درود به همه شما همراهان جان😎
مجموعه حاج مشتی در تمام رده های سنی از شما عزیزان ادمین میپذیرد😁🕶
شرایط:🤝👇
سخت کوش😤
پر تلاش😎
مسئولیت پذیر🥳
در حوزه های ادیت و گرافیک📱
تبادل و افزایش اعضا👤
نویسندگی و متون زیبا✍
جهت گفتگو و مشاره: @F_Khadem135
حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y
_
یا بفرما به سرایم ، یا بفرما به سر آیم
غرضم وصل تو باشد ،
چه تو آیی ، چه من آیم . . .
|حاجیمشتی|
#قصه_دلبری
#قسمت_سی_و_چهارم
دوسه هفته می رفتم و فقط تماشایش می کردم ، چنان با ولع میخورد، که انگار از قحطی برگشته
با اصرارش حاضر شدم فقط یه لقمه امتحان کنم ، مزه اش که رفت زیر زبانم ، کله پاچه خور حرفه ای شدم .
به هر کس می گفتم کله پاچه خوردم و خیلی خوشمزه بود و پشیمان هستم که چرا تا به حال نخورده ام ، باور نمی کرد .
می گفتند :« تو؟ تو با این همه ادا و اطوار ؟»
قبل از ازدواج خیلی پاستوریزه بودم ، همه چیز باید تمیز می بود ، سرم می رفت ، دهن زده کسی را نمی خوردم .
بعد از ازدواج به خاطر حشر و نشر با محمد حسین خیلی تغییر کردم .
کله پاچه که به سبد غذایی ام اضافه شد هیچ ، دهنی اقا رو هم میخوردم
اگر سردردی ، مریضی یا هر مشکلی داشتیم ، معتقد بودیم برویم هیئت خوب می شویم..
می گفت :« می شه توشه تموم عمر و تموم سالت رو در هیئت ببندی !»
در محرم بعضی ها یک هیئت که بروند می گویند بس است ، ولی او از این هیئت بیرون می آمد می رفت هیئت بعدی
یک سال روز عاشورا از شدت عزاداری ، چند بار آمپول دگزا زد .
بهش می گفتم :« این آمپول ضرر داره !»
ولی او کار خودش را می کرد .
آخر سر که دیدم حریف نیستم ، به پدر و مادرم گفتم :« شما بهش بگین!»
ولی باز گوشش یه این حرفا بدهکار نبود . خیلی به هم ریخته می شد .
ترجیح می دادم بیشتر در هیئت باشد تا در خانه، هم برای خودش بهتر بود ، و هم برای بقیه .
می دانستم دست خودش نیست ، بیشتر وقت ها با سر و صورت زخم و زیلی از هیئت می آمد بیرون.
هر وقت روضه ها اوج می گرفت و سنگین می شد ، دلم هری می ریخت
دلشوره می افتاد به جانم که الان آن طرف خودش را می زند ، معمولا شالش را می انداخت روی سرش که کسی اثر لطمه زنی هایش را نبیند ، مادرم می گفت :
« هروقت از هیئت برمی گرده ، مثل گلیه که شکفته !»
داخل ماشین مداحی می گذاشت .
با مداح همراهی می کرد و یک وقت هایی پشت فرمان سینه می زد.
شیشه ها را می داد بالا ، صدا را زیاد می کرد ، آن قدر که صدای زنگ گوشیمان را نمی شنیدیم
May 11
کسی که احادیث ما رو بین مردم نشر میده و دل شیعیان ما رو استوار میکنه... از هزار تا عابد پیش ما برتره...
❤️ امام صادق علیه السلام❤️
#امام_زمان
#امام_صادق
هر کسی ۴۰ روز خدا رو بندگی کنه...یه جوری میشه که وقتی حرف میزنه حس میکنی یه حکیم داره باهات صحبت میکنه...
❤️ پیامبر صلی الله علیه و آله❤️
#امام_زمان
#رسول_الله
➖سیاست خبیث بنی امیه در اسارت گرفتن
👈معاویه و تفکر بنی امیه برای پیشبرد اهداف و افکار خود به هر دستاویزی چنگ میزدند و از هر وسیلهای استفاده میکردند از جمله به اسارت گرفتن زنان و کودکان، افرادی که مخالف دستگاه بنی امیه بودند.
👇به این دو مثال دقت کنید👇
1.به اسارت گرفتن فرزندان زیاد بن ابیه برای اینکه پدرشان(زیادبن ابیه) را از حمایت امیرالمومنین علیه السلام منصرف کنند)1
👈کلیک کنید👉
۲. آمنه بنت شرید همسر عمرو بن الحمق الخزاعی
👈 عمرو از اصحاب خاص امیرالمومنین علیه السلام بود و هدف معاویه از این اسارت، دستگیری عمرو بن الحمق بود.
🔺عن أبيه قالا لما قتل عليّ بن أبي طالب عليه السلام بعث معاوية في طلب شيعته فكان في من طلب عمر بن الحمق الخزاعي فراغ منه فأرسل إلى امرأته آمنة بنت الشريد فحبسها في سجن دمشق سنتين)2
🔰زمانی که امیرالمومنین علیه السلام به شهادت رسید: اصحاب امام علی علیه السلام توسط معایه تحت پیگیری قرار گرفتند یکی از کسانی که تحت تعقب معاویه قرار گرفت عمرو ین الحمق خزاعی بود، زمانی که عمرو بن الحمق از دست ایادی معاویه فرار کرد، معاویه همسر وی یعنی آمنه بنت الشرید را دستگیر کرد و دوسال در شام در زندان اسیر بود
👇نکته مهم👇
باتوجه به سابقهی بنی امیه در اسارت گرفتن زنان و کودکان؛ امام حسین علیه السلام بیم آن را داشتند که در صورت همراه نبردن خانواده و همسران خویش بنی امیه دست به اسارت آنان بزنند، که امام علیه السلام مجبور به بیعت با آنان شود.(یکی از دلائل همراهی زنان و کودکان بنی هاشم با امام حسین علیه السلام)
📚منابع:
۱. انساب الاشراب، ج۵،ص۱۸۹
۲. بلاغات النساء،ج۱،ص۶۴
سلام علیکم
برای تب بیایید پیوی👇🏻
@Sobhan311
تب ساعتی و ویو 50میپذیریم🚶♂
کانال اخلاقی باشه🌸
#فورر
حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y
چشاتو ببند و با یاد امام زمان عجل الله اسکرین بگیر ❤🌹 @hajimashty
#تلنگر
غیبت هیچ کسی ُ نکن . .!
شاید از گناهش خبر داشته باشی؛
اما از توبه اش نه...؛
|حاجیمشتی|
حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y
رهبر کره شمالی تصمیم گرفت با سلاح از مقاومت فلسطین حمایت کند
پ ن : بابا کارت بسیج اینو فعال کنید دیگه😁😅 @hajimashty
#قصه_دلبری
#قسمت_سی_و_پنجم
جزو آرزوهایش بود در خانه روضه هفتگی بگیریم ، اما نشد .
چون خونه مان کوچک بود و وسایلمان زیاد ..
می گفت :«دوبرابر خونه تیرو تخته داریم !»
فردای روز پاتختی ، چند تا از رفیقاش را دعوت کرد خانه ، بیشتر از پنج شش نفر نبودند . مراسم گرفت . یکی شأن طلبه بود که سخنرانی کرد و بقیه مداحی کردند زیارت عاشورا و حدیث کسا هم خواندند .
این تنها مجلسی بود که توانستیم در خانه برگزار کنیم .
چون هنوز در آشپزی راه نیفتاده بودم ، رفت و از بیرون پیتزا خرید، برای شام
البته زیاد هیئت دونفری داشتیم . برای هم سخنرانی می کردیم و چاشنی اش چند خط روضه هم می خواندیم .
بعد چای ، نسکافه یا بستنی می خوردیم ، می گفت :
« این خورد دنیا الان مال هیئته!»
هر وقت چای می ریختم می آوردم ، می گفت : «بیا دوسه خط روضه بخونیم تا چای روضه خورده باشیم!»
زیارت جامعه کبیره میخواندیم ،اما اصرار نداشتیم آن را تا ته بخوانیم .
یکی دو صفحه را با معنی می خواندیم .
چون به زبان عربی مسلط بود ، برایم ترجمه می کرد و توضیح می داد .
کلا آدم بخوری بود
موقع رفتن به هیئت ، یک خوراکی می خوردیم و موقع برگشتن هم آبمیوه ، بستنی یا غذا ...
گاهی پیاده می رفتیم گلزار شهدای یزد .
در مسیر رفت و برگشت ، دهانمان می جنبید . همیشه دنبال این بود برویم رستوران ، غذای بیرون بهش می چسبید.
من اصلا اهل خوردن نبودم ، ولی او بعد از ازدواج مبتلایم کرد
عاشق قیمه بود و از خوردنش لذت می برد . جنس علاقه اش با بقیه خوراکی ها فرق داشت .
چون قیمه ، امام حسین (ع) و هیئت را به یادش می انداخت کیف می کرد .
هیئت که می رفتیم ، اگه پذیرایی یا نذری می دادند ، به عنوان تبرک برایم می آورد
خودم قسمت خانم ها می گرفتم ، ولی باز دوست داشت برایم بگیرد .
بعد از هیئت رأیة العباس با لیوان چای ، روی سکوی وسط خیابان منتظرم می ایستاد .
وقتی چای وقند را به من تعارف می کرد ، حتی بچه مذهبی ها هم نگاه می کردند
چند دفعه دیدم خانم های مسن تر تشویقش کردند و بعضی هاشون به شوهرهایشان می گفتند :«حاج آقا یاد بگیر ، از تو کوچک تره ها!