سالم بود ولی حالت خاصّی پیدا کرده بود. گریه میکرد و آمده بود تا بلکه راه حلّی پیدا کند. باباجون چهارقل و آیاتی از سورۀ اعراف و سورۀ یونس که در حاشیۀ مفاتیح الجنان نوشته شده را بر ظرف آبی خواند و دختر از آن آب خورد. همان‌جا شروع به حرف زدن کرد. مادر ذوق زده شد و از خوشحالی به گریه افتاد... 💛🌱 🆔 @Ekip_haji739 🔷🔸 🌼 ✨🌼 🌼✨🌼
سلام رفقا با اذن اجازه اقا امام حسین (ع) محفل رو شروع میکنیم..✋🏻
اول یه سلام بدیم به اقا... السلام علیک یا عبدالله:)
چشم‌ روهم‌ گذاشتیم‌‌ پنج‌ تاشب‌ جمعه‌ از سال‌ جدیدگذشتا..
آقاقول‌داده‌بودم‌آدم‌شم؛نشدم قول‌داده‌بودم‌امسال‌دیگه‌‌خوب‌میشم‌ ببریتم‌حرم:)💔 نشدآقا...شروع‌نکرده‌خراب‌کردم‌..
پسرفاطمه‌ ببخش‌ منودیراومدم‌ سراغت امشب‌ اومدم‌ گدایی‌ درخونه‌ت کاسه‌ی‌ گداییموبگیرم‌‌ جلوت بگم‌ بی‌کسم‌ پناه‌ آوردم‌ بهت💔
آقاشب‌جمعه‌شدا میگن‌‌‌لیست‌زائرارومادرهرشب‌جمعه‌آماده‌میکنه...
آقا حق‌ باشماستا... من‌ کجاوبهشت‌ شماکجا
پسرفاطمه...باختم... همه‌ چیمو.باختم زندگیمو دادم‌‌ رفت جوونیم‌ داره‌ میره‌‌ و هنوزنیومدم‌ حرمت💔